نشانهشناسی بهمثابه نظریهای ادبی در چند دهه آخر قرن بیستم توجهات زیادی را به خود جلب کرده و در برنامههای درسی و نظریه انتقادی جایگاه ویژهای یافتهاست. پژوهشِ حاضر نیز در پی آن است تا رویکردی نشانهشناختی را در تحلیل داستان کوتاهِ «داشآگل» از صادق هدایت به کار گیرد. هدف ما خوانش متن با استفاده از عناصر موجود در آن، برای دستیابی به معناهای آشکار و پنهان متن است. در این راه از کوچکترین عناصر موجود در متن تا بزرگترین آن بهره میگیریم، زیرا معنا چیزی انتزاعی و فضایی است و زمانی میتواند صورتی عینی یابد که به لفظ درآید. تحقق این عینیت هم در گرو عناصر زبانی است: آوا، واژه، گروه، جمله و در نهایت متن. یافتهها حاکی از آن است که فضای عمومی داستان با زبان متن همراه است و سازوکارهای زبانی در راستای القای معنای موردنظر عمل میکنند.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
اسفار کاتبان از ابوتراب خسروی، به اعتبار حضور صداهای چندگانه شخصیتها باهم و درهم، متنی چندصدایی تلقی میشود. چندصدایی اصطلاحی است که باختین برای اشاره به رمانهای داستایفسکی از آن استفاده کرد، که، در آنها، شخصیتها به گونهای به مکالمه با هم میپردازند. در رمانهای پیشامدرن، راوی گوینده مسلط در کل متن بود که اجازه هیچگونه ابراز عقیدهای را به شخصیتها نمیداد. در دوره مدرن، این تسلط کامل راوی از بین میرود و برابری قدرت شخصیتها و راوی را در بیان عقایدشان شاهدیم. حال در دوره پسامدرن، این برابری بهاستقلال کامل شخصیتها در متن بدل میشود و شخصیتها حتی گاه از راوی/ نویسنده رمان نافرمانی میکنند. به اینترتیب، متن شاهد حضور آواهای متعدد میشود و، از طریق چندصدایی، سرشت متکثرگون فضای پسامدرنیستی را مینمایاند. حال سؤال این است که چندصدایی چگونه در متن تجسم یا، به عبارتی، متنیت مییابد. بر این اساس، در این مقاله، تأکید روی بازتاب ذهنیت شخصیتها در زبان آنهاست. بنابراین، با بررسی ترکیب و رقابت انواع متفاوت شخصیتها و نیز حضور دیگر شخصیتها در ذهن یک شخصیت، چگونگی شکلگیری کانونیسازی درونهگیریشده و تأثیر آن در ایجاد چندصدایی متن نشان داده خواهد شد. با توجه به متنهای نمونهای که در بخش تحلیل دادهها آورده شده، ما نه تغییر مدام زاویة دید بلکه حضور کانونیسازهای چندگانه را شاهدیم که کانونیشوندههای دیگر را در خود جمع میکند. این کانونیشوندهها گاهی افراد دیگریاند و گاهی خودِ دیگرِ کانونیساز. بنابراین، هنگام بازگویی مطالب از زبان کانونیسازِ چندگانه، ضمیرهای اولشخص و سومشخص را میبینیم که از جانب خودِ کانونیساز برای اشاره به خود بهکار میرود. خودِ عینی و خودِ ذهنیاش، یعنی ضمیرهای «من» و «او». بدینترتیب، صداهای متفاوت تأثیر زبانی خود را در متن تجسم میبخشند و متن، بهواسطه چندشخصیتیِ حاصل از این خودهای متفاوت، چندصداییبودن خود را متجلی میسازد.
زبانشناسی متن بنیاد رویکردی است نقشگرا با تأکید بر نقش ارتباطی زبان که کارکرد اصلی زبان را ایجاد ارتباط و انتقال معنا میان کنشگران زبانی میدانند. از این منظر، زبان سویهای اجتماعی مییابد و عمده نقش آن در اجتماع بررسی میشود. زبانشناسی نقشگرا برای زبان سه فرانقش قائل است که هر یک از منظری به زبان مینگرند و برشهای متفاوتی از جهان ارائه میکنند. فرانقش اندیشگانی/ تجربی زبان را ابزار بازنمایی دنیای درونی و بیرونی انسانها میداند. فرانقش بینافردی زبان را ابزاری برای کنش متقابل میان انسانها میانگارد و، در نهایت، فرانقش متنی که زبان را در ارتباط با بافت موقعیتی قرار میدهد و زمینه تحقق دو فرانقش پیش گفته را مهیا میسازد و بدین گونه، به همراه ابزار انسجامی، متنیتِ متن را شکل میدهد. در این مقاله، تلاش ما برا ین است که از منظر فرانقش متنی به خوانش شعری از اخوان بنشینیم و، با بررسی نحوه چینش عناصر در متن، چگونگی استفاده سبکی شاعر از این فرانقشها در بازنمودن ذهن خویش و درونمایه اثرش را نشان دهیم.