یکی از بارزترین ویژگیهای سبک آذربایجانی ـ که خاقانی از نامدارترین شعرای این است ـ انعکاس معلومات و معارف گویندگان در آثار آنهاست. نمایندگان این سبک عموماً افرادی آگاه و مطلع از علوم و هنرهای متداول در روزگار خویش بودهاند و به نظر میرسد خاقانی از این نظر سرآمد شاعران دیگر باشد. عشق و اشتیاقش به درج تمامی دانستههایش در شعر خویش، دیوان او را به صورت دایرهالمعارفی از علوم و فنون گوناگون درآورده است. کمتر قطعه شعری از دیوان حجیم خاقانی میتوان یافت که از نام بیماریها و گیاهان دارویی و شیوههای درمانی آنها اعم از خرافی و یا علمی خالی باشد، چنان که اطلاعات خاقانی از مسایل پزشکی و درمانی روزگار خود بسیار بالاتر و وسیعتر از سایر شاعران بوده است. هدف از نگارش این مقاله آن است تا به این واقعیت پیببریم که گذشتگان ما تا چه اندازه به طبیعت و درونمایه آن که شامل درختان و گلها و گیاهان میشود توجه کردهاند، و از آن بهره گرفتهاند و به این نتیجه برسیم که خاقانی نیز همچون دیگر شعرای معاصر خود به علوم و فنون زمان خود وقوف کامل داشته و به راستی لقب حکیم برازنده اوست. این مقاله برآن است تا شمهای از اطلاعات خاقانی را در مورد گیاهان دارویی برشمارد.
من لایحضره الطبیب کتابی از محمد زکریای رازی که در زمینه پزشکی نوشته شدهاست. نام دیگر کتاب «طب الفقراء» است و رازی آن را برای کسانی که به طبیب دسترسی ندارند، تالیف کردهاست. مؤلف، اين كتاب را براى كسانى نگاشته كه توانايى مراجعه به كتب مفصل را ندارند و هدفش اين بوده كه فائده اين نگاشته براى عموم مردم باشد؛ بنابراين، اين اثر كتابى كاربردى و عمومى است؛ ازاينرو نسبت به تأليفات ديگر رازى، از جمله «حاوى»، بسيار مختصرتر و نسبت به كتابهايى همانند «الشكوك على جالینوس»، كاربردىتر است. اين اثر، همانند بسيارى ديگر از كتب معالجات، با بحث از بيمارىهاى سر شروع شده و با بحث پيرامون اعضاى پايين بدن (دست و پا) پايان مىپذيرد. مؤلف، بيمارىهاى سر را با بيمارى صراع شروع مىنمايد. وى در آغاز، بيمارى را معرفى مىكند و اسباب و انواع آن را برمىشمرد، آنگاه براى هر بيمارى - چنانكه وعده داده - درمان و نسخهاى را تجويز مىكند.
تمامی اقوام انسانی از ابتداییترین دورانهای خود عقاید پزشکی خاصی در مورد تولد و مرگ و بیماریها داشتهاند. به طوری که بیماری را ناشی از اراده الهی، قدرت جادوگران یا سایر منابع ماوراء الطبیعه میدانستند و لذا درمان را از آن دیدگاه دنبال میکردند. برخی از این عقاید تا دوران معاصر در غالب ایمان درمانی و مقبرههای مقدس باقی ماندهاست. گرچه خیزش پزشکی علمی در هزاره اخیر بسیاری از این روشها را ضعیف کردهاست. استقرار تقویم و اختراع نوشتن علامت آغاز تاریخ ثبت شدهاست. دانستههای ما از دانش اولیه متشکل از قرصهای خاک رس منقوش به خط میخی و مهرهایی است که توسط پزشکان بین النهرین باستان مورد استفاده قرار میگرفتهاست. در موزه لوور ستون سنگی وجود دارد که قوانین حمورابی پادشاه بابل که در قرن ۱۸ پیش از میلاد را نشان میدهد. این قانون شامل قوانین سختی مربوط به پزشکی است. برای مثال، «اگر دکتر، در باز کردن آبسه، بیمار را کشت دست او قطع خواهد شد»؛ اما اگر بیمار کشته شده برده بود، دکتر به سادگی موظف شد تا برده دیگری تامین کند. هرودوت مورخ یونانی، در مورد بابل اظهار کرده که هر بابلی یک پزشک آماتور بود، چون رسم بود بیمار را در خیابان قرار دهند چرا که هر عابری ممکن است مشاوره پزشکی ارائه دهد. غیب گویی با بررسی کبد حیوان قربانی شده به طور گستردهای اعمال میشد تا دوره بیماری را مشخص کنند. پزشکی در یونان باستان تحت تاثیر سنتهای پزشکی بابلیها و مصریها ایجاد شدهاست. یونانیان باستان به ایجاد یک سیستم پزشکی مزاجی که در درمان به دنبال بازگرداندن توازن مزاج در داخل بدن است نائل شدند. چهره بزرگ در طب یونان باستان بقراط بود، که او راپدر "از طب مدرن میدانند. کورپس بقراطی میمجموعهای از حدود هفتاد اثر از کارهای اولیه پزشکی یونان باستان است که تحت تاثیر قوی بقراط و شاگردانش است. سوگند بقراط برای پزشکان یکی از معروفترین باقیماندههای آن دوران است که هنوز هم به کار میرود.
استاد محمدرضا شفيعي کدکني، محقق، منتقد و پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي، از شاعران موفق و صاحب سبک نسل دوم شعر نيمايي به حساب ميآيد. او تاکنون با انتشار 12 دفتر شعري که در قالب دو مجموعه آيينهاي براي صداها و هزاره دوم آهوي کوهي به چاپ رسانده، برگي از دفتر قطور شعر معاصر را به خود اختصاص داده است. اين پژوهش ميزان اثرپذيري اشعار شفيعي را از آثار قدما مورد بررسي قرار داده است. برخي از منتقدان معتقدند که شفيعي بيشتر شعرساز ماهري است تا يک شاعر، چراکه اشعار او از مضامين، ترکيبات، واژگان و صورخيال تکراري و قدمايي پر است. يافتههاي تحقيق بيانگر اين واقعيت است که هرچند رگههاي ژرفي از سرودههاي بزرگاني چون حافظ، مولانا، سعدي، رودکي و ... و نيز نشانههايي از شعر شاعران معاصر همانند اخوان ثالث، شاملو و ... در اشعار او ديده ميشود، اما خلاقيت شفيعي در اين بين نقشي مضاعف عمل کرده، چنان که او را از ورطه تقليد صرف رهانيده است و اين انتقاد جز در مواردي نادر بر قامت اشعار او راست نميآيد.
متناقضنما يا پارادوكس در شعر، هم در حوزه زبان و هم در حوزه معنا باعث آشناييزدايي و برجستگي كلام ميشود. اين شگرد ادبي از ديرباز مورد توجه شاعران بوده است؛ در شعر معاصر، به تبع پيشينه آن در ادبيات كلاسيك فارسي و نيز با آشنايي و توجه به ادبيات غرب، مورد استقبال شاعران معاصر قرار گرفت. فروغ فرخزاد در دو مجموعه واپسين شعر خود از متناقضنمايي براي برجستهسازي و ايجاد ابهام هنري كه جلب توجه مخاطب را در پي دارد، استفاده ي زيادي ميكند فروغ اين شگرد شعري را براي اهدافي هم چون معناگريزي، ايجاد بار عاطفي، بيان طنز، ريشخند و ... به كار ميگيرد. اين شيوه تاثير زيادي بر خواننده دارد و زيبايي خاصي را ميآفريند. در اين مقاله متناقضنمايي در شعر فروغ در دو بافت مورد بررسي قرار گرفته است: 1) بافت زباني كه بيشتر باعث اختلال در زبان ميشود، 2) بافت موقعيت كه علاوه بر زبان، باعث آشناييزدايي در معنا و پيش فرضهاي قراردادي ذهن جمعي ميشود. نمونههايي از شعر فروغ كه با اين شيوه بياني به كار رفته، آورده شده است. اين جنبه از شعر فروغ علاوه بر معناگريزي و ايجاد ابهام نشانگر يكي از وجوه زيبايي شعر اوست.