موضوع این مقاله معرفی دستگاه واجی گویش دماوندی و بررسی فرآیندهای واجی و آوایی آن است. هدف از این بررسی، نخست معرفی نظام واجی و دوم شناخت پیوند این گویش با دیگر گویشها و زبانهای ایرانی بر مبنای پژوهشهای محققان و زبانشناسان ایرانی و غربی است. برای تهیه این دادهها، ضمن بهرهگیری از روشهای مشاهدهای و نمونهگیری، سعی شده است حتیالامکان از گویشوران سالخورده و کمسواد در موردکاربرد واژهها و ویژگیهای آوایی استفاده شود. نتیجه حاصل از این تحقیق نشان میدهد که گویشهای مازندرانی، دماوندی، قصرانی و شمیرانی را باید یک مجموعه گویش قلمداد کرد.
هدف از نگارش این مقاله، بررسی مهمترین و پربسامدترین فرایندهای واجی در زبان آلمانی معیار گونهء شهر برلین است.گزینش گونه زبانی رایج در شهر برلین، به دلیل معیار بودن این گونه زبان آلمانی بوده است. بدین منظور، چهار فرهنگ واژگان دودن ( 1988( (Duden: Deutsches Universal W?rterbuch) ، لانگنشاید (2002 (Langenscheidts Gro?w?rterbuch)( ، پنبهچی (1379) و بروک هاوس (1996) (Der Sprach Brock Haus) برای استخراج دادهها و شواهد، مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین از دو تن از گویشوران آلمانی زبان برای تولید برخی از دادههای ذکر شده در این مقاله کمک گرفته شده است. در ضمن، از برخی کتابها و منابع واجشناسی برای تعیین قواعد واجی استفاده شده که فهرست آنها در کتابنامه مقاله آمده است. مهمترین فرایندهای آوایی ـ واجی در زبان آلمانی عبارتند از: دمیدگی همخوانهای گرفته بیواک در آغاز واژه و هجا، واکرفتگی همخوانهای گرفته واکدار در پایان واژه و هجا، همگون شدن همخوان خیشومی تیغهای با همخوان دهانی پس از خود در مشخصهء محل تولید و فرایند تجانس آوایی (تغییر مشخصه پسین در واکههای دارای مشخصه[+] پسین). از میان فرایندهای مذکور، دو فرایند دمیدگی همخوانهای گرفته بیواک در آغاز واژه و هجا و واکرفتگی همخوانهای گرفته واکدار در پایان واژه و هجا نسبت به دیگر فرایندها از بسامد وقوع بیشتری برخوردارند. نکته حائز اهمیت دیگر در آرایش هجایی در زبان آلمانی، آن است که اصل توالی رسایی در هجای این زبان حاکم است.
این مقاله به بررسی آزمایشگاهی همگونی محل تولید همخوان خیشومی تیغهای /n/ با همخوان انسدادی لبی بعد در دو مرز هجایی و واژگانی میپردازد. مقادیر فرکانسهای دوّم و سوّم در سه ناحیه مرکز واکه، پایان واکه و محدوده بست خیشومی توالیهای آوایی Vnb و Vmb که از کلمات طبیعی زبان فارسی استخراج شده بودند محاسبه شده و با یکدیگر مقایسه شدند. فرکانس همین سازهها در کلمات مختوم به خیشومی تیغهای /n/ در بافت مجزا بدون حضور انسدادی لبی /b/ محاسبه شدند تا مبنای مقایسه با صورتهای همگونشده قرار بگیرند. نتایج نشان داد مقادیر فرکانسها برای توالیهای مورد نظر در مرز هجایی اختلاف معناداری ندارند که نشان میدهد الگوی تیغهای به طور کامل با الگوی لبی مجاور همپوشی مییابد یا فعالیت آن توسط الگوی لبی پوشیده میشود ولی در مرز واژگانی، مقادیر فرکانس دوم در پایان واکه و محدوده بست خیشومی توالیهای Vnb و Vmb با یکدیگر به طور معناداری متفاوت است که نشان میدهد هر دو الگوی تیغهای و لبی به هنگام تولید خیشومی تیغهای /n/ در Vnb فعال میشوند. بر این اساس، همگونی خیشومی تیغهای با همخوان انسدادی لبی در زبان فارسی فرایند مدرجی است که میزان آن در مرز هجا قوی و در مرز واژه در حد متوسط است. این نتایج نظریه واجشناسی تولیدی را در مورد همگونی تأیید میکند که بر اساس آن همگونی محل تولید همخوانها لزوماً به معنای تغییر الگوی ساختاری بازنمود واجی نیست بلکه حاصل تعامل پیوسته اندامهای گویایی و تغییر در زمانبندی فعالیت الگوهای تولیدی است.