يکي از کارکردهاي زبان، برقراري ارتباط ميان تفکرات و نگرشهاي افراد است. اين کارکرد زبان، به عنوان بخشي از رويدادهاي ارتباطي و اجتماعي مانند نوشتن سرمقاله مشهود است. متن سرمقالهها نه تنها از طريق زنجيره جملات، بلکه از طريق يک ساختار سلسله مراتبي سازماندهي ميشوند. اين ساختار به واحدهايي به نام «اپيزود» تجزيه ميشود که هم از لحاظ ساختاري و هم از لحاظ معنايي، ماهيتي يکپارچه دارد و از نظر زباني، مرزهاي آن مشخص است. از آنجا که اپيزودها، واحدهاي معنايي گفتمان تلقي ميشوند، ميتوان آنها را بر حسب اصطلاحات معنايي، همچون گزاره تعريف کرد. مساله و هدف اين پژوهش، شناسايي سطوح گزارهاي در متون سرمقالات غربي در باره فعاليت هستهاي ايران است. بر اين اساس، در اين مقاله با استفاده از الگوي اپيزودي ون دايک (1981) و روش توصيفي و تحليلي کوشيدهايم تا با تحليل نمونهاي از سر مقالات روزنامه «اينديپندنت» چاپ انگليس، به اين پرسش پاسخ دهيم که چگونه ميتوان فرايند سازماندهي سرمقاله را در قالب يک الگوي منسجم از گزارهها توصيف کرد؟ يافتههاي اين تحليل نشان ميدهد که کلان گزارههاي کلي در اولين جملات درونمايهاي تجلي يافته و خلاصهاي از متن که همان سياست آمريکا نسبت به فعاليت هستهاي ايران است را ارائه ميکنند. درونمايه فرعي متن که مشتمل بر نظرات و واکنشهاي دولتهاي قدرتمند و نيز ايران نسبت به اين سياست است، در پاراگرافهاي متن و به ترتيب در ساختار کلي متن سر مقاله آمده است.
علی موسوی گرمارودی (1320- شمسی) در عرصه شعر و ادبیات کشور حضور موثری داشته است. راه اندازی و مدیریت نشریه گلچرخ نمونه ای از تلاشهای اوست. کتاب پیش رو مجموعه مقالات، سفرنامه ها و نقد و بررسی های موسوی گرمارودی طی سالهای 1348 تا 1374 می باشد. این کتاب در 9 بخش تدوین شده است و بخش های آن عبارت است از: درباره شعر(گفت و گو در مورد شعر، درباره حافظ، آوای شرقی محمد زهری، شعر فروغ و ...)، سفرنامه ها (سفر طبس و سفر تاجکستان)، درباره دیگران ( ادیب نیشابوری دوم، با شهید آیت الله صدوقی و ...)، گوناگون ( این قند پارسی، مشق آزادی، کمره، نوروز در زندان و ...)، مقدمه ها و پی نگاشت (نگاهی به قصه در قرآن، در کرانه با دریا، نگاهی به سوگسرود در در شعر فارسی، گلگشتی در خلنگزار خیال و ...)، سرمقاله های گلچرخ (چند کلمه آغازین، گلی رو به ولایت، هجوم فرهنگی و وظیفه ما)، نقد، بررسی و معرفی کتاب (مروری بر کتاب بزم آورد، شاهنامه چاپ مسکو، رازهای دره تنگ، گفتارهایی درباره تربیت فرزندان، معرفی کوتاه کتاب ها و ...)، چند نامه (نامه به استاد، نامه به سردبیر مجله گیله وا، نامه به یک دوست) و زندگینامه خودنوشت. کتاب حاضر در سال 1377 توسط انتشارات سروش روانه بازار گردید.
در این مقاله، رمان رازهای سرزمین من، از حیث نحوهی بازنمایی شخصیت زنان بررسی کردهایم. از روشهای انتقادی تحلیل گفتمان برای بررسی متن و نیز از نظریات سیمون دوبووار در باب جنسیت برای تبیین یافتهها استفاده کردهایم. تحلیل رمان به این روش نشان میدهد یکی از ویژگیهای مهم نحوه خاص تصویر زنان در این رمان، تغییر در جفت تقابلی زنانه است؛ به این معنا که دوگانه اثیری/ لکاته که هدایت آن را پررنگ کرده، در اینجا به دوگانه مادر انقلابی/ «نشمه سلطنتی» بدل شده است؛ ویژگی دیگری، پررنگ کردن نقش سیاسی زنان در انقلاب، تأکید بر اهمیت حضور زنان و نیز اقتدار و روشنبینی و آزاداندیشی سیاسی آنهاست. در اینجا ایدئولوژی نهفته در متن، مسئله زنان و ارزشداوریها و پیشفرضهای رایج درباره آنها را بدل به مسئلهای سیاسی و طبقاتی بدل کرده و بر خوانش نویسنده از تاریخ (موضوع اصلی رمان) اثر گذاشته است. استعاره سرزمین به مثابه مادر، به شکل ذهنیتی اسطورهای بر متن حاکم است.
برپایه نظریه استعاره شناختی، زبان عادی و ادبی در مفهوم سازی مفاهیم از جهاتی شبیه به هم و از جهاتی با هم متفاوتاند. مقاله حاضر، در صدد پرداختن به خلاقیتهای حافظ در تصور مفهوم عشق در چارچوب این نظریه است. مفهوم عشق در شعر حافظ به کمک راهبردها یا ابزارهای شناختی رایجی چون استعاره، تصویر، مجاز و جاندارپنداری مفهومسازی میشود، اما به نظر میرسد حافظ شیوههای خلاقانهتری را در استعارههای شعری عشق به کار برده است. به منظور کشف شاخصهای تأثیرگذار در مفهومسازی متفاوت عشق، دو سوال مهم مطرح میشود: مفهومسازیِ شعری عشق چه تفاوتی با مفهومسازی عادی و رایج آن در زبان فارسی دارد؟ کدام یک از شاخصهای چهارگانه کوچش(2010) در آفرینش خلاقیت استعاری در شعر حافظ نقش پررنگتری دارد؟ بررسی دادههای تحقیق نشان میدهد که عشق در زبان حافظ، مانند زبانهای دیگر و مانند زبان فارسی از مفاهیم آتش، سفر، مستی، و غیره به عنوان حوزه مبدأ کمک میگیرد. اما مفهومسازی آن از نظر چهار شاخص گسترش، تفصیل، زیرسؤال بردن، و تلفیق، با زبان عادی فرق دارد. به نظر میرسد آنچه باعث میشود زبان شعر، از زبان عادی متمایز شود، کاربرد خلاقانه مفهومسازیهای استعاری، جاندارپنداری، استعارههای تصویری و مجاز مفهومی باشد. همچنین از میان چهار شاخص مطرح در استعارههای مفهومی شعری، تلفیق و تفصیل بیشترین و زیرسوال بردن کمترین کاربرد را داراست. همچنین حافظ از استعارههای تخیلی نو در مفهومسازیِ عشق بسیار بهره برده است.
روايتشناسي شناختي از رويكردهاي نظاممند در چند دهه اخير است كه با توجه به دستاوردهاي زبانشناسي و معناشناسي شناختي، نقش موثري در تبيين ماهيت و كاركرد متون روايي داشته است. ج. فوكونيه و م. ترنر چارچوب نظري آميختگي مفهومي را به تفصيل بررسي كردهاند. مقاله حاضر، پس از معرفي رويكرد نظري آميختگي مفهومي، به تبيين چگونگي فرايند معناسازي و شخصيتپردازي در دو قصه عاميانه ايراني ميپردازد. فرض ما اين است كه خلاقيت و پويايي فرايندهاي معناساز موجود در قصههاي عاميانه با استناد به انگارههاي نظريه آميختگي قابل تبيين است. هدف اين تحقيق، تبيين فرايند تخيل و فرايندهاي معناسازي در قصههاي عاميانه است تا شايد بر اساس آن بتوان به تحليل و خوانش دقيقتري از اين روايتها دست يافت.