شکسپیر از بسیاری جهات با سایر نمایشنامهنویسان تفاوت دارد که برجستهترین این ویژگیها خلق شخصیتها و موقعیتهای تراژیک و کمیک و نیز بعد تلفیق چیزهایی است که در ظاهر سنخیتی با هم ندارند. از جمله، شکسپیر بیش از هر کمدینویس دیگری اسطوره ازدواج رمانتیک را در قالب کمدی پروراند. آنچه او را تا این اندازه منحصربهفرد میکند ورود وی به درون ذهن و قلب شخصیتهای در حین عیاشی یا دلقکبازی است. شکسپیر هیچگاه کمدی را در قالب مفهرم عرفی پذیرفته شده نمیآفریند. راز هنر وی در چگونگی واکنش خلاق نسبت به زندگی نهفته است. این مقاله تلاشی است برای بحث درباره هنر کمدی شکسپیر و تفاوت آن با اسلافش، بالاخص نویسندگان کمدی کلاسیک!. نمایشنامه برگزیدهشده برای این بحث "هر طور که دوست داری" است که ویژگیهای متنوعی را در صحنههای بیپیرایه، ادبیات شبانی، عشق و ظاهرپردازی داراست.
در ادبیات دراماتیک نهتنها کلام، یعنی جملهها و مکالمه اشخاص بازی، بلکه سکوتهایشان همراه با ژستها و حرکتها میتوانند بسیار گویا باشند و القاحکننده مفاهیم و مقاصدی که تماشاگر آن را درک میکند؛ اما در ادبیات داستانی چنین سکوتهای معنادار به دشوار از سوی نویسنده معنا پیدا میکند. در این کتاب ابتدا پیشینهای از ادبیات دراماتیک گفته شده و سپس درباره موضوعات ادبیات دراماتیک از قبیل تراژدی، کمدی، فارس، ملودرام، طنز دراماتیک، کمدی تراژیک و کمدی گروتسک مطالبی مطرح شده است.
هجو یعنی برشمردن و هجوکردن یعنی عیب کسی شمردن است. به بیان دیگر هر گاه هدف ادبیات و به ویژه شعر، دفاع از اغراض خصوصی و منکوبکردن کسانی باشد که به وجهی مورد خشم شاعر قرار گرفتهاند، آن را هجو نامند. بدینسان اگر سخن را در توصیف کسی به کار گیرند و در آن از او تمجید کنند یا تملق بگویند، آن را مدح خوانند و اگر دربارۀ کسی به کار برند که مقصود تحقیر یا تهدید اوست، آن را هجو یا هجا گویند در این کتاب سعی شده است تا همۀ جنبههای «هجو» از جریان شعر فارسی در طول زمان ادب دری تا آغاز مشروطه نقد و بررسی شود
مقاله تلاشی است برای توصیف اندیشه و تفکر استثنایی شاو در زمینه نمایشنامه و تلاشهای وی برای زدودن گمان و پندار رمانتیکهای دوره ویکتوریا. جهانبینی، ظرافت طبع و نگاه واقعگرایانه شاو، او را در ردیف نامداران ادبیات انگلستان، به ویژه در گونه نمایشنامهنویسی جای میدهد، وی گرچه جایگاه شایسته و شخصیت برجستهای داشت، اما مواضع روشنفکرانهاش مانع ارتباط تنگاتنگ خوانندگانش با او بود. این مقاله با توضیح اهداف ساده شاو به عنوان یک نمایشنامهنویس، تلاش دارد تا پندارهای نادرست را درباره او بزداید. این مقاله همچنین در بردارنده نگاهی کوتاه بر «اسلحه و انسان» با وامگیری جملاتی از آن اثر است که بازتابدهنده آرای فلسفی شاواند.
نوشتار پیش رو درصدد آن است تا با بررسی دراماتوژی هاوارد بارکر در نمایشنامهاش قلعه، که اولین بار در سال 1985 توسط شركت تئاتر رويال شكسپير (RSC) به نمايش درآمد، پرده از فنون بازنمايي باروك به كار رفته در اين نمايشنامه سياسي بردارد. در اين مقاله نويسندگان سعي دارند تا با تكيه بر خوانش دلوز از معماري باروك و همچنين نظريات فوكو در رابطه با بازنمايي باروك، نمايشنامه قلعه را تجلي ظرافت، پيچيدگي و خوف حاكم بر معماري هزارتوي قلعه معرفي كنند. در اين راستا، قلعه تصويري نمادين از خُردجهاني است كه بازتاب شكلگيري جهان كلان نمايش است. مقاله با بررسي اين موضوع، به اين نتيجه ميرسد كه در نمايش سياسي باركر، خلاف نمايشهاي سياسي باب روز كه بازنمايي واقعيت را ملاك قرار ميدهند، «بازنمايي بازنمايي» تنها نوع ممكن بازنمايي است و نمايش باركر با رد امكان و حتي كارايي بازنمايي واقعيت بيروني، نمايشنامه خود را لايهدار و تودرتو ميكند كه نتيجه آن خلق ساختاري به تكلف و غناي معماري باروك است.