در این مقاله به بررسی تحلیلی شخصیتهای اصلی داستان «دو زاهد» با نگاهی بر آنچه لکان از ساختمان نفسانی آدمی ارائه میدهد، خواهیم پرداخت. ژک لکان وجود آدمی را به سه ساحت تقسیم میکند: «حیث خیالی» که همان دنیای جذابیتهای ظاهری و فریبندگی و فسون با عملکرد پرده پوشی نسبت به ضمیر ناآگاه، است؛ «ساحت رمز و اشارت» ساحت آرزومندی آدمی است که انقسام وجودی آدمی در آن مطرح میشود و «حیث واقع» که گویای آن است که ذات آدمی در ضمیر ناآگاه و در ماورای وجود اوست که لکان به این ماوراء، عنوان «غیر» میدهد. برای تحلیل روانی شخصیتها تکنیکهای زبانی موجود در نثر و نحو جملات، مفید خواهد بود. زمینه اصلی داستان را سه شخصیت اصلی شکل میدهد که هر یک بر اساس ساحتی از نظریه لکان مورد بررسی قرار میگیرند. هارون الرشید نماینده حضور آدمی در ساحت رمز و اشارت است؛ یکی از دو زاهد (ابن عمری) در حیث خیالی و دیگری (ابن سماک) با توجه به نشانههای موجود در متن احتمالاً فردی است که حیث واقع را تجربه کرده است.
این کتاب، پژوهشی است در واژگان، افعال و امثال، اصطلاحات درگاهی و دیوانی و ویژگیهای طبقاتی، لغات و ترکیبات، آیات و احادیث، اعلام تاریخی و جغرافیایی، امثال و حکم، به همراه حوادث جریانهای زمان نویسنده و نقشههای جغرافیایی تاریخی تاریخ بیهقی. بیشترین بخش کتاب به شرح بیش از 1200 علم جغرافیایی، تاریخی و اشخاص تاریخ بیهقی اختصاص داده شده است.
نگارنده ضمن بازخوانی چندین نمایش تعزیه و شبیهخوانی، عناصر مهم تشکیلدهنده تعزیه را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و به تحلیل متون و نسخ تعزیه، تاریخچه آن، روانشناسی رنگهای بهکار برده شده در لباس یزیدیان و حسینیان در نمایش تعزیه، ماهیت دینی و مذهبی گفتوگوهای صورت گرفته در تعزیه، برخی از نشانهها و نمادهای بهکار رفته در تعزیه، مفاد مدایح و مراثی سروده شده در تعزیه و ارتباط فرهنگ عاشورا با فرهنگ ظهور و انتظار پرداخته است. جابر عناصری ملقب به «پدر تعزیه دانشگاهی ایران» یکی از محققان و مدرسان پیشکسوت هنرهای آیینی و سنتی ایران است.دکتر جابر عناصری در سال ۱۳۲۴ شمسی در اردبیل به دنیا آمد و پس از طی تحصیلات مقدماتی در شهر اردبیل، تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران و با کسب مقام اول در رشته ادبی به پایان رساند. وی سپس در دانشگاه تهران تا مقطع دکتری فلسفه و علوم تربیتی تحصیل کرده و دوره تخصصی ایران شناسی اجتماعی را در دانشگاه لندن به پایان رساند. جابرعناصری پس از گدراندن دوره تخصصی مردم شناسی در انگلستان با تکیه بر پژوهشهای قبلی خود به تحقیق درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا به ویژه مسائل فرهنگی ترکیه، ایران و افغانستان پرداخت. وی استاد ممتاز دانشگاههای تهران بود و در کنار پژوهشهای فراوان بیش از 4۰ کتاب در زمینه فرهنگ ایران تألیف کرد.
هدف مولانا از بهکاربردن حوادث داستانی تنها شناخت و طرح آن حادثه نیست، بلکه آن را در حکم مقدمهای میداند برای نشان دادن القابی برتر و مفهومی فراتر. او قصههای پیامبران، رمزها و اسطورهها و اشارات داستانی را شاعرانه متجلی میسازد تا به کمک آن اندیشههای عارفانه خویش را به آسانی القا کند. این است که ابتدا روایتی را بیان میکند، سپس آن را گسترش میدهد، به قصه تبدیل میکند و با دخل و تصرف و صحنهسازیهای لازم، اندیشه لطیف و شاعرانه خویش را بر آن بار میکند. در این کتاب در آغاز هر فصل ابتدا منابع و مآخذی درباره زندگی شخصیتهای قرآنی آورده شده در مثنوی آورده شده تا خواننده هنگام مطالعه مباحث مربوط به آن در صورت لزوم به آن مراجعه کند و سپس به شرح چگونگی تجلی شاعرانه قصهها و رمزها و اشارات داستانی در شعر مولانا پرداخته شده و تا حد امکان مواردی که شاعر از آنها سود جسته، بیان گردیده است.
در اين جستار بر اساس نقد اسطورهشناختي به بررسي نمادينگي عناصر متضاد چهارگانه در اساطير، به ويژه اسطورههاي خاک و باد و مشاهده تبلور آن در شاهنامه فردوسي پرداختهايم. تجسم ضديت جوهري و وحدت نهايي ميان عناصر متضاد، از فرافکني محتويات ناخودآگاه در موضوعات بيروني، در جهت غلبه بر طبيعت منتج شده است که در اين ميان، هر آخشيج صاحب نقشهايي شده است که در اساطير جهان، از جمله شاهنامه عموميت دارد. در اساطير، خاک ماده اوليه تشکيلدهنده حيات مادي و زندگي جسماني انسان، و همچنين بستري براي مرگ و اضمحلال و پايان حيات گيتيانه او به شمار آمده است و باد نمادي از خشم طبيعت و بروز اختلال در تعادل ميان طبايع است که بارزترين نمودهاي آن را در اسطوره توفان (در تلفيق با آخشيج آب) و ديو باد ميتوان جستجو کرد.