فرایند فراگیرى مهارتهاى زبان خارجى بحثى است مفصل و در ابعادى گسترده، که از دیرباز مورد نظر استادان آموزش زبان و خود زبانآموزان بوده است. با اشراف به این گستردگى، آنچه موضوع بررسى این نوشتار قرار میگیرد، تنها اختصاص به افزایشى مهارت خواندن دارد؛ زیرا سایر ابعاد این آموزش میتواند خود منشا مقالات دیگر باشد. در دانشگاههاى ایران برخورد اولیه زبانآموزان بزرگسال با متونى است که بیشتر با رشته تحصیلى آنها ارتباط دارد. اینکه چگونه میتوان دانشجویان را به خواندن صحیح یک متن و درک مطلب مؤثر آن عادت داد، همواره مدنظر بسیارى از متخصصان آموزش زبان بوده است و چنین است که مهارت خواندن نه تنها حاصل کندوکاو و تجربه میشود، بلکه بیشتر از سایر مهارتها، توجه و علاقه دانشجو را جلب میکند.
در حال حاضر مسئله ارتباط انسانی یکی از مطرحترین موضوعاتی است که ذهن زبانشناسان، مردمشناسان، روانشناسان و فلاسفه را به خود مشغول داشته است. از آنجایی که زبان نه تنها اصلیترین ابزار برقراری ارتباط میان انسانها بلکه همچنین بخش مهمی از فرهنگ مردم محسوب میشود، بنابراین ارتباط زبان با فرهنگ و تأثیر متقابل آن دو از اهمیت بالایی برخوردار بوده و توجه زیادی را به خود معطوف داشته است. در این مقاله برقراری ارتباطات انسانی در رابطه با آموزش زبانهای خارجی بررسی میشود. حل مسائل مربوط به زبان و فرهنگ، به بهینهسازی فرایند آموزش زبانهای خارجی و تحقق بخشیدن هدف عملی آموزش یعنی تسلط بر زبان خارجی توسط زبانآموزان به عنوان وسیله برقراری ارتباط کمک میکند. در این راستا مؤلف مقاله از میان واحدهای زبانی، اصطلاحات را که حاوی غنیترین اطلاعات فرهنگیاند مورد بررسی و نتیجهگیری قرار داده است. به نظر مؤلف مقاله در تدوین مطالب درسی مربوط به اصطلاحات و تعبیرات نه تنها ایدیومها، بلکه ترکیب کلمات یا گروه واژههای ثابت نیز از اهمیت ویژهای برخوردارند.
انسان موجودي مدني الطبع است که براي تداوم حيات و رفع نيازهاي خويش در اجتماع ناگزير از به کار بستن مهارتهاي زيست جمعي همچون ارتباط موثر، جرات و همدلي است. عارفان مسلمان با حفظ اصول و مباني انسان شناسي ديني و در عين زيستن در فضاي چند فرهنگي با گوياترين زبان به تبيين ژرفاي وجود آدمي و نيازهاي ثابت و متغير وي پرداختهاند. مولانا جلال الدين محمد بلخي (672-604) در زمره عارفاني است که با دستيابي به آگاهي کيهاني، نيازهاي زيست فردي و اجتماعي انسان را در قالب حکايت و تمثيل براي ايجاد و استمرار حياتي سالم و طيبه گوشزد کرده است. اين دانشمند بزرگ تحت تاثير فرهنگ اسلامي و با نقبزدن به لايههاي عميق درون انسان توانسته است ريشه احساسات عميق آدمي را به خوبي نشان دهد. در اين پژوهش ميکوشيم تا با شناسايي مهارتهاي زندگي در آثار جلالالدين محمد مولوي، به تحليل اين راهبردها از ديدگاه وي بپردازيم.
گستردگي دامنه بررسي اسطورهها و مضامين در نقد، تحليلگران متون ادبي را در برابر تلي از واژگان همسان قرار داده كه گاهي تشخيص آنها از يكديگر دشوار است، چرا كه در متون فراوان، منتقدان، اسطوره، مضمون، نماد و بنمايه را در يك چارچوب قرار ميدهند و آنچه را براي يكي مضمون محسوب ميشود، براي ديگري اسطوره به حساب ميآيد، در صورتي كه تفاوت بسياري ميان اين واژههاست. درباره اين تفاوت نيز بين منتقدان اتفاق نظر وجود ندارد، همچنان كه گاهي مرز بين اسطورههاي باستاني و اسطورههاي تاريخي و ادبي مشخص نيست. ولي چگونه يك چهره تاريخي به يك اسطوره تبديل ميشود؟ چه زماني يك اسطوره در متن ادبي ظاهر ميشود؟ آيا درنقد اسطورهاي، ريشهيابي اساطير و در مقايسه بين آنها روش در زماني راه گشاست يا بررسي هم زماني؟ در اين مقاله سعي بر اين است كه بارجوع به ديدگاه نظريه پردازان نقد اسطورهاي، پاسخي براي اين پرسشها ارائه شود.
نسخهبرداری از یک اثر ادبی با مسئله بینامتنی و میزان خلاقیت نسخهبردار ارتباط دارد. این موضوع همواره در ادبیات مورد بحث بوده است. یکی از نمونههای این نسخهبرداری ـ یا به عبارتی شبیهسازی ـ رمان راهب(لویس) نوشته آنتونن آرتو، نویسنده فرانسوی قرن بیستم است که با کمی تفاوت تکرار رمان/راهب، اثر ماتیو گرگوری لویس، نویسنده انگلیسی قرن هیجدهم، است. ولی آنتونن آرتو، اثر خود را که بیشک حاصل این بازنویسی است، خلاقیتی ادبی به حساب میآورد. مقاله حاضر حاصل کوششی است برای نشاندادن تفاوتها و شباهتهای این دو رمان از نظر ساختاری، انتخاب عنوان، سبک، هنجارهای زبان و غیره. این بررسی راهکاری است برای مقایسه رمانهایی از این نوع که در حقیقت بازنویسی یکی از متون پیشین است ـ چنین شبیهسازیهایی چندان هم اندک و بیاهمیت نیستند ـ آیا نویسندگان چنین آثار را میتوان آفریننده آثاری نو تلقی کرد؟