برهمسنجی تاریخ ادبیات و سینما از تقابل چندهزار سال با یکصدواندی سال حکایت میکند؛ با این حال تأثیر و تأثر میان این دو رسانه، چه آگاه چه ناآگاه، چه با اقبال چه با انکار، در تولیدات هنری جریان داشته و در نقدهای دانشگاهی و غیردانشگاهی بازتاب یافته است. مطالعات تطبیقیِ اقتباس برپایه مقایسه فیلمهای اقتباسی با منابع ادبی صورت میپذیرند و در ایران به این شکل دستهبندی میشوند: آثاری که بهصورت انفرادی و مستقل به مسئله اقتباس پرداختهاند؛ آثاری که با اهتمام نهاد فرهنگی ـ هنری یا مؤسسه سینمایی گردآوری شدهاند؛ آثاری که ظرفیتهای آثار ادبی را برای تبدیل به فیلمنامه و فیلم بررسی و بر یکی از سه عنصر «روایی»، «سبکی» و «روایی ـ سبکی» تأکید کردهاند؛ آثاری که با نگرههای سینمایی به نقد متون پرداختهاند؛ اظهارنظرهای کوتاه و پراکنده که در کتابهای تاریخ سینما نوشته شده یا در مصاحبههای مطبوعاتی آمدهاند. بررسی روش مطالعه و نوع دریافتهای این پژوهشها نشان میدهد میتوان مطالعات تطبیقیِ اقتباس را نوعی نقد تلقی کرد که درصورت انسجام و ساماندهی، تخیل سینمایی را چه اقتباسی چه اصلی، توسعه میدهد.
کتاب حاضر در قالب سه بخش فراهم آمده است .بخش نخست شامل گفت و گوها و مصاحبههایی است با هنرپیشگان سینما و تئاتر درباره ویژگیهای سینما و فیلم فارسی .اسامی تعدادی از مصاحبه شوندگان عبارتاند از :محمدعلی فردین، سیامک یاسمی، ناصر ملک مطیعی، تقی ظهوری، رضا بیکایمانوردی، فروزان و فخیمزاده .در بخش دوم دوازده مقاله از نقد نویسان سینمای ایران منتشر شده است .عناوین تعدادی از مقالات از این قرار است" :فیلم فارسی، فرزند ناقص الخلقه سینما در ایران/ مریم امینی" ;"بحث فیلم فارسی و مفهوم هنر تودهای (پاپ آرت)/ روبرت صافاریان" ;"منتقدان دهههای سی و چهل و مبارزه با پدیدهای به نام فیلم فارسی/ محمد عبدی "و "فیلم فارسی چیست؟/ حسین معززینیا ."در بخش سوم، دو میزگرد درباره دو موضوع "جذابیت در سینما "و "مخاطب سینما "با حضور پنج تن از صاحب نظران سینما برگزار شده است که عبارتاند از :امید روحانی، مهرزاد مینویی، سیفالله داد، بهروز افخمی، و عبدالله اسفندیاری .
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
در بلاغت سنتی، دو سطح معنایی واژهها و گزارهها با اصطلاحاتی چون معنای ظاهری و باطنی، معنای حقیقی و مجازی، معنای اولیه و ثانویه، و دلالت صریح و دلالت ضمنی شناخته میشوند. علم معانی که در کنار بیان و بدیع، یکی از اصلیترین شاخههای علوم بلاغی است، کارکرد مجـازی جملات و دلالتهای ضـمنی آن را بازمیشناسد. مبـانیِ این علم نشان میدهد گاه افق معنایی متن از طریق دلالتهای ضمنی جملات حاصل میشود. ازآنجاکه در علم معانی دلالتمندی سخن با توجه به حال مخاطب و اقتضـای موضوع دریافت میشود، با دستهبندی گروههـای همسخن و تحلیل گفتوگوهای آنان در موقعیتهای مختلف داستان میتوان به طور مشخص و مستدل به معانی مجازی گفتوگوها و کارکرد هنری آن دست یافت؛ چنانکه در داستان رستم و اسفندیار میتوان استدلال کرد: 1. پردازش درونمایه و تأثیر عاطفی داستان رستم و اسفندیار بر معانی مجازی گفتوگوها استوار است. 2. گفتوگوهایی که در معنای حقیقی و اولیه فهمیده میشوند، یا کارکرد داستانی دارند و به نقاط فصل و وصلی شبیه هستند که رویدادها را به یکدیگر متصـل میکنند یا کارکرد عاطـفی دارند و احساسات شخصیتها را به صورت مستقیم بیان میکنند. 3. طیف دلالتهای ضمنی میتواند درونمایه داستـان، کانون عاطفی روایت، وضعیت تراژیکی داستـان و ویژگیهای شخصیتها را در دادههای کمّی و عینی بازنماید؛ چنانکه زیربنای مشترک معانی مجازی کلام اسفندیار، اعتراض و انتقاد از دو قدرت مسلم شاهنامه ـ رستم و گشتاسب ـ است و ایستادگی او را در برابر سنت حماسی فاش میکند؛ یا بسامد تقریباً یکسان معانی «مقاومت» و «سازش» در گفتوگوهای رستم از یکسو شخصیت پیر و با تجربه او را نشان میدهد و از سوی دیگر جایگاه برزخی او را در داستان مشخص مینماید.
غالب پژوهشهايي که به بررسي رابطه سينما و ادبيات پرداختهاند به تفاوتهاي داستان ادبي و درام فيلمنامه توجه داشتهاند. زمينه ديگري که ميتوان پيوندها و مناسبات ادبيات و سينما را در آن پي گرفت، «تصويرپردازي» است. صور خيال در مفهوم بلاغي آن شامل تصويرهاي ذهني ادبي، و غالبا به دلالت ضمني نشانههاي شمايلي ناظر است و ذيل علم بيان در انواع تشبيه، تمثيل، مجاز، استعاره، کنايه و نماد فهرست شده است. در اين مقاله به بررسي ظرفيتهاي «تمثيل ادبي» به طور عام و «تمثيلهاي شعري مثنوي و غزليات شمس» به طور خاص براي بازآفريني در وسيله بياني سينما پرداخته شده است. انتقال تمثيلهاي ادبي به سينما براساس اين ظرفيتها امکانپذير است: 1. اشتمال بر عناصر بصري متعدد و متحرک 2. تناسب تصاوير و معاني همنشين با مونتاژ و ميزانسن 2. فراواني تصويرهاي هم عرض در طول شعر 4. اشتمال بر تصاوير قابل توزيع در متن فيلم به سبب دلالت بر مضمون عرفاني «تکامل» و 5. اشتمال بر بافت روايي و ساختار دراماتيک.