وصف در ادب جاهلی عرب، همواره از برجستگیهای هنری و بلاغی آن بوده است و وصف مناظر طبیعت نیز پس از پراکندگی مسلمان در دیگر سرزمینهای فتح شده، بیشتر پسندیده ذوق عرب گشت. هرچقدر که «شعب بوان» در گستره تاریخ و ادب ایران گمنام مانده باشد، برعکس در نوشتههای عربی، به عنوان یکی از چهار بهشت گیتی، بسیار سرشناس و به یادماندنی گشته است. توصیف تماشاگران شعب بوان، خبر از خوشنامی این گذرگاه کهن نزد جغرافی دانان و جهانگردان مسلمان میدهد؛ تا جایی که زیبایی دره به عنوان موضوعی ادبی، سرچشمه انگیزش و الهام بسیاری از ادبای عرب شده است. در نوشتار حاضر، از طریق نقد روانکاوانه و از دریچه ذهنیت ادبی عرب، به تحلیل مجموع تصاویری خواهیم پرداخت که در آن عناصر طبیعت و جغرافیای شعب بوان را با شیوههای خیال انگیز و مکانیسمهای رویاپردازانه توصیف نمودهاند؛ سعی ما بر آن است تا از روی آن عناصر خیال و رویا، پاسخ روانشناسانه درستی درباره رویکرد یکسویه ادبای عرب به موضوع، ارائه دهیم.
راویان و ناقدان ادب عربی در اینکه قصیده «بانت سعاد» از زیباترین و مشهورترین قصاید عربی است، اجماع و اتفاق دارند و اعتقاد به اینکه در زبان عربی هیچ قصیدهای به این درجه از اعتبار و اعتنا و اشتهار نرسیده، از مسلمات میشمارند. اوج اشتهار و مزیت این قصیده عربی که مورد اقبال و اهتمام بسیاری از لغویان و نحویان مستشرقان بوده و در شرح و ترجمه آن به زبانهای مختلف و در تضمین و تخمیس و تشطیر آن عنایت خاص و سعی بلیغ به کار بستهاند، مورخان آن را جزء سیرت رسولالله آوردهاند. در این کتاب این قصیده به انضمام قصایدی چند از ابوالعلاء معری و متنبی با شرح لغات و مفردات و ترکیب و ترجمه ابیات آورده شده است.
این کتاب نوشته راجر وبستر، مدیر گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه لیورپول جان مورز در انگلستان است. هدف نویسنده آن بوده که راهنمایی مقدماتی درباره عمدهترین موضوعات نظریه ادبی و کاربرد آنها در بحثهای نقادانه ادبیات فراهم آورد. از جمله محاسن این کتاب، آن است که نویسنده برای تبیین مفاهیم نظری، ابتدا از اصطلاحات متداولتر و آشناتر استفاده کرده و بنابراین خواننده ناآشنا با مباحث نقد ادبی جدید راحتتر میتواند بحثهای کتاب را دنبال کند. ساختارگرایی، فرمالیسم روسی، مکتب باختین، نظریه زبانشناسانه رومن یاکوبسون، روایتشناسی، نقد مارکسیستی، فمینیسم، نقد روانکاوانه، واسازی و ... از جمله نظریات و مفاهیمی هستند که نویسنده آنها را به زبانی فهمیدنی برای خوانندگان ادبیات تبیین کرده است.
ماجرای پایانناپذیرِ سخنِ حافظ به معمّایی هنری بدل شده است و از کندوکاوِ کلام او مضمونها پرداختهاند و میپردازند؛ بهویژه غزلهای هوشنگ ابتهاج (ﻫ. ا. سایه) نظایرِ متنی و فرامتنیِ فراوانی از غزل حافظ در خود دارد که حاکی از گفتوگوی درونی و تاریخی با هنر و اندیشه حافظ است. هدف از این نوشتار، طرحِ منطقِ گفتوگویی و کاربرد نظریه ادبی ـ اجتماعیِ متن از میخائیل باختین در سنّتِ جوابگوییِ شعر فارسی با مطالعه رویکرد ابتهاج به حافظ است که همچنین میتواند نقدی بر نظر برخی در بابِ سیرِ قهقرایی و سبکِ تقلیدی یا بازگشتیِ شعر ابتهاج باشد. در مجموع با بررسی سنّت فوق بر پایه آرای ساختگرایانی چون رولان بارت و ژولیا کریستِوا، غزلهای مکالمهبنیاد و نیز حافظانه سایه، تحلیلِ بینامتنی و گفتمانی میشود. اجمالاً باید گفت که مکالمهگراییِ ابتهاج از نشانههای متنی تا سطحِ اجتماع در نوسان است. از سویی ارجاعهای بینامتنیِ او غالباً به محور همنشینیِ سخنش، از جمله بازتولیدِ رمزگانِ زبانی، شیوه بیان و موسیقیِ شعرِ حافظ، محدود گشته است و از دیگر سو، گفتمان تاریخیِ او بهویژه در سه قطبِ جامعه، انسان و عشق، جدالی با سخن حافظ دارد.
مرثيه شهرها يکي از انواع مرثيه است که شاعر در آن به توصيف شهرهاي حادثه ديده و بيان دردها و رنجهاي مردم آن شهرها که دستخوش خرابي و ويراني گشتهاند ميپردازد. اين پژوهش مطالعهاي با رويکردي تاريخي ـ تطبيقي به اين نوع ادبي در دو ادب فارسي و عربي است و اين نکات را تبيين ميکند که رثاي شهرها در دو ادبيات داراي علل و اسباب مشترک سياسي و داخلي، تجاوز و حمله بيگانگان به قلمرو اسلامي است که شاعران ايراني و عرب، حادثه را مصيبت امت اسلامي دانسته و بدون در نظر گرفتن محدوده جغرافيايي و زباني به رثاي شهرهاي اسلامي پرداختهاند. همچنين مشترکات ديني و فرهنگي ادباي فارس و عرب موجب برخوردي يک سويه در بسياري از مضامين رثاي شهر گشته است که نشان از پلهاي ارتباطي موجود بين دو امت از قديم تاکنون دارد. عاطفه صادق و سخنان به دور از تکلف و تصنع، سرشار بودن از حکمتها و پند و اندرزها، وجود مفاهيمي ديني چون قضا و قدر ويژگي بارز قصايد عربي و فارسي در اين زمينه است. همچنين اين مراثي بخشي از مصادر تاريخي شهرهاي حادثه ديده محسوب ميشوند.