عشق و امید از مضامینی است که همواره در شعر شاعران ایرانی مطرح شده است. کارکرد این واژهها در سلامت روانی جامعه و ایجاد زندگی سالم و بدون دغدغه موثر است، بویژه در جوامع پر از گرفتاری و تنش امروز، خوشبینی و امید به عنوان کیفیتی اساسی و ارزشی میتواند زیربنای رفع بسیاری از موانع و معضلات زندگی باشد. با توجه به این مهم، نگارنده بر آن است در این مقاله به تلاشهای شاعران معاصر که با گسترش این ارزشها توانستهاند از آفاق انسان دوستی فرهنگ کهن ما را به چشم اندازهای انسانی جدید پیوند دهند، بپردازد و گوشهای از افکار و اشعار آنان را در برابر ناامیدی و انفعال و نفی حرمتها و فروداشتهـا بنمایاند. روش تحقیق در این مقالــه بررسی و تحلیل اشعـار امید بخش آن دسته از شاعران معاصر است که با وجود تمام ناگواریها و تلخکامیهای خود، برای لحظاتی مخاطبان خویش را به گلزار فرح بخش امید هدایت نمودهاند.
به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.
طبیعت این کتاب طوری ست که مسایل و مواضیع آن ممکن است در بادی امر متفرق و بی ارتباط با یکدیگر جلوه کنند. کتابی که از علم نفس و علم وجود واپیستمولوژی 3 صحبت کند، و بخش هایی درباره اساطیر و دین و زبان و هنرو علم و تاریخ داشته باشد، از این ایراد و انتقاد نمی تواند مصون بماند که شباهت به چنته درویشی دارد که در آن عجیب و غریب ترین چیزها پهلوی هم ریخته اند. اما من امیدوارم که خواننده این کتاب ایراد مذکور را بی اساس تلقی کند. یکی از مهمترین هدفهای من در تالیف این کتاب این بوده است که خواننده را متقاعد کنم به اینکه کثرت مسایل مطروحه ظاهری ست و در واقع کلیه موضوعهای مورد بحث در این تالیف به یک موضوع بر می گردند و این همه مسئله در حقیقت راههایی هستند که به یک مرکز واحد منتهی می شوند، و به نظر من وظیفه یک نوع فلسفه فرهنگ است که این مرکز را کشف کند و محل آن را تعیین نماید. غرض از نوشتن این کتاب این نبوده است که رساله ای "عام پسند" در باب موضوعی فراهم آید که از بسیاری جهات قابل "عام پسند شدن" نیست. با این وصف این کتاب منحصرا برای دانشگاهیان و فلاسفه نوشته نشده است. مسایل اساسی فرهنگ انسان برای انسانها نفع عام دارد و باید که قابل درک برای تعداد بیشتری از مردم باشد. از اینرو، من کوشیده ام تا افکار خود را عاری از هر گونه خصلت فنی و و تا حد مقدور روشن و ساده بیان کنم. با وجود این، منتقدان این کتاب باید بدانند آنچه در این رساله آورده ام، بیشتر بیان و توضیح تئوری خودم درباره فرهنگ است تا سعی در اثبات و توجیه آن. برای بحث و تحلیل عمیقتر مسایل مربوط به فرهنگ، خواننده را به توضیحات تفصیلی کتاب دیگرم یعنی فلسفه صورتهای سمبولیک ارجاع می دهم...
هدف این مقاله تبیین اندیشههای ملامتی و جوانمردانه سعدی و بازتاب این اندیشهها در غزلیّات اوست. بر این مبنا، کوشش نگارنده بر این بوده است تا به این پرسش اصلی پاسخ دهد که «آیا سعدی اساساً اهل ملامت و فتوّت بوده است یا خیر؟» و پس از این مقدّمه با بررسی غزلیّات وی به این نتیجه میتوان رسید که وی با توجّه به فرضیّات مطرح شده، از سقّایان زمان خود بوده است. برای پاسخگویی به این پرسش، نخست مقایسهای مختصر بین دو آیین «فتوّت» و «ملامت» صورت گرفت. سپس با تکیه بر اصول عام مربوط به این آیینها در کُتُب معتبر و با استناد به شماری از غزلیّات سعدی، کوشش شد دیدگاههای او در باب آیینهای یاد شده تشریح گردد. آنگاه با ارائه آماری از برخی واژهها و اصطلاحات کلیدی مطرح در میان اهل فتوّت و ملامت در غزلیّات شیخ اجل، تلاش شد تا مستنداتی برای صحّت برداشت نگارنده ارائه گردد.
در عصری که تراکم جمعیت، رشد صنعت و توسعه تکنولوژی، به نحو چشمگیری از تفرج و انبساط بشر کاسته و تنشهای عصبی، فشارهای مختلفی را بر او تحمیل نموده و بیش از پیش موجبات افسردگی و فرسودگی او را فراهم کرده است، بررسی و تحلیل مقوله شادمانگی و معرفی عوامل افزایش آن از منظر شاعران ایرانی، از موضوعاتی است که میتواند به ترویج و تعمیق شادزیستی و خوشباشی و شادمانگی روحی بشر کمک کند. البته ذهن و زبان شاعران ایرانی در دورههای مختلف، واژه شادی و مترادفات و عوامل ایجاد آن را رواجی تمام داده است که در این مقاله به اختصار به آن اشارت رفته است اما آنچه به طور خاص مورد تحلیل این مقاله است عوامل مشترک شادمانگی از منظر سه شاعری است که پرداختن به آن به دلیل اختلاف مبنایی در فکر و اندیشه آنان، به ظاهر متناسب نمینماید، چرا که خیام به معنی خاص عارف نیست و مولانا صد درصد عارف است و نظامی با مولوی ـ هرچند کمتر از خیام ـ متفاوت است و لیکن از آنجا که هر سه شاعر از معدود بزرگانیاند که ساحت بسیاری از معتقدات عمومی را شکسته و خارج از دستهبندیهای مشربی، با پویایی رای و فکر و نظر و با معرفتی به معنای اعم به مسایل مهم، اساسی و والای انسانی پرداختهاند؛ نگارنده تا حد مقدور فارغ از مُهری که به عنوان حکیم یا عارف بر پیشانی هر یک خورده است به بررسی و تحلیل عواملی که در این سه منظومه متلاقی دیده است خواهد پرداخت و به روش تحلیل مقایسهای عوامل مشترک شادمانگی را در شعر خیام، مولوی و نظامی جستجو خواهد کرد.