با زوال پذیرفتن شکوه و اقتدار امپراطوری بابری در هند و رو به کاهش نهادن حشمت و عظمت دولت صفویه در ایران سبک هندی رواج و اعتبار پیشین خود را از دست داد و دوران طلاییاش به سرآمد. آخرین گویندهای که به این شیوه سخن گفت و با سرودهای رنگین خود عرصه ادب پایان دوره تیموریان رامزین نمود و آن از یکنواختی ملالانگیز مدیحهسرایان درباری بیرون آورد و توانی تازه بخشید شاعر توانا غالب دهلوی است. غالب با تسلطی که بر ملک سخن پارسی داشته است توانسته ساختار اشعارش را از رهگذر هماهنگی و تناسب عواطف و احوال روحی بازبان و واژگانی که به طور آگاهانه یا ناآگاهانه از آنها سود جسته انسجام و وحدت بخشد.
مولف در این کتاب اشعار نظیری و عرفی را با هم مقایسه کرده است و برای نشان دادن این که دو شاعر هم زمان و هم سبک در حالی که شباهتهای فراوانی با هم دارند چقدر می توانند با یکدیگر تفاوت داشته باشند و این مقایسه که بین دو شاعر سبک هندی به وجود می آید، جذاب و شیرین به نظر می رسد. نویسنده در ضمن مقایسه، به بررسی و نقد شعر هر دو شاعر هم پرداخته است .
کتاب حاضر، تلاشی است در راستای بازخوانی نظریههای ادبی و هنری 201 تن از شاعران سبک هندی و مطالعه تصویرسازیهای بدیع و نواندیشیهای سرایندگان این سبک در دوران صفوی. نگارنده، در ابتدای نوشتار خویش به «صائب تبریزی» پرداخته و صد غزل از وی را مورد واکاوی قرار داده است. وی سپس در فصل دوم به مطالعه آثار نوزده شاعر از جمله محتشم کاشانی،عرفی شیرازی، شیخ بهایی، رضیالدین آرتیمانی، کلیم کاشانی و فیض کاشانی پرداخته و در فصل سوم از 81 شاعر دیگر نام برده و آثارشان را بررسی کرده است. همچنین در آخرین فصل، صد نمونه از صد شاعر این طرز نوین ذکر نموده است.
استاد محمدرضا شفيعي کدکني، محقق، منتقد و پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي، از شاعران موفق و صاحب سبک نسل دوم شعر نيمايي به حساب ميآيد. او تاکنون با انتشار 12 دفتر شعري که در قالب دو مجموعه آيينهاي براي صداها و هزاره دوم آهوي کوهي به چاپ رسانده، برگي از دفتر قطور شعر معاصر را به خود اختصاص داده است. اين پژوهش ميزان اثرپذيري اشعار شفيعي را از آثار قدما مورد بررسي قرار داده است. برخي از منتقدان معتقدند که شفيعي بيشتر شعرساز ماهري است تا يک شاعر، چراکه اشعار او از مضامين، ترکيبات، واژگان و صورخيال تکراري و قدمايي پر است. يافتههاي تحقيق بيانگر اين واقعيت است که هرچند رگههاي ژرفي از سرودههاي بزرگاني چون حافظ، مولانا، سعدي، رودکي و ... و نيز نشانههايي از شعر شاعران معاصر همانند اخوان ثالث، شاملو و ... در اشعار او ديده ميشود، اما خلاقيت شفيعي در اين بين نقشي مضاعف عمل کرده، چنان که او را از ورطه تقليد صرف رهانيده است و اين انتقاد جز در مواردي نادر بر قامت اشعار او راست نميآيد.
متناقضنما يا پارادوكس در شعر، هم در حوزه زبان و هم در حوزه معنا باعث آشناييزدايي و برجستگي كلام ميشود. اين شگرد ادبي از ديرباز مورد توجه شاعران بوده است؛ در شعر معاصر، به تبع پيشينه آن در ادبيات كلاسيك فارسي و نيز با آشنايي و توجه به ادبيات غرب، مورد استقبال شاعران معاصر قرار گرفت. فروغ فرخزاد در دو مجموعه واپسين شعر خود از متناقضنمايي براي برجستهسازي و ايجاد ابهام هنري كه جلب توجه مخاطب را در پي دارد، استفاده ي زيادي ميكند فروغ اين شگرد شعري را براي اهدافي هم چون معناگريزي، ايجاد بار عاطفي، بيان طنز، ريشخند و ... به كار ميگيرد. اين شيوه تاثير زيادي بر خواننده دارد و زيبايي خاصي را ميآفريند. در اين مقاله متناقضنمايي در شعر فروغ در دو بافت مورد بررسي قرار گرفته است: 1) بافت زباني كه بيشتر باعث اختلال در زبان ميشود، 2) بافت موقعيت كه علاوه بر زبان، باعث آشناييزدايي در معنا و پيش فرضهاي قراردادي ذهن جمعي ميشود. نمونههايي از شعر فروغ كه با اين شيوه بياني به كار رفته، آورده شده است. اين جنبه از شعر فروغ علاوه بر معناگريزي و ايجاد ابهام نشانگر يكي از وجوه زيبايي شعر اوست.