فرايند قاعدهافزايي چيزي نيست جز توازن در وسيعترين مفهوم خود و اين توازن از طريق «تکرار کلامي» حاصل ميآيد. در اين شگرد، قواعدي بر قواعد زبان معيار افزوده ميشود که موجب برجستهسازي در متن ادبي ميگردد. قاعدهافزايي موجب ايجاد موسيقي در زبان شعر ميگردد و استفاده از آن بر توانايي شاعر در بهرهگيري از ظرفيتهاي زباني به منظور ناآشنا ساختن و برجستگي زبان دلالت ميکند. از اين رو صورتگرايان روس، آن را عامل شکلگيري اثر ادبي ميدانند. در اين پژوهش، پس از بحث درباره قاعدهافزايي، شگردهاي آن در شعر حميد مصدق بررسي ميشود تا مشخص گردد که اين شگرد ادبي تا چه اندازه توانسته است در شعر او موجب برجستهسازي شود. روش اين تحقيق، تحليلي است که اشعار نيمايي حميد مصدق را از طريق قاعدهافزايي در سطوح تحليلي آوايي و واژگاني مورد بررسي و مداقه قرار داده است تا چگونگي استفاده وي از شگردهايي قاعدهافزايي آشکار شود. بعد از کندوکاو در اشعار حميد مصدق مشخص شد وي با تسلطي که بر امکانات زبان فارسي دارد بخوبي توانسته از ذخاير اين زبان به منظور تشخص زبانش بهره گيرد و با به کارگيري مطلوب توازن آوايي و واژگاني در حيطه قاعدهافزايي به عادتزدايي دست زند و از اين رهگذر موجب برجستهسازي و آهنگينتر شدن کلام خود گردد.
باستانگرايي يکي از شگردهاي آشناييزدايي در نظريه فرماليستهاي روس است. کاربرد زبان آرکائيک يا گريز شاعر از گونه زبان هنجار، و به کارگيري ساخت زباني گذشته که امروزه در زبان معيار کاربرد ندارد، باستانگرايي (Archaism) ناميده ميشود. اين پژوهش بر آن است تا باستانگرايي (هنجارگريزي زماني) را در شعر حميد مصدق مورد بررسي و مداقه قرار دهد. در خور تامل است که حميد مصدق، متناسب با ساخت بياني شعر خويش، گاهي به عمد و گاه ناخودآگاه به کلمات آرکائيک روي ميآورد. او اين نکته را در نظر دارد که اين شگرد از مهمترين شيوههايي است که به زبان شاعر تشخص ميبخشد، زيرا شاعر با روي آوردن به واژگان کهن و شيوه بيان غيرمعمول، موجب برجستهسازي و عادت ستيزي در زبان خود ميشود. در اين مقاله، باستانگرايي در اشعار نيمايي حميد مصدق بر اساس شيوه تحليل متن در دو حوزه کلي آرکائيسم واژگاني و نحوي مورد بررسي قرار ميگيرد.
اگرچه در شعر معاصر، به ویژه شعر قیصر، عوامل فراوان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره نقش دارند و محتوای این اشعار با فضای انقلاب، جنگ، شهادت و احساس دریغ و افسوس از به جاماندن از قافله شهدا و... ارتباط تنگاتنگ دارد، بررسی عوامل زبانی از دیدگاه صورتگرایی و عینی نیز حائز اهمیت است. یکی از موارد صورتگرایی در بررسی اشعار و به طور کلی متون ادبی، خواه نظم و خواه نثر، عنصر برجستهسازی است که عناوینی چون هنجارگریزی و هنجارآفرینی را نیز شامل میشود. هنجارگریزی به عنوان نگاهی نو در مواجهه با ادبیات و شعر از مهمترین مسائل شعر نو به حساب میآید. از این طریق درمییابیم شاعر چه اندازه با این شگردها و فنون در ایجاد حسّ و حال تازه، بخشیدن انسجام بیشتر به شعر، نظاممندسازی بهتر آن، تقویت بُعد موسیقایی و تأثیرگذاری عمیقتر موفّق بوده است. این مقاله تلاش میکند به این سؤالات پاسخ دهد که آیا قیصر به عنوان شاعر و هنرمند در اشعار خود از منظر هنجارگریزی دست به آفرینش هنری زده است یا خیر؟ در چه محورهایی بیشتر از این تکنیک هنری استفاده کرده است؟ نقاط قوت و ضعف وی در این زمینه کدام است؟ با توجّه به اینکه اشعار قیصر ظرفیت طرح این مهم را دارد، از این دیدگاه به بررسی اشعار پرداخته شده و هنجارگریزی در اشعار او در سطوح سبکی، گویشی، واژگانی، نحوی، نوشتاری، معنایی، زمانی و آوایی بررسی شده است.
استاد محمدرضا شفيعي کدکني، محقق، منتقد و پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي، از شاعران موفق و صاحب سبک نسل دوم شعر نيمايي به حساب ميآيد. او تاکنون با انتشار 12 دفتر شعري که در قالب دو مجموعه آيينهاي براي صداها و هزاره دوم آهوي کوهي به چاپ رسانده، برگي از دفتر قطور شعر معاصر را به خود اختصاص داده است. اين پژوهش ميزان اثرپذيري اشعار شفيعي را از آثار قدما مورد بررسي قرار داده است. برخي از منتقدان معتقدند که شفيعي بيشتر شعرساز ماهري است تا يک شاعر، چراکه اشعار او از مضامين، ترکيبات، واژگان و صورخيال تکراري و قدمايي پر است. يافتههاي تحقيق بيانگر اين واقعيت است که هرچند رگههاي ژرفي از سرودههاي بزرگاني چون حافظ، مولانا، سعدي، رودکي و ... و نيز نشانههايي از شعر شاعران معاصر همانند اخوان ثالث، شاملو و ... در اشعار او ديده ميشود، اما خلاقيت شفيعي در اين بين نقشي مضاعف عمل کرده، چنان که او را از ورطه تقليد صرف رهانيده است و اين انتقاد جز در مواردي نادر بر قامت اشعار او راست نميآيد.
متناقضنما يا پارادوكس در شعر، هم در حوزه زبان و هم در حوزه معنا باعث آشناييزدايي و برجستگي كلام ميشود. اين شگرد ادبي از ديرباز مورد توجه شاعران بوده است؛ در شعر معاصر، به تبع پيشينه آن در ادبيات كلاسيك فارسي و نيز با آشنايي و توجه به ادبيات غرب، مورد استقبال شاعران معاصر قرار گرفت. فروغ فرخزاد در دو مجموعه واپسين شعر خود از متناقضنمايي براي برجستهسازي و ايجاد ابهام هنري كه جلب توجه مخاطب را در پي دارد، استفاده ي زيادي ميكند فروغ اين شگرد شعري را براي اهدافي هم چون معناگريزي، ايجاد بار عاطفي، بيان طنز، ريشخند و ... به كار ميگيرد. اين شيوه تاثير زيادي بر خواننده دارد و زيبايي خاصي را ميآفريند. در اين مقاله متناقضنمايي در شعر فروغ در دو بافت مورد بررسي قرار گرفته است: 1) بافت زباني كه بيشتر باعث اختلال در زبان ميشود، 2) بافت موقعيت كه علاوه بر زبان، باعث آشناييزدايي در معنا و پيش فرضهاي قراردادي ذهن جمعي ميشود. نمونههايي از شعر فروغ كه با اين شيوه بياني به كار رفته، آورده شده است. اين جنبه از شعر فروغ علاوه بر معناگريزي و ايجاد ابهام نشانگر يكي از وجوه زيبايي شعر اوست.