مقاله حاضر به مطالعه و تحلیل داستان مهر و ماه میپرازد. علاوه بر طرح مباحثی درباره این داستان، پیشینه و روایتهای دیگری از آن، به پژوهش ریختشناسانه ساختار داستان و عناصر آن توجه شده و مباحثی مانند زبان، شخصیتف راوی و زاویه دیدف ساختار زنجیرهای داستان، بنمایهها، زمان و مکان در آن بررسی شده است. سراسر کتاب را یک داستان بلند دربرگرفته و شخصیتهای متعددی در پیشبرد رویدادها درگیرند. نثر این اثر گاهی ساده و گاهی فنی و مسجع میشود. در این داستان از 45 شخصیت استفاده شده که غالباً با نام خاص از آنها یاد میشود. بیشترین شخصیتها را جاودان و پریان (24/5 درصد) و زنان و دختران (22/2 درصد) تشکیل دادهاند. راوی داستان نامعلوم و مبهم است. زاویه دید داستان، سوم شخص یا دانای کل است. کارکردهای سی و یک گانه مورد نظر پراپ را دراین داستان میتوان دید و آن را میتوان در شش مرحله وضعیت آغازین، پیچیدگی مسئله، انتقال، ستیز، بازگشت و به رسمیت شناختهشدن دستهبندی کرد. الگوی روایی داستان بدین قرار است: G G K D H F C B E B O λ H K M Ex φ C λ E A α γ φ δ β ↑ ε λ FPr U K E Pr O T L K W QN I Rs ↓ شخصیتهای داستان را نیز میتوان از منظر پراپ در هفت حوزه کنش متمایز کرد. حوادث خارقالعاده از عناصر اصلی این داستان است که به همراه جاودان و پریان روایت را پیش میبرد، زمان، طبق روال داستانهای سنتی نامعلوم و کلی است. مکانهای شکلگیری داستان برخی واقعی و برخی خیالیاند و از چین، هند، مکه، شام و مصر تا مغرب را در بر میگیرند.
حامد بن فضلالله جمالی دهلوی (862 یا 845 – 942 قمری) شاعر پارسی زبان، تذکره نویس و از مشایخ سهروردیه هند بود. از مولانا جمالی چندین اثر بر جای مانده که مشهورترین آنها مثنوی مهر و ماه است. داستان عاشقانه شاهزاده ماه و شاهزاده خانم مهر در سال 905 قمری سروده شد. این مثنوی عاشقانه که محتوایی عرفانی و اخلاقی نیز دارد، با مقدمه و تصحیح سید حسام الدین راشدی در سال 1353 توسط مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان منتشر گردید.
محمدحسین حسینی قزوینی شیرازی (1184- 1249 قمری) فرزند محمدحسن مجتهد اصولی یکی از شاعران و عارفان دوره قاجار بود. محمدحسین پس از کسب علوم دینی نزد پدر در محضر میرزا ابوالقاسم شیرازی به معرفت رسید و پس از درگذشت ابوالقاسم و محمد حسن، به مسند ارشاد و هدایت دو پیشوای ظاهر و باطن دست یافت. دیوان حسینی مفقود شده است اما مثنوی های پنج گانه او به نام خمسه حسینی به یادگار مانده اند که مشتمل بر وامق و عذرا، مهر و ماه، اشترنامه، الهی نامه و وصف الحال می باشند. کتاب حاضر به دفتر دوم و مثنوی مهر و ماه اختصاص یافته است که نگارش آن با حدود 2700 بیت در سال 1231 هجری به پایان رسید. حسینی در این دفتر داستان عشق مهر و ماه را با شرح جزییات آورده اما با توضیحات منثور در مقاطع مختلف داستان آن را به گونه ای عرفانی تاویل کرده است. این کتاب با تصحیح و توضیح کاووس حسن لی و کاووس رضایی در سال 1386 و توسط انتشارات نویدشیراز در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
در این مقاله داستان رستم و اسفندیار که از داستانهای محوری شاهنامه است، بر اساس نظریه کلود برمون بررسی میشود. این دیدگاه با توجه به اینکه شکست و عدم توفیق قهرمان را نیز در نظر میگیرد، با داستان مورد بحث مطابقت بیشتری دارد. این داستان بر اساس نظر برمون سه کارکردِ امکان یا استعداد، فرایند و پیامد را در خود دارد و همچنین در آن، سه توالی زنجیرهای، انضمامی و پیوندی را میتوان بررسی و تحلیل کرد. اسفندیار قبل از رفتن به زابلستان، اسفندیار در زابلستان و کشتهشدن او سه توالی و پی رفت فرعی روایت هستند که در ضمن یک توالی اصلی بیان شدهاند. دیباچه داستان، سخن گفتن اسفندیار با مادر و پدر در مرحله امکان قرار میگیرد. رفتن اسفندیار به زابل و مجادله و مبارزه او با رستم و استمداد رستم از زال و سیمرغ در مرحله فرایند، فعلیت، قطعیت یا گذار قرار میگیرد. کشتهشدن اسفندیار و مکاتبه رستم با گشتاسب نیز در مرحله پیامد میگنجد که نشان دهنده عدم توفیق قهرمان (اسفندیار) است. دو نوع شخصیت مورد نظر برمون؛ یعنی کنشگر و کنشپذیر را در اسفندیار و رستم میتوان دید و این روایت، تبدیل بهبودی به اغتشاش و برعکس آن است؛ یعنی تعادل اولیه برای اسفندیار و رستم به فقدان تعادل برای اسفندیار و نهایتاً برگشت تعادل برای رستم ختم میشود. از دستاوردهای این مقاله نشاندادن هنر روایتگری و شگردهای داستانسرایی بی نظیر فردوسی است، زیرا تمام اجزای نظریه برمون در این داستان رعایت شده است. فردوسی تمام عناصر روایی مانند تغییر و تنوّع موقعیتها، تنظیم توالی پی رفتها، توجه به حالاتروانی و عملکرد شخصیتها و اختیار انتخابدادن به قهرمان و خصم در گزینش هدف را مدنظر قرار داده است.
در اين پژوهش، داستان هفت خوان رستم از منظر ساختارگرايان، تحليل و بررسي شده است. در بررسي ساختار روايت و داستان، ضمن پژوهش روابط حاکم ميان اجزاي روايت، به شناخت سازههاي داستاني و دريافت الگوي مشترک و محدود ميتوان دست يافت. در اين مقاله، داستان هفت خوان رستم از منظر سه تن از روايتشناسان ساختارگرا، يعني پراپ، گرماس و تودوروف بررسي شده است. در روش پراپ جستجوي خويشکاريها و حوزههاي عمل اشخاص برجستهتر است. از نظر گرماس داستانها داراي کنشگرهاي شش گانه و سه زنجيره اجرايي، ميثاقي و انفصالي هستند. تودوروف نيز در بررسي روايت، تمام داستانها را به قضايا و جملههايي تقليل ميدهد که شامل يک نهاد و يک گزاره است، نهاد نقش عامل را دارد و اغلب معادل يک اسم خاص است، گزاره نيز شامل يک صفت يا فعل است. هفت خوان رستم از منظر پراپ داراي مراحل آغازي، مياني و پاياني است و هفت حوزه عمل و خويشکاريهاي متعددي در آن ديده ميشود، شش کنشگر مورد نظر گرماس عبارتند از:فرستنده: زال + فاعل: رستم+ هدف: نجات کيکاووس + ياريگر: جهان آفرين، رخش و اولاد (بعد از اسير شدن) + رقيب: همه نيروهاي شرور در هفت خوان اعم از شير، اژدها، تشنگي، زن جادوگر، اولاد، ارژنگ ديو و ديو سپيد +گيرنده: کيکاووس، از منظر تودوروف اين داستان را به قضيههاي زير ميتوان تقليل داد: K شاه است، R پهلوان است، D ديو و نيروهاي شرور است، K گرفتار D ميشود، R، D را ميکشد، R، K را از دست D نجات ميدهد.