ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آنها را به منزله دستورالعملی در دسترس و تذکری دایمی، برای دست یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصایب اجتماعی، به کار میبردند؛ به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آنها بودند. این پندها را در روزهای خاصی به سمع مردم میرساندند و آنها را بر ابزار و لوازم زندگی خود مینوشتند تا دایما در دسترس و مورد توجه آنها باشد تنوع و کثرت این پندها از یک سو نشانه دامنه گسترده و عمق بسیار این پدیده است و از دیگر سو، تناسب این حکمتها با ابزار و وسایلی که بر آنها نوشته شده بود، بیان گر باریک اندیشی و نکتهسنجی آنهاست و با این که سخن از تاثیر حکمتهای ایران باستان در ادب عربی، سخنی نو نیست؛ ولی با باریک کردن مسیر این پژوهش به حکمتهای مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و تاثیر آنها بر ادب عربی و فارسی، میتوان از یک سو، عمق و گستره پندهای حکمی ایرانی را دریافت و از دیگر سو با این زاویه تنگ، عمق تاثیر فرهنگ و ادب ایران را در ادب عربی، نشان داد. همچنین نشان بدهیم که با وجود اهتمام کم نظیر ایرانیان باستان به پندهای حکمت آمیز و تاثیر شگرف آن در ادب عربی و فارسی، در شرح و تعلیقات منابع ادب فارسی، امثال و اشعار عربی یکه تازی کردهاند و نشانی از حکمتهای ایرانی دیده نمیشود و شایسته است در این نوع پژوهشها به پندهای ایرانی توجه بیشتری صورت گیرد.
نگارنده در این کتاب ضمن تطبیق واژههای سوئدی با واژههای ایرانی (پارسی باستان، اوستایی، پهلوی و فارسی) نمونههای مشابهی از واژگان ایرانی و سوئدی فراهم میآورد و بر پایه آن نشان میدهد که عناصری از واژههای باستانی، اوستایی، پهلوی و فارسی در زبان سوئدی وجود دارد .وی همچنین خاطر نشان میکند که "برخی واژههای مشترک ایرانی و سوئدی آن قدر به هم نزدیک و همانندند که گاهی هیچ تفاوتی با هم ندارند و گاهی تفاوت اندکی بین آنها وجود دارد ."در آغاز کتاب ضمن اشاره به خویشاوندی زبانهای اروپایی با زبانهای هند و ایرانی، جدول تطبیق حروف ترکیبی سوئدی با حروف فارسی، و جدول تطبیق حروف آوانگاری لاتین با حروف فارسی درج گردیده است . تدوین کتاب به این صورت است که واژه سوئدی در سمت راست صفحه به خط سوئدی ضبط شده و واژه معادل ایرانی در مقابل آن، با الفبای لاتینی، آورده شده همچنین معنی و مفهوم هر یک از این دو واژه در برابر آن درج گردیده تا همسانی و احیانا نا همسانی معنی هر دو واژه نمایان گردد .
این اثر که مؤلف و تاریخ آن ناشناس است، عنوان اصلی آن مشخص نیست و مصحح بر اساس مقالهای از زندهیاد مینوی «خردنامه» را برای آن برگزیده است. این اثر از حیث ویژگیهای سبکی را نمیتوان به یک عصر مشخص منسوب کرد. پارهای دقیقاً به آثار قرن چهارم شبیه است؛ مثل بیشتر بخشهای خردنامه. اما بخش دستورالعمل اداره و حکومت، هم از جهت نام خواجه نظام الملک و هم از حیث سبک انشاء باید به دوره متأخرتری مثلا پنجم و ششم مربوط بوده باشد. زندهیاد مینوی این اثر را به قرن چهارم یا پنجم منسوب میکند. ابتدای نسخه این رساله افتاده است و تصحیح آن از روی تنها نسخه خطی بازمانده صورت گرفته است.
جامی شاعر، نویسنده، عارف و دانشمند نامدار سده نهم هجری دارای آثار متعدّد در نظم و نثر فارسی است. یکی از کتابهای ارزشمند او به نثر، بهارستان است که نویسنده، آن را به شیوه گلستان سعدی نگاشته است. هرچند جامی مدّعی شده که حکایات بهارستان یا دستِ کم حکایات منظوم آن را از کسی نگرفته است و همگی آنها ساخته و پرداخته قریحه اوست، امّا تتبّع در آثار پیشینیان، به ویژه منابع عربی، سرچشمههای حکایات بهارستان را آشکار میسازد. پرسمان بنیادی این نوشتار آن است که آیا جامی در داستانسرایی خویش، به منابع پیشین نظر داشته است یا خیر. بر این مبنا یک روضه از روضههای هشتگانه بهارستان انتخاب و مآخذ حکایتهای آن در متون عربی پیش از جامی کاویده شد. در نتیجه ریشه 21 داستان از 43 حکایت این روضه، یعنی تقریباَ نیمی از آن، در منابع پیشین شناسایی شد. به دیگر سخن میتوان ادّعا کرد که جامی همچنان که سنّت ادبی روزگار وی بوده است، در پردازش حکایتهای بهارستان به حکایتهای مندرج در آثار پیشینیان عنایت ویژه داشته و آبشخور بسیاری از حکایات وی، منابع عربی پیش از عهد وی بوده است.
هدف این مقاله نشاندادن تأثیر حکمتهای خسروانی و اندیشههای ایرانشهری در ادب عربی است. با آنکه این سخن جدید نمینماید، موضوع از زاویه جدیدی مطالعه شده که تا به حال به آن پرداخته نشده است. این مقاله مدعی است علاوه بر حضور گسترده حکمتهای ایرانی در ادب عربی، بخش اعظم بیش از هزار مثل مولدی (غیرعربی) که در منابع عربی وجود دارد، ایرانی است. لذا پس از ترسیم زمینههای تاریخی برای انتقال این اندرزها به ادب عربی، با معرفی دهها نمونه از این امثال که در ایرانیبودن آنها تردید وجود ندارد، راه را برای پژوهشهای بعدی هموار کردهایم. به علاوه برای آنکه تأثیر ادب و فرهنگ ایرانی را در ادب عربی نشان داده باشیم، مضامین مشابه آنها را در ادب فارسی عربی نقل کرده، به امثال و حکم دهخدا ارجاع دادهایم. در م واردی نیز به نقد شرح و تحلیل برخی متون ادب فارسی پرداختهایم تا نشان دهیم تأثیر اندیشههای ایرانی در ادب عربی بیش از آن است که امروز بر اذهان محققان حاکم است و حق فرهنگ و ادب ایران نه تنها از سوی محققان عرب که از سوی اندیشمندان ایرانی هم، جنانکه باید شناخته نشده است.