مجلس گویی یکی از گونههای سخنوری است که در کارنامه فرهنگی ایرانیان برگ و باری چشمگیر داشته است. با درنگی در منابع و متون کهن میتوان رگههایی از این کارکرد فرهنگی را در دورههای گوناگون باز جست. شاهنامه فردوسی؛ بویژه بخش تاریخی آن که بر منابع پیش از اسلام تکیه دارد، در لا به لای رویدادها و روایات عصر ساسانی که بیش و کم رنگ و بوی سیاسی دارد، دریچهای به فضاهای فکری و فرهنگی آن عصر میگشاید و از چگونگی اندیشههای جاری آن روزگار خبر میدهد. مسائلی چون هستیشناسی، پرسشهای کلامی، ارزش سخن و سخنوری، آداب و آیین سخن گفتن، شیوههای ملک داری، حقوق اجتماعی مردم، نقش پادشاه و دین و دولت، بخشی از آن موضوعات است. این مطالب در چارچوب و با سازو کاری مطرح شده است که با روش مجلس گویی در دوره اسلامی شباهت نزدیک دارد. یکی از برجستهترین نمونهها «هفت بزم نوشروانی» است. در این مجالس که با حضور پادشاه تشکیل میشد؛ بزرگمهر به طرح مسائلی حکمتآمیز پرداخته است که پرسش و پاسخ در آن پررنگتر از گونههای دیگر سخنوری است. این نوشتار در پی بررسی و تحلیل هفت بزم انوشیروان به عنوان نمونهای از مجلس گویی در ایران پیش از اسلام است که بر پایه روایت شاهنامه سامان مییابد.
همانطور که در این کتاب خواهید خواند علاقه مندی و یا بالعکس بی علاقگی یک وزیر به هر امری در زمان تصدی وی چه بصورت آشکار و چه بصورت پنهانی در گسترش و شکوفائی و یا انحطاط و نابودی آن مقصود و هدف تأثیری مهم و شگرف داشته است. به همین علت خدمات ارزنده ی وزیران ایرانی به تمدن و فرهنگ ایران در سخت ترین و بحرانی ترین مواقع سیاسی و فکری در دوران بعد از اسلام به ویژه در دوره عباسیان، سامانیان، غزنویان، به شرحی که در این کتاب خواهید خواند بسیار حائز اهمیت است. از طرفی در طول تاریخ ایران وزیران نیز بوده اند که در زمان صدارت خود که می بایستی در اندیشه تعالی ملک و ملت باشند فقط به فکر سود خویش و رفاه بستگاه و اطرافیان خاص خود بوده و سرانجام به سخت ترین وضع کشته شده و یا با خواری و زاری مرده و در ردیف خائنین به ملک و ملت قرار گرفته اند.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
بررسي جايگاه متمايز آتش و تاثير ژرف آن بر زندگي روزمره و تاريخ جوامع بشري، آن چنان كه مد نظر گاستون باشلار و ديگر نظريه پردازان نقد مضموني است مستلزم اين است كه از گسترههاي مختلف دانش مدد بجوييم. تاريخ، روانشناسي، جامعهشناسي، شاخههاي مختلف علم فيزيك، قومشناسي و مردمشناسي تاريخي، هر يك بخشي از اين گستره هستند. مقاله حاضر بدون بهرهگيري از همه اين زمينهها به اين نكته ميپردازد كه آتش به صورت بالقوه ميتواند طيف گستردهاي از معاني را به همراه داشته باشد. همين امر، اين عنصر را به مجموعهاي معنايي و به دنبال آن مجموعهاي از مفاهيم نمادين مبدل ميسازد. از وراي اين ويژگيهاي نمادين است كه ما به بررسي اين پديده خواهيم پرداخت و توصيفات و تحليلهاي خود را بر پيرامون محور دوگانگي و تناقض بزرگ اين پديده پيش خواهيم برد (آتش مخرب / باروركننده؛ نماد زندگي / نماد مرگ). در اين راستا، اساس كار خود را بر پايه آيين زرتشت بنا مينهيم كه بيش از ديگر آيينها و سنن، ويژگيهاي نمادين آتش را بارز و ارزشمند ميسازد.
در اين مقاله ضمن در نظر داشتن سبک قصهپردازي مولانا نخست ويژگيهاي آن كلي همراه با برخي نظريات مثنويشناسان و بعضي عناوين اطلاق شده بر آن به اختصار بررسي شده است. نظريات و عناوين مطرح شده غالبا به پيچيدگي و بعضا به بينظمي مطالب مثنوي اشاره ميكند در حالي كه تامل در روابط ابيات نشان ميدهد پيوند بيتها، تمثيلها و قصهها از آنچه گفتهاند، بيشتر است. ضمن اينکه امروزه محققان در اين شيوه غالبا محاسن را جستجو ميکنند و سبک مولانا را سبکي متفاوت و بر هنجارگريزي و ساختارشکني مبتني ميدانند. بر اين اساس در ادامه به نقش تداعي معاني و تمثيل به عنوان دو عامل موثر در شناخت پيوند ابيات پرداخته شده است. بررسي تداعي و تمثيل نشان ميدهد، اين دو مقوله ضمن ايجاد ابهام، سياليت، گسست و گسستهنمايي در عين حال ميتواند عناصري در جهت پيوند و انسجام متن نيزبه شمار آيد. براي تبيين اين موضوع مثالهايي انتخاب شده است كه گسستگي و پراكندگي ظاهري در آنها مشهودتر است. ضمن بررسي دلايل پراكنده نمايي اين موارد، نهايتا شيوههاي پيوند حاكم بر آنها نمايانده شده است.