يكي از ابعاد مهم شازده كوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپري (1944- 1900) نگره پديدارشناسي داستان است. گويا اين رويه اثر مورد توجه پژوهشگران داخل و خارج قرار نگرفته است. اين پژوهش توصيفي ـ تحليلي ثابت ميكند كه شازده كوچولو در واقع كودك فلسفي درون نويسنده (راوي) است. واكاوي رفتار، گفتار، سازمانذهني و شخصيت شازده كوچولو و شخصيتهاي همسو و مثبت داستان و تصاوير ثابت ميكند كه اين اثر تحت تاثير نگره پديدارشناسي نگاشته شده است: تاكيد بر نيروي طبيعي شناخت كودك، گذر از ظاهر(قشر) و تاكيد شازده كوچولو بر پنهان بودن اصل، عدم انطباق دو تصوير كلاه و صندوق با مدلول مورد نظر، نقد آگاهي و توجهدادن خواننده به بازشناسي پديدههاي طبيعي و اجنماعي از نشانههاي اين نگره است. همچنين كنش اهلي كردن، مكانهاي نمادين داستان مانند سياره و ستاره، افريقا، جنگل طبيعي، صحرا، آبادي و تعبيراتي مانند تنهايي نيز تحليل پديدارشناختي دارند.
سنتاگزوپری در شهر لیون و در یک خانوادهٔ کاتولیک و نخبهسالار متولد گردید. شجرهنامهٔ این خانواده تا چندین قرن قدمت داشت. او سومین فرزند از ۵ فرزند مارتن لوی ماری دو سنتاگزوپری و ویکنتس آندره لوییز ماری دو فونسکلمب بود. پدر وی مدیر اجرایی کارگزاری بیمه بود که در ایستگاه قطار بر اثر سکته، قبل از چهارمین سال تولد آنتوان درگذشت. آنتوان در سال ۱۹۳۱ با کانسوئلو سنتاگزوپری ازدواج کرد. سنتاگزوپری تا قبل از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری موفقی بود که در خطوط پست هوایی میان اروپا، آفریقا و آمریکای جنوبی به فعالیت میپرداخت اما با آغاز جنگ، هر چند از دیدگاه سن و وضعیت سلامتی در شرایط مطلوبی نبود اما به نیروی هوایی فرانسه آزاد در شمال آفریقا پیوست. در ماه ژوئیه ۱۹۴۴ هواپیمای او در یک پرواز شناسایی بر فراز دریای مدیترانه ناپدید شد و اعتقاد بر این بود که در همان زمان کشته شدهاست. سنتاگزوپری برندهٔ جوایز ادبی معتبر فرانسه و همچنین برندهٔ جایزهٔ کتاب ملی آمریکا گردید. عمده شهرت وی به واسطه کتاب شازده کوچولو و نوشتههای تغزلی او با عنوان زمین انسانها و پرواز شبانه است. آثار او، از جمله کتاب شازده کوچولو به ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شدهاست.
در معرفتشناسي ادبيات رمانتيك و عرفان اسلامي، خيال جايگاه ويژهاي دارد. در اين مقاله، تلاش بر اين است تا نشان داده شود كه: اول، معرفتشناسي رمانتيسيسم با معرفتشناسي عرفان اسلامي، از لحاظ ارزش و اهميتدادن به خيال، بسيار نزديك به هماند. به عبارت ديگر، در اين نظامهاي فكري، خيال ابزار مهم شناخت است. دوم، زيربناي معرفتشناسي خيالگراي رمانتيك و همچنين عرفان اسلامي وحدت است، بر خلاف معرفتشناسي عقلگرا كه مبناي آن ثنويت است. سوم، معرفتشناسي مبتني بر خيال، گونهاي از وجودشناسي را مطرح ميسازد كه با وجودشناسي عصر خرد و همچنين وجودشناسي فلسفي مبتني بر عقل، كاملا متفاوت است. وجودي كه خيال آن را درك ميكند، ثابت و ايستا نيست، بلكه پويا، متغيرن وسيال است. اين وجودشناسي در ادبيات رمانتيك و عرفان اسلامي، مشابه است. چهارم، اگر چه ديدگاههاي رمانتيسيسم و عرفان اسلامي درباره جهان شباهتهاي بسياري به يكديگر دارند، اما تفاوتهاي چشمگيري نيز دارند كه آنها را از هم ممتاز ميكند. در پايان اين مقاله، اين اختلافها نيز مورد بررسي قرار ميگيرند. در اين مقاله براي تبيين ديدگاه رمانتيسيسم درباره خيال و ارزش و جايگاه آن در معرفتشناسي، به نظريات شاعران و نويسندگاه رمانتيك انگليس، به ويژه كولرج، شلي، و كيتس اشاره ميشود، و در ارتباط با عرفان اسلامي، ديدگاههاي شيخ اكبر، محي الدين ابن عربي كه بنيادگذار عرفان نظري است، خصوصا در كتاب او، فصوص الحكم، مورد بررسي قرار ميگيرد.
حکایت شیر و گاو در کلیله و دمنه زیباییهای ادبی فراوانی دارد که با نقدها و خوانشهای نو، میتوان عوامل هنری و تأثیر آن را در جامعه مخاطبان روشن کرد. تحلیل اساطیری یکی از این شیوههاست که نشاندهنده برجستگیهای ویژه این حکایت است. در این پژوهش با استفاده از نظریه «یونگ» درباره کهنالگوها و نمادها و تلفیق آن با نظریه «نورتروپ فرای» در مورد میتوسهای شکلدهنده اثر ادبی، حکایت شیر و گاو تحلیل شد. به این منظور پس از ذکر چارچوب نظری و روش، نمادها و کهنالگوهای بخشهای مختلف این حکایت با تحلیلی اسطورهای شکافته و بررسی شد و سپس ارتباط آنها با میتوسِ شکلدهنده آن بخش از حکایت بیان شد. در پایان روشن شد که این حکایات دارای سه بخش ساختاری شامل زمینه، گرهافکنی و گرهگشایی است که منطبق با میتوسهای تابستان، زمستان و بهار است که به ترتیب نشاندهنده انواع ادبی رُمانس، آیرونی و کمدی است.
روایتهای شاهنامه به ویژه در قسمت پهلوانی دارای ساختاری مشابه است که از اصلی اسطورهای در شیوه روایت پیروی میکند. شخصیتها، کنشها و ترتیب وقایع در این روایات به طور فراوانی همساز و همگام با بخشهای روایت آنها است. در این مقاله کوشش شد خوانشی نو با تکیه بر کهن الگوها و نمادهای نظریّه یونگ و تلفیق آن با نظرِ نورتروپ فرای درباره میتوسهای شکلدهنده اثر ادبی، در بافت روایت منظومِ "حمله کیکاوس به مازندران" در شاهنامه فردوسی ارائه شود. به همین سبب نمادهای اسطورهای این حکایت بررسی و مفاهیم آن به استناد بیان شد، سپس نقش این نمادها در پیرفتِ بخشهای مختلف حکایت در ارتباط با میتوسهای فرای بیان شد. در پایان روشن شد روایت مذکور داری سه بخش ساختاری است که بیانگرِ میتوسهای تابستان، زمستان و بهار در نظریه نورتروپ فرای است و نمادها و کهن الگوهای هر بخش در خدمت ساختار میتوس همان بخش هستند. چنین رویکردی در دیگر روایتهای شاهنامه هم چون حمله کیکاوس به هاماوران هم به روشنی قابل مشاهده است.