مجموعه اشعار «مرگ رنگ» سپهری، از منظر تاریخی، در شرایطی سروده شد که فضای سیاسی و اجتماعی آن روز ایران، آبستن تحولات سرنوشتسازی برای ملت بود. شناخت این تحولات تاریخی و درک فضای سیاسی عصر سپهری، در شناخت و درک نمادهای موجود در «مرگ رنگ» که خود را به صورت همنشینی وازگانی چون تاریکی، تنهایی، خرابی، ویرانی، ظلمت، غراب و مضامینی از این دست نشان میدهد، بسیار مؤثر خواهد بود. زیرا ذهن مخاطب، با در نظر داشتن فضای حاکم بر جامعه و شرایط تحقیق اثر در بسیتر تاریخی آن، به شناخت فضای زندگی مؤلف دست مییابد. نظریه هرمنوتیکی ویلهلم دیلتای، بر مبنای رسیدن به فهم اثر با نگرش تاریخی بنا شده است. دیلتای براساس نظریه تاریخگرایی، معتقد است که فهم هر اثر جز با شناخت و درک فضای تاریخیای که اثر در آن تولید گردیده، میسر نخواهد شد. بدین ترتیب فهم متن به مدد عمل انتقال ذهنی مخاطب از عصر خود به عصر مؤلف امکانپذیر خواهد شد. از این رو، این پژوهش در نظر دارد با توجه به اصول هرمنوتیک تاریخگرایانه دیلتای، به تحلیل گفتمان سپهری در «مرگ رنگ» بپردازد.
ساختشکنی یکی از پویاترین و جاذبترین موضوعات در حوزه نظریههای ادبی است. نوشتههایی که در این زمینه به زبان فارسی موجود است، با همه ارج و ارزش خود، اغلب پیچیده، دشوار و دیریابند. هدف نویسنده در این کتاب در گام نخست، سادهسازی مفهوم ساختشکنی و سپس کوشش برای تبیین بیشتر آن به کمک تحلیل داستانی از نظامی گنجهای بوده است.
در اين مقاله بر مبناي نقد اسطورهاي به تئوري تناسخ گياهي در شعر شاعران معاصر همچون سهراب سپهري و احمد شاملو پرداختهايم و جلوههاي قداست گياهان در پرتو استحاله روحاني و معنوي باز نموده شده است. همچنين نگرش اساطيري و شاعرانه سپهري و شاملو در اين بعد، با ارايه شواهد شعري ايشان تبيين شده است. هدف از اين پژوهش آن است که نشان دهيم آموزههاي عرفاني و معنوي در قالب يک ارتباط تثليثي متشکل از تئوري چرخه زايش، زنده بيني و آنيميسم گياهي و انگارههاي انساني، نباتات جهت بيداري و آگاهي انسان و رسيدن به شناخت واقعي در تفکر برخي از شاعران بزرگ به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه نمودار شده است.
هنجارگريزي يکي از موثرترين روشهاي برجستگي زبان و آشناييزدايي در شعر است که همواره، شاعران از آن استفاده کردهاند. هوشنگ ايراني يکي از شاعراني است که در اشعارش به صورت گسترده، دست به هنجارگريزي زده است. نگارندگان در اين جستار، در پي پاسخ به اين سوال بودند که ايراني چگونه و در چه حوزههايي به هنجارگريزي دست يازيده است. بررسيهاي به عمل آمده، نشانگر اين موضوع است که هوشنگ ايراني در اشعارش از انواع هنجارگريزي بهره برده است. اما اين بهرهگيري به صورت يکسان نيست؛ يکي از هنجارگريزيهايي که در اشعار ايراني بسيار ديده ميشود، هنجارگريزي نوشتاري است که به شکلهاي گوناگون در اشعار او وارد شده است. هنجارگريزي زماني يا باستانگرايي نيز در اشعارش بسامد بالايي دارد که شاعر هم در حوزه نحو و هم در حوزه واژگان، از آن بهره گرفته است. هنجارگريزي معنايي به صورت گسترده و در هيات آرايههاي تشبيه، تشخيص، حساميزي و تصاوير پارادوکسي در اشعار او نمود دارد. همچنين علاوه بر اين، او در حوزههاي نحو، واژگان و آوا نيز به هنجارگريزي دست يازيده است.
بيشک مهمترين عنصر معنايي شعر پروين، روح انتقادي آن است. شعر پروين متاثر از ساختار اجتماعي ايران پيش و پس از مشروطه است. او در حجم وسيعي از اشعار با نگرش سلبي، وضع موجود جامعه خود را در بوتهنقد و داوري قرار داده و در به جلوه درآوردن زيباشناختي و هنرمندانه انديشههاي انتقادي تلاش و کوشش کرده است. در ديدگاه پروين صرفا هنري موجه و مقبول است که در خدمت کارکرد ارتقابخشيدن به آگاهي فرهنگي و انتقادسازنده باشد. چنين ديدگاهي دقيقا همگرايي و همساني نگرش پروين را با آموزههاي نظريهپردازان زيباشناسي انتقادي (مکتب فرانکفورت) نشان ميدهد. مولفان اين مقاله درنظر دارند ضمن طرح اجمالي ديدگاه نظريه زيباييشناسي انتقادي، اشعار پروين را در ساحت آموزههاي اين رويکرد ادبي بررسي و تحليل کنند.