شيخ محمود شبستري، عارف شاعر و انديشمند بزرگ سده هشتم هجري در آثار خويش، راههاي دستيابي به معرفت يقيني را عقل و نقل و ذوق (کشف و اشراق) ميداند. وي ميکوشد منقولات ديني را با استدلالهاي اهل فلسفه و با ذوقيات انديشمندان اشراقي درهم آميزد و رسالت يک فيلسوف مسلمان و عارف و انديشمند اشراقي را ايفا کند. شبستري هم چون غزالي معتقد است، وراي عقل نظري، انسان را طوري و طريقي ديگر هست که به آن طور، اسراري را که از عقل پنهان و محجوب است، ميشناسد. او هم چون همه شاعران عارف ايراني مخالفت صريح خود را با فلسفه و عقل يوناني ابراز ميدارد، اما خرد ستيز و فلسفه گريز نيست. از اين رو در عين آن که در مقام معرفت تمايل به اشراق دارد، در مقام علم، به حکمت و استدلال گرايش نشان ميدهد. خرد مورد ستايش شيخ، خرد ديني است، همان خرد و انديشهاي که به قول او مبحث انبياست و هزارواند آيه از آيات قرآن اختصاص بدان دارد. شيخ در عين حال، در طريق معرفت حق به داشتن پير و انساني کامل که واسطه هدايت حق باشد، معتقد است. از نظر او شاه راه معرفت حق «تفکر» و سير دوسويه (قوس صعودي و نزولي) است که در اين سير ديالکتيک و حرکت از کثرت به وحدت، از وحدت به کثرت، از بسيار به يک، از يک به بسيار، از نمود به بود، از بود به نمود، از قطره به دريا، از دريا به قطره، جان آدمي صفا مييابد و نقوش اغيار از لوح دل او محو ميگردد و انسان کامل، به شناسايي حقيقي ميرسد.
تقریبا در همۀ اموری که بدانها دست می زنیم ترکیبی از عاطفه و هوش است که وارد عمل می شود و این ترکیب همان است که تخیلش می نامیم . اسطوره ها زمانمند هستند و بر اساس خواست و میل انسان رفتار می کنند. حتی در عصر مدرنیته ای که در آن زندگی می کنیم اسطوره ها بی خبر از ما زایش دارند. ممکن است حتی یک آگهی تبلیغاتی «روغیلا سرخیلا فامیلا... تا مصرف یک نوع آدامس و تماشای یک سریال نیز ما را در احاطۀ اسطوره ها قرار دهد. آنچه در این بین زیباست غنا و آسودگی ناشی از ملاقات و بهره مندی از اسطوره است که انسان را انسان تر می کنداين كتاب متضمن كوششي است براي فرهم آوردن نمونه و مبنايي منطقي براي نظرگاه هاي گوناگون معاصر درباره نقد ادبي، و داراي تاثيرقابل توجهي نيز بوده است..... پس ادبیات دنیایی رویایی نیست،بلکه متضمن دو رویاست: یکی حاوی تحقق بخشیدن به امیال ما و دیگری رویای دلهره ها.این دو چون دو عدسی یک دوربین با یکدیگر میزان شده اند و بینشی کاملا خودآگاه از آن ها به بار می آید.به گفته افلاطون، هنر رویایی است برای ذهن های بیدار شده.فقط و فقط ادبیات است که کل حیطه و فراخنای تخیل بشری را در حال نظاره کردن بر خویش در اختیار ما می گذارد و از این رو ادبیات مصداق دقیق (تخیل فرهیخته) است. نورتروپ فرای، فیلسوف، اسطورهشناس، نظریه پرداز و منتقد ادبی در ۱۴ ژوئیه ۱۹۱۲ متولد شد. فرای در «شربروک» از توابع «کبک» متولد شد و در «نیوبرونسویک» رشد پیدا کرد. نوروتروپ فرای در سال ۱۹۳۳ در رشته فلسفه از دانشگاه تورنتو مدرک کارشناسی دریافت کرد. ابتدا کشیش شد، اما این شغل را رها کرد و در سال ۱۹۳۹ مدرس زبان انگلیسی شد. در آن دوران او مجذوب اشعار ویلیام بلیک شد و به مطالعه اسطوره روی آورد. یکی از مهمترین منابع نورتروپ فرای در تحلیلهای اسطوره شناختی کتاب مقدس بود. او در نقدهای خود دائما به متن کتاب مقدس نقب میزد و مناسبات جدیدی در بینامتنیتهای متون ادبی با این کتاب مییافت. فرای کتاب مقدس را به نوعی چارچوب اسطوره غربی میدانست و به این باور داشت که مسیحیت تمام سنت کلاسیک را در خود جذب کرده است. به گمان او، این یک واقعیت تاریخی است که ادبیات ما به مستقیمترین شکلی از اسطورۀ کتاب مقدس سرچشمه گرفته است. فرای با بررسی «اسطورههای خصوصی» بلیک، فهمید که کتاب مقدس دارای ساختاری اسطورهای است که زمانش از آفرینش تا مکاشفه و مکانش از بهشت تا دوزخ است و این گیتی چارچوبی از تصویرسازی را برای تمام شاعران اروپایی تا زمان خود فرای شکل داده است.
شیخ نجمالدین رازی (573 – 654 هـ) در کنار آثار عدیدهای که درباره مسایل عرفانی دارد، رسالهای نیز به نام «عشق و عقل» یا «معیار الصدق فی مصداق العشق» دارد که در آن به پرسشهای یکی از دوستانش پاسخ داده است. این پرسشهای سهگانه عبارتند از: 1. آیا عشق و عقل آنگاه که به کمال خود میرسند، تضادی با هم دارند یا نه؟ 2. چرا آنجا که عقل بیشتر و شریفتر است، عشق نیز ثابتتر و ظریفتر است (با عنایت به وجود سید کائنات)؟ 3. آیا میتوان گفت که عقل نه یک قسم، که شامل همه موجودات و محیط بر همه اقسام وجود است؟ مؤلف پس از تحریر محل نزاع و توجه دادن به معانی مشترک «عقل»، محدوده فعالیتهای آن را مشخص میسازد و ساحت عشق را بسی فراتر از تنگنای عقل، معرفی میکند. آنگاه نسبت میان عقل بیشتر و عشق ظریفتر را با چشمداشتی به پیامبر اکرم (ص) برمیرسد و سپس به مخالفت عقلانی با نظریه وحدت عقل و عاقل و معقول میپردازد. وی در این رساله بر آن بوده تا در مقام بحث عقلانی (درباره موضوع مورد پرسش) به شیوه متكلمان و فلاسفه بحث كند و در مقام درك شهودی و بیان مكاشفات نیز همچون عارفی فلسفهستیز و طبعا با بهرهگیری از واژگانی سرشار از استعاره و كنایه و تمثیل، جانب عشق را پاس داشته باشد.
در تاريخ انديشه اسلامي جستجو براي دستيابي به معرفت حقيقي تحت چهار عنوان، فلسفه، کلام، حکمت اشراق و عرفان و تصوف صورت گرفته است. طريق انديشندگان اشراقي با اندکي تفاوت به طريق عرفا و صوفيه نزديک است. حکماي اشراقي و عارفان و صوفيان پاکدل، تمام هم خويش را صرف تصفيه دل از رذايل و تحليه آن به فضايل نموده و کوشيدهاند تا آينه دل را از خار انکار و نقوش اغيار به آب ذکر، شستوشو دهند تا بتوانند جمال محبوب ازلي را در آن تماشا کنند. از نظر عرفا و صوفيه و انديشندگان اشراقي، «طور ماوراي عقل» يکي از راههاي نيل به معرفت حقيقي است. «طور» کلمهاي قرآني است و مفهوم طور ماوراي عقل را در آثار قدماي بزرگ صوفيه، قبل از قرن پنجم ميتوان يافت. اين تعبير ظاهرا نخستين بار از آثار غزالي وارد عرصه شعر و ادب عرفاني فارسي شده است و سپس آن را در آثار عين القضات همداني، عطار نيشابوري، و حتي فلاسفه عصر صفوي، ميتوان يافت. شيخ محمود شبستري که در آثار خود تحت تأثير افکار و انديشههاي امام محمد غزالي است، در نوشتههاي خويش، براي اثبات هر حقيقتي از حقايق و نيل به معرفت يقيني، علاوه بر عقل و نقل، به کشف و شهود و ذوق نيز قايل است. از نظر او انسان، وراي طور عقل و استدلال، اطوار ديگري دارد که به کمک آنها ميتواند به اسرار نهفته و بيرون از حيطه عقل نظري، دست يابد و به معرفت واقعي برسد. شبستري برترين و بالاترين مرتبه معرفت را يگانگي عارف و معروف و از ميان رفتن وهم اثنينيت و تمييز ميان آنها ميداند که در زبان صوفيه و عرفا از آن به «بقا بعد الفنا» نيز تعبير ميشود.