در نود سال اخير، تكرار انتقاد از شعر كهن فارسي در حوزههاي مختلف فكري، فرهنگي، ادبي و...، به اين انتقادها وجهي گفتماني داده است؛ به گونهاي كه به عنوان مثال در بررسي آراي شاعران نوگرايي چون نيما يوشيج و احمد شاملو، با «گفتمان انتقاد از شعر كهن» مواجهيم. گفتمان، مجموعهاي از گزارههاست كه در يك بازه زماني، به طور منسجم درباره موضوعي خاص بيان ميشوند و زبان را در آن زمينه تجهيز ميكنند. در تبارشناسي كه مهمترين رويكرد روش شناختي ميشل فوكو در تحليل گفتمان است، با بازگشت به سرچشمههاي شكلگيري و طبيعيسازي گفتمان، بسياري از رويكردها و گزارهها، ساختشكني، تحليل و آسيبشناسي ميشوند. مقاله حاضر نيز بر آن است كه با بررسي، طبقهبندي، تحليل انتقادي و آسيبشناسي رويكردهاي انتقادي پنج تن از معرو فترين روشنگران ايراني در قرن سيزدهم هجري (نوزدهم ميلادي)، زمينههاي شكلگيري و طبيعيسازي بسياري از انتقادها به شعر كهن فارسي را نشان دهد. در اين مقاله از روش توصيفي ـ تحليلي با رويكرد انتقادي استفاده شده است. براساس يافتههاي اين پژوهش، روشنگران ايراني با معيار اثباتگرايي علمي، تقليل ادبيات به كاركرد سياسي ـ اجتماعي، علمي و مادي، نگاه اثباتي به زبان و توجه به رسانگي زبان ادبي براي اطلاعرساني، آموزش و تبليغ، تعميم معيارهاي علوم تجربي و زيستشناختي به عناصر ادبي و... به نقد شعر كهن فارسي پرداختند و انتقادهاي خود را در چهارچوب مفاهيمي چون برجستهنمايي، حاشيهراني، تقابل، كلشيهسازي، سوءتشخيص و... طبيعيسازي كردند.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
این نوشتار به معرفی و نقد کتاب (تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی) به نویسندگی سیدمهدی زرقانی پرداخته است. کتاب مشتمل بر «چهار بخش و بیست و چهار فصل» است و قصد دارد رد تاریخ ادبی ایران را با «تز اصلی دگردیسی و تکامل ژانرها» در برههها و برشهای تاریخی (سه دوره: از عصر اساطیر تا سده پنجم)، و تنوع فرهنگی ـ اقلیمی روایات و متون را در شکلهای شفاهی و نوشتاری نشان دهد و خطوط برجسته تطور سنت نگارش «تاریخ ادبیات» را در توالی سه نسل (جد ـ پدرـ فرزند) ترسیم کند. در این بررسیها، به دو مؤلفه «برونمتنی» (قدرت سیاسی و ایدئولوژی) و «درونمتنی» (شاخصها) توجه میشود.
شرحنويسي بر متون ادبي در دوره معاصر از ابزارهاي مهم ترويج ادب فارسي به شمار ميرود و نقش مهمي در فرايند فهم مخاطبان ادبيات دارد. شرحها با برقراري رابطه ميان خواننده، متن ادبي و شاعر يا نويسنده، فهم متن را آسان و زمينه خوانشهاي تازه را از متن فراهم ميآورند. مقدمهنويسي در شرحها اهميت ويژهاي دارد، بخش مهمي از اهداف شارحان به وسيله مقدمهها تامين ميشود و مخاطبان از طريق مقدمهها با محتوا، ساختار شرحها و آثار مشروح آشنا ميشوند. در اين مقاله ضمن اشاره به اهميت و پيشينه شرحنويسي، بر ضرورت رعايت اصول مقدمهنويسي در شرحها تاکيد شده و با بررسي 150 مقدمه از شرحهاي چاپ شده، مهمترين مباحث آنها گزارش، و ويژگيهاي مقدمه مطلوب در اين گونه آثار معرفي شده است. در پايان به اين نتيجه رسيدهايم که مقدمههاي مطلوب در شرحهاي متون ادبي مقدمههايياند که متناسب با نوع اثر، سطح دانش مخاطب و اهداف شرح، مطالب مورد نياز خوانندگان را در حجمي مناسب، به صورت مستدل و مستند، در ساختاري منسجم ارائه کنند.