هسته میتواند شکل وابستهها را تعیین کند. به این امر حاکمیت میگویند. در بسیاری از زبانها، هستههای فعلی و حروفاضافهای، براساس این حاکمیت، میتوانند، با اعطای نشانههای حالت به وابستههای خود، شکل صرفی آنها را تغییر دهند. وظیفه نشانههای حالت نشان دادن روابط دستوری میان هسته و وابستهها و روشن نمودن نقشهای معنایی است. گاهی حروف اضافه همه این نقشها را بهتنهایی به عهده میگیرند و از نشانههای حالت استفاده نمیگردد. با این حال، استفاده از نشانههای حالت در زبانهایی که تصریف غنی دارند امری طبیعی به شمار میرود. گویش تالشی در زمره چنین زبانهایی قرار میگیرد. این گویش از جمله زبانهای ایرانی شمال غربی است که در قسمتهایی از استان گیلان و نیز جمهوری آذربایجان تکلم میگردد. در این تحقیق، گونه تالشی ماسال مورد بررسی قرار میگیرد. ما، در ابتدای این مقاله، دو سازوکار نشانههای حالت و حروف اضافه و نقشهای آنها را مورد توجه قرار میدهیم. سپس نشان خواهیم داد که در بعضی زبانها، همزمان، از هر دو امکان برای بازنمودن روابط دستوری و نقشهای معنایی استفاده میشود. در ادامه مقاله، نظام حالت گونۀ تالشی ماسال را به طور مختصر توصیف میکنیم و نشان میدهیم که این گونه، در زمان حال، دارای نظام حالت مفعولی و، در زمان گذشته، دارای نظام غیرفاعلی دوگانه است. این نظام مبیّن دستوریشدگی ترتیب کلمات و کمرنگتر شدن تمایزدهندگی نشانههای حالت است. نکته حائز اهمیت در این گویش وجود پساضافههاست که، با توجه به حاکمیت خود بر اسم/ گروههای اسمی، موجب اعطای نشانههای غیرفاعلی به اسم/ گروه اسمیِ وابسته خود میشوند و، از این رهگذر، نقشهای معنایی و روابط دستوری را مشخص میکنند. ازآنجاکه پساضافهها یکی از منابع اصلی بهوجود آمدن پسوندهای نشانۀ حالت هستند، حتی با وجود نظام غیرکارآمدی مثل نظام غیرفاعلی دوگانه نمیتوان انتظار داشت که نشانههای حالت بهسرعت در این زبان از بین برود. تبدیل پساضافه به پسوند حالت را هماکنون نیز میتوان دراین گونه مشاهده کرد.
منطقه قومی تالش که یکی از نواحی ایرانی محل سکونت قوم تالش است با مساحتی حدود ۲۳۷۳ کیلومتر مربع که در شمال غرب گیلان قرار دارد، یک سوم خاک استان گیلان را تشکیل میدهد. به استناد منابع و شواهد بسیار، تالشها بازمانده کادوسیان باستان و از همسایگان دیرین قوم گیل میباشند. منطقه تالش جنوبی از غرب به استان اردبیل از شمال به آستارا و از جنوب به رودبار و از شرق به دریای خزر و انزلی محدود شده و شامل شهرهای آستارا، لوندویل، چوبر، حویق، لیسار، هشتپر، اسالم، پره سر، رضوانشهر، ماسال و شاندرمن و در استان اردبیل نیز در برخی مناطق شهرستان نمین مانند بخش عنبران و بخش ویلکیج و همچنین بخش خورش رستم و بخش شاهرود در شهرستان خلخال مردم تالش هستند و به زبان تالشی سخن میگویند. تالش، سرزمینی که در روزگاران کهن به منطقه وسیعی گفته میشد که از شمال با آلبانیای قفقاز، از شرق به دریای کاسپی و از جنوب به اسپیهرو یا سپیدرود و از آن به حدود مارلیک یا عمارلوی کنونی میرسید و از غرب نیز رشته کوههای تالش را دربر میگرفت. تالش (کادوسیه) از زمان مادها و در زمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان، همواره بخش جداییناپذیر ایران بود. تالشها (کادوسیان) همواره یکی از اصلیترین بخشهای ارتش ایران را تشکیل میدادند. تالشها در نیمه دوم قرن هجدهم بعد از کشته شدن نادرشاه و آغاز هرج و مرج در ایران خودمختاری درونی خود را به دست آوردند و حکومت خوانین تالش را تأسیس کردند و شهر لنکران را به عنوان پایتخت خود انتخاب نمودند. پس از ظهور آغامحمدخان قاجار این خودمختاری از میان رفت. ناگفته نماند که لنکران از دیرباز تا کنون مرکز سکونت تالشها بهشمار میرود. در سال ۱۸۱۳ میلادی با امضای عهدنامه گلستان بخشی از تالش به روسیه پیوست و در سال ۱۸۲۸ میلادی با امضای عهدنامه ترکمن چای این پیوند تصویب و تثبیت گردید و تالشها به دو قسمت تقسیم شدند. یک قسمت آن تحت سلطه روسیه و بخش دیگر آن تحت حاکمیت دولت ایران قرار گرفت.
موضوع این مقاله، بررسی ساختواژه و نظامکارایی دو کلمه شاید و باید به عنوان اصلیترین افعال وجهی در زبان فارسی، و مطالعه سیر تحول کارکرد آنها از فعل اصلی به فعل وجهی است. به منظور تبیین فرایندهای ساختواژی رخ داده در این دو فعل، بحث با اشارهای گذرا به دو فرایند دستوریشدگی و واژگانیشدگی آغاز میشود و ویژگیها و انگیزههای رخداد این دو فرایند مهم مورد بررسی قرار میگیرد. سپس نگاهی به پیشینه مطالعات انجام شده در این حوزه خواهیم داشت که پیشدرآمدی بر بحث اصلی ما درباره این دو فعل خواهد بود. مطاعه جداگانه دو فعل شاید و باید و بررسی ساختواژه آنها از لحاظ همزمانی و درزمانی، با استفاده از متون زبان و ادب فارسی، بخشهای بعدی این پژوهش را تشکیل میدهد.
در شماره اول مجله فرهنگنویسی، آقایان سجاد آیدنلو، ابوالفضل خطیبی و علی اشرف صادقی در یادداشتهایی، با ارائه دلایل و شواهد مختلف، نظر خود را در مورد معنی و املاهای «یازگار» و «یادگار/یازگار» در نسخه بدلهای شاهنامه بیان داشتهاند. به لحاظ املایی نیز صادقی، با ارائه شواهدی از پهلوی و فارسی نو متقدم، صورت «یازگار» را صورتی اصیل دانسته است. به نظرنگارنده گفته اخیر تنها در صورتی میتواند صحیح باشد که صورت املایی «یازگار» را کلمه کاملاً متمایزی در نظر بگیریم که با «یادگار» و معناهای آن ارتباطی نداشته باشد. در این نوشته، سعی میکنیم با توضیح بعضی از تغییرات منظم آوایی/ واجی فارسی صحت این مطلب را ثابت کنیم.
فعل از عناصر اساسي ساخت جمله است و به همين دليل از دوران باستان تا کنون مورد توجه محققان بوده است. اين جزء در چارچوب نظريههاي زبانشناسي جديد نيز از جنبههاي مختلفي چون ـ معنا، نقش، و ساخت صرفي و نحوي مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است. یکی از نظریههای مهم درباره این عنصر، نظریه وابستگی است. نظریه وابستگی نسخههای مختلفی دارد، ولی نکته مشترک تمام آنها قلمداد نمودن فعل در مقام مهمترین جزء جمله است.