طرحواره حجمي يکي از اصليترين طرحوارههاي تصويري است و در تبيين نگرش عرفاني نسبت به هستي، از مهمترين طرحوارهها به شمار ميرود. با طرحواره حجمي ميتوان مفاهيم انتزاعي و تجربههاي عرفاني را که بر بودن چيزي درون چيز ديگر دلالت دارد، در قالب استعاره شناختي بررسي کرد. اساس طرحواره حجمي بر اين است که انسان به کمک تجربهاي که از بودن خود در چيزي يا بودن چيزي در خود دارد، براي مفاهيم انتزاعي نيز بتواند حجم قائل شود. هدف ما در اين پژوهش، تبيين شواهدي در مثنوي مولوي است. برخي تجربهها و مفاهيم عرفاني که انتزاعي است، در قالب طرحواره حجمي بيان شده است. مولوي در بسياري از ابيات از طرحواره حجمي براي تبيين مفاهيم عرفاني بهره جسته است. زماني که عشق را به مکان و مامن و خلوتخانهاي تشبيه ميکند که از نور دلدار، لبريز و سرشار است، در واقع به کمک طرحواره حجمي براي عشق که مفهومي انتزاعي است، حجم و ظرف قائل شده است. آنچه باعث ساخت چنين عبارات استعاري ميشود، ساختهاي مفهومي و طرحوارههاي تصويري است که شاعر به کمک آنها و الگوبرداري از حوزه مبدا (عيني و تجربي) و تعميم آن به حوزه مقصد (فراحسي و باطني) در تبيين مفهوم انتزاعي عشق سود ميجويد. مولوي، کلام را نيز مکان وارهاي ميداند که داراي مظروف است. ظرف آن، صورت و الفاظ و حروف آن است و مظروف آن، معني و حقيقت کلام است که درون ظرف الفاظ و تعابير نزول ميکند.
يكي از نظريههاي مطرح در شاخههاي معنيشناسي، معنيشناسي شناختي است. از جمله ساختها و فرايندهاي مفهومي كه معنيشناسان شناختي به آن پرداختهاند، طرحوارههاي تصويري يا فضاهاي ذهني است. طرحوارههاي تصويري سطح اوليهتري از ساخت شناختي زيربناي استعارهاند كه امكان ارتباط ميان تجربيات فيزيكي ما را با حوزههاي شناختي پيچيدهتري فراهم ميكنند. بر اساس طرحواره حجمي تجربهاي كه انسان از وجود فيزيكي خود مبني بر اشغال بخشي از فضا دارد، درك مفهوم انتزاعي حجم را براي او امكانپذير ميسازد و انسان مظروف ظرفها و مكانهايي ميشود كه داراي حجم هستند و اين تجربه فيزيكي را به مفاهيم ديگر كه به لحاظ جوهري يا مفهومي حجم ناپذيرند، بسط ميدهد و طرحوارههايي انتزاعي از احجام فيزيكي در ذهن خود پديد ميآورد. از طريق طرحواره حجمي ميتوانيم مفاهيم انتزاعي را كه بر بودن چيزي درون چيز ديگر دلالت دارد در قالب مفاهيم و تجربههاي عرفاني مورد بررسي قرار دهيم؛ از جمله مباحثي كه در اين پژوهش بر مبناي طرحواره حجمي مورد بررسي قرار گرفتهاند، موارد مربوط به آيه نور، كلمه توحيد، اطوار دل، اقليم هشتم و شهرهاي زمردين آن و دريا است. بر اساس طرحواره حجمي، انسان به وسيله مفاهيمي كه از تجارب فيزيكي ذخيره شده در ذهن خود دارد ميتواند فضاهاي فراحسي و مفاهيم انتزاعي و بسياري از تجارب و حوادث دروني و عرفاني را تبيين كند. در اين پژوهش ابتدا معنيشناسي شناختي و طرحوارههاي تصويري به طور مختصر تعريف ميشود و سپس درباره مكانها و مفاهيم عرفاني و انتزاعي كه در بعضي از متون عرفاني؛ از جمله مثنوي معنوي بر اساس طرحواره حجمي بيان شدهاند، بحث ميشود.
تخلص، تا آنجا كه به غزل مربوط ميشود، نام شعري شاعر است كه اغلب در بيت آخر غزل به كار ميرود. با آنكه غزلسرايان بزرگ، تخلص خود را در اكثر غزلياتشان آوردهاند، ادبا چيزي درباره علت و ضرورت آن ننوشتهاند. از آنجا كه در بلاغت و علوم ادبي ما، بين شاعر و گوينده شعر، تمايز قايل نشدهاند، ماهيت نظري و ارزش زيباييشناختي تخلص مجهول باقي مانده است. البته اين بدان معنا نيست كه شاعران بزرگ از ماهيت و ارزش تخلص غافل بودهاند، بلكه قراين نشان ميدهد شاعران بزرگي همچون حافظ، چه در انتخاب تخلص و چه در كاربرد آن معيارهايي داشتهاند. كشف اين معيارها نه تنها ارزش و ماهيت تخلص را آشكار ميكند، بلكه به سبكشناسي شعر شاعر نيز كمك ميكند. تخلص در شعر هر شاعري علاوه بر كاركردهاي عمومي، ممكن است داراي كاركردهاي ويژه باشد. چنانكه در شعر حافظ، داراي كاركردهاي ويژه است. از مهمترين كاركردهاي تخلص در شعر حافظ، گسترش ايهام از درون شعر به بيرون شعر، يا به بيان ديگر، سرايان ايهام از شعر به شاعر است. در اين مقاله، كوشيده شده است ماهيت تخلص از طريق تحقيق در منابع مختلف بررسي شود و سپس ارزش زيباييشناختي آن با تمايز ميان گوينده شعر و شاعر، و بررسي كاربرد آن در غزليات حافظ تبيين گردد.
واژه «نظر» در شعر حافظ بسامد بالایی دارد و در هر کاربرد آن، طیفهای معنایی متفاوتی برجسته میشود؛ زیرا حافظ با توانمندی ویژه خود، از تمام ظرفیتهای معنایی که این واژه در زبان فارسی و عربی دارد، استفاده میکند. او تعبیر شاعرانه «علم نظر» را با استفاده از همین ظرفیتهای معنایی واژه میسازد و همه افراد را در کنش نظربازی سهیم میداند. اما در میان نظربازان، نظربازی او از لونی دیگر است. نظربازی حافظ، نظربازی در حوزه شعر و خیال شاعرانه است.