مطالعات تاریخی، در میان شیوههای طبقهبندی اطلاعات تاریخی، بیش از همه به دورهبندی گرایش دارند. دورهبندی، اطلاعات تاریخی را در محور زمانی بخشبندی میکند. نوشته حاضر، پیشینه، بنیادهای فکری ـ فلسفی و کارکردهای دورهبندی را در تاریخ، به طور عام و در تاریخ ادبی، بهطور خاص بررسی میکند. دورهبندی، مفهومی دیرپاست و رویکردها و شیوههای آن در گذر زمان دستخوش تحولات بسیار بوده است. روایتی که در این نوشته از این تحولات به دست داده میشود، نشان میدهد چگونه زمینههای کاربست این مفهوم در تاریخ ادبی فراهم آمده است. از این رو، بررسی نسبت میان دورهبندی در تاریخ عمومی و تاریخ ادبی ضرورت مییابد. مورخان ادبی، دورهبندی را در معانی مختلفی به کار میبرند. این معانی مختلف، از آبشخورهای فکری و فلسفی گوناگون میآیند و درک این بنیادهای فکر و فلسفی، پیش درآمد فهم الگوهای ساختاری ـ در اینجا دورهبندی ـ برآمده از آنان است. با آن که از اوایل قرن بیستم تلاشهای بسیاری برای تفکیک حوزه تاریخ ادبیات و نقد ادبی صورت گرفته است، دورهبندی به عنوان عملی که ساختار کتب تاریخ ادبی را معین میکند، خود عملی انتقادی به شمار میرود و کارکردهایی اساسی در مطالعات ادبی دارد.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
از زمانی که انسان تمدن خود را آغاز نهاد و نوشتن آموخت و خواست که از گذشته خود مطلع باشد و آیندگان را از حال خود و گذشتگان خویش باخبر سازد، به نگارش سرگذشت طولانی بشریت و نمایاندن تمدنهای بشری پرداخت، این اصل را احساس کرد که نیاز به مشخص کردن زمان وقایع و حوادث بر تمام مسائل برتری دارد... در بخشی از این کتاب گفتارهای ما اختصاص دارد به بیان و توضیح چگونگی آشنایی انسان به این قبیل قضایا و حل مسائل مربوط به آن و کشف رموز طبیعت و استفاده از آنها جهت اختراع تقویم. در بخشی دیگر از این کتاب گفتار ما در خصوص تقویمهایی است که به این منظور از قدیم الایام در عرصه گیتی در میان و اقوام و صاحبان ادیان پیدا شده اند و بیان خصوصیات فرهنگی و جنبه های دینی و قومی آنها منظور نظر می باشد. در بخشی دیگر از کتاب از اصول و قواعد استخراج تقویمها سخن رفته است، این امر اگرچه به طور اجمال و به صورت اختصار بیان شده است ولی خالی از فایده نخواهد بود زیرا کتابها و آثاری که از اصول استخراج تقویمها سخن می گویند متاسفانه هنوز در قفسه های کتابخانه ها خاک می خورند کمی آشنایان به علم نجوم و بی توجهی که از زمانهای قبل به این علم شده است علاقمندان را مایوس ساخته و تلاش آنان به جایی نمی رسد ....
اصطلاح فصاحت که در سنت بلاغت عربی ـ اسلامی همواره در همنشینی و ارتباط با اصطلاح بلاغت به کار رفته است، به وضوح و روشنی در زبان اشاره دارد. چارچوب نظری فصاحت گروهی از خطاها را شامل میشود که باید از آنها دوری کرد. ملاکهای این چارچوب اغلب سلبیاند و فقط فصیح را از غیرفصیح جدا میکنند. در این نوشته میکوشیم ضمن به دستدادن توصیفی مجمل، اما روشن از مجموعه دیدگاههای سنتی در باب فصاحت و مسائل مرتبط با آن، به کمک یافتههای زبانشناسی اجتماعی چارچوب جدیدی برای فصاحت پیشنهاد کنیم. در این چارچوب، ملاکها ایجابی خواهند بود و ما را قادر خواهد ساخت تا الگوهای مختلف زبان اعم از کلمه، کلام، دستگاه خط و مانند آن را به شیوه موثرتری ارزیابی و درباره فصاحت آنها داوری کنیم. چارچوب نظری جدید پنج ملاک دارد: اصالت، زیبایی، کفایت، کارایی و قابلیت پذیرش. تفکیک این ملاکها برای فهم بهتر جنبههای مختلف فصاحت است و این ملاکها در مقام کاربرد در نقد زبانی با هم در تعاملاند و با هم عمل میکنند. پیشنهاد چارچوب جدید به معنای رد و کنار نهادن چارچوب سنتی نیست. هدف اصلی، رفع محدودیت های آن چارچوب قدیم و احیای مفهوم فصاحت برای کاربست در انتقادهای زبانی در دوره معاصر است.
«دوره» در مطالعات تاريخي، مفهومي نظام بخش است و مورخان علوم و هنرها را در طبقهبندي اطلاعات تاريخي ياري ميكند. در اغلب كتابهاي تاريخ ادبيات «دورهبندي»، اساسيترين پايه بخشبندي و فصلبندي است. دورهبندي در علوم ادبي مانند بلاغت نيز روايي و كاربرد يافته است؛ ازجمله شوقي ضيف تاريخ بلاغت عربي ـ اسلامي را به ادواري تقسيم كرده است. در اين مقاله طرحي براي دورهبندي تاريخ بلاغت فارسي پيشنهاد شده است. نظام بلاغت نظري فارسي دراصل از زبان عربي گرفته شده؛ اما كيفيت و كميت اقتباس در ادوار زماني مختلف يكسان نبوده است. گاهي بلاغيهاي فارسي نويس خود نيز نوآوريهايي داشته و گاه از نظام بلاغت نظري ساير تمدنهاي مجاور ازجمله بلاغت هندي در بررسي زيباييهاي سخن فارسي بهره گرفتهاند. برمبناي عصر زندگي نويسندگان کتابهاي بلاغت فارسي و شباهت و يكساني رويكردهايي كه در نگارش كتابها و رسالههاي بلاغي در پيش گرفتهاند، در اين نوشته چهار دوره متفاوت را بازشناختهايم:1. دوره بومي سازي (از قرن پنجم تا هفتم هجري) كه دوره آغازين بلاغت فارسي است و سه كتاب مهم ترجمان البلاغه، حدائق السحر في دقايق الشعر و المعجم في معايير اشعار العجم را دربرميگيرد. 2. دوره شرح و تقليد (از قرن هشتم تا پيش از دوره معاصر) كه عصر شرحنويسي بر كتابهاي دوره بوميسازي است. 3. دوره هنديگرايي (مقارن با رواج سبک هندي) كه در آن فارسينويسان هند و سبك هندي ميكوشند سخن فارسي را به ميزان نظام بلاغي برگرفته از هندي برسنجند. 4. دوره بلاغت مدرسي (دوره معاصر) كه دوره متاخرتر است و كتابهاي درسي بلاغت فارسي را شامل ميشود.