در سالهاي حکومت پهلوي، علاوه بر شاعران صاحب سبکي چون شاملو، اخوان، سپهري و فرخزاد ،که به دليل استقلال در اصول هنري، زباني و فکري و گستردگي حوزه تاثيرگذاري بر محيطها و محفلهاي ادبي در عمل جريانهاي نيرومندي را در شعر معاصر ايران به وجود آوردند، بعضي ديگر از شاعران به نسبت جوان و تازه کار با کنشي شورانگيز، حال و هواي حاکم بر فضاي هنري و فرهنگي جامعه را به چالش جدي و جدالآميز کشاندند و در موقعيت مناسب اجتماعي و تاريخي و براي مدتي محدود، کوششهاي شورشگرانه آنها به نتيجهاي موفقيتآميز منتهي شد و توجه محفلها و مخاطبان بسياري را به خود معطوف کرد و به اين طريق است که به طور رسمي چند جريان شعري در حوزه ادبيات معاصر ايران شکل ميگيرد. پديده شعر حجم ،که به وسيله يداله رويايي و حلقه حاميان و هواداران او در سال 1348 با سر و صداي بسيار مطرح ميشود، يکي از اين جريانهاي اصلي است.
این نامه ها بی هیچ تفسیری می تواند نشانه هایی واقعی از وضعیتی را نشان دهد که مربوط به برهه ی مهمی از تاریخ شعر ایران معاصر است با گذشت بیش از پنجاه سال از نوشتن بیانیه ی شعر حجم و فعالیت های کسانی که در مباحث مقوم آن نقش داشته اند حالا با این نامه ها بهتر و روشن تر میتوان فهمید که در این جمع چه گذشته، چه کسانی جدی بوده اند و چه کسانی نتوانسته اند تا انتها دوام بیاورند چه آنها که به قول نیما "دیر رسیده اند و قطار رفته بود" و چه آنها که به قول رویایی "به قطاری که در آن بودند نرسیدند"
شهرت و اعتبار ساموئل بکت در مقام استاد ادبیات مدرن، قطعی و مورد تأیید همگان است؛ اما این شهرت متکی بر آثاری است سرشار از ایهام و ایجاز و برخوردار از مضامین و اشکالی بس تکاندهنده و بیسابقه آثار بکت که با گذشت زمان و به تبع نوعی منطق شعری، تکیدهتر، مرموزتر و زیباتر شدند؛ به واقع مصادیق بارز این حکم تئودور آدورنواند که «زیباشناسی همان تاریخ پنهان رنج است». آ.آلوارز در مقام شاعر، منتقد و مؤلفی که موضوع مشهورترین کتابش افسردگی است، صلاحیت آن را دارد که حرکت نثر بکت به سوی شعر ناب و همچنین پیوند این حرکت با مضمون افسردگی و یأس را توصیف نماید.
با آنكه سبک هندي در ظاهر غيرسياسيترين دوره شعري در ادبيات ايران است، اما در باطن، بسياري از خصوصيات اصلي آن در واكنش به سياستهاي فرهنگي دوره صفويه به وجود آمده است. پيچيدگي صورخيال و خصيصه استدلال آوري، نوعي واكنش به عوامزدگي و سطحي نگريهاست و مضمونيابيها و دگرانديشيها و بياعتنايي به سنتها و سياستها و ايدئولوژيها نيز عكسالعملي است در برابر محدوديتها و ممنوعيتهاي سياسي و فرهنگي كه در مجموع، دنيايي كاملا متفاوت از واقعيتهاي موجود در جامعه به وجود ميآورد.
در کليدر و جاي خالي سلوچ، بخش عمدهاي از واقعيتهاي داستاني ـ شخصيتها، کنشها، اشيا و صحنهها ـ علاوه بر دلالت مستقيم بر واقعيتهاي عيان و عيني، مفهومي فراتر از خود را نيز در درون خود نهفته دارند که در کل به آنها دلالت ضمني گفته ميشود. اين مفاهيم عبارتاند از: دلالتهاي استعاري، تمثيلي، نمادين، کنايي و مجازي. تمثيل در اين جا، به خاطر تعلق اين دو رمان به ادبيات رئاليستي، به طور کلي ـ جز در دو سه جا ـ چندان جايگاهي ندارد. استعاره نيز در معناي خاص و تخصصي آن در حوزه ادبيات منظوم قرار ميگيرد و مفهوم عام آن نيز آن چنان کلي است که مصاديق و زيرمجموعههاي آن را بايد در اسنادهاي مجازي ديگر چون نماد و کنايه و مجاز مرسل جستجو کرد. در اين دو رمان، واقعيتهاي کنايي و نمادين در عين دلالت بر حقيقت وجودي خود، به دليل قرار گرفتن در موقعيتهاي خاصي از متن ماجرا بر حقيقتي فراتر از سطح ظاهري خود نيز راه ميبرند و توان واردشدن به قلمرو دلالتهاي مجازي را دارند. بيشترين گونه دلالتهاي مجازي در اين دو رمان از نوع نماد و کنايه است که در اينجا نمونههاي بسياري از آنها به بررسي گذاشته شده است.