علامه آملي از حکيمان عارفي است که مدارج علمی و عرفاني و مراتب حکمی و معنوي وي گرهخوردگي و آميختگي بلافصلي با موضوع معرفت نفس و خودشناسي دارد. به نظر وي مبحث نفس ناطقه انساني، قلب جميع معارف ذوقيه و قطب قاطبه مسايل حکميه و محور استوار کل مطالب علوم عقليه و نقليه و اساس پايدار همه خيرات و سعادتها است و معرفت آن اشرف معارف است و پس از معرف حق سبحانه، هيچ موضوعي در حکمت متعاليه به پايه آن نمیرسد. به باور وي خودشناسي، نزديکترين و سهلالوصولترين راهي است که به خداشناسي منجر میشود؛ در واقع انسان خود راهي است به سوي خداي خويش. بنابراين خودشناسي، شناختن راه سلوک است و مراتب اين سلوک نيز همان مراتب وجودي انسان است که به مقام خليفه اللهي و مرتبه فنا میانجامد. در تعبيري ديگر و بنا بر حديث «ان الله خلق آدم علي صورته» از آنجايي که آدمی صورت علم عنايي حق است میتواند همه اسماءالله را در خود مشاهده کند و هر چه را که آشکار و نهان است در خود پيدا کند.
به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.
طبیعت این کتاب طوری ست که مسایل و مواضیع آن ممکن است در بادی امر متفرق و بی ارتباط با یکدیگر جلوه کنند. کتابی که از علم نفس و علم وجود واپیستمولوژی 3 صحبت کند، و بخش هایی درباره اساطیر و دین و زبان و هنرو علم و تاریخ داشته باشد، از این ایراد و انتقاد نمی تواند مصون بماند که شباهت به چنته درویشی دارد که در آن عجیب و غریب ترین چیزها پهلوی هم ریخته اند. اما من امیدوارم که خواننده این کتاب ایراد مذکور را بی اساس تلقی کند. یکی از مهمترین هدفهای من در تالیف این کتاب این بوده است که خواننده را متقاعد کنم به اینکه کثرت مسایل مطروحه ظاهری ست و در واقع کلیه موضوعهای مورد بحث در این تالیف به یک موضوع بر می گردند و این همه مسئله در حقیقت راههایی هستند که به یک مرکز واحد منتهی می شوند، و به نظر من وظیفه یک نوع فلسفه فرهنگ است که این مرکز را کشف کند و محل آن را تعیین نماید. غرض از نوشتن این کتاب این نبوده است که رساله ای "عام پسند" در باب موضوعی فراهم آید که از بسیاری جهات قابل "عام پسند شدن" نیست. با این وصف این کتاب منحصرا برای دانشگاهیان و فلاسفه نوشته نشده است. مسایل اساسی فرهنگ انسان برای انسانها نفع عام دارد و باید که قابل درک برای تعداد بیشتری از مردم باشد. از اینرو، من کوشیده ام تا افکار خود را عاری از هر گونه خصلت فنی و و تا حد مقدور روشن و ساده بیان کنم. با وجود این، منتقدان این کتاب باید بدانند آنچه در این رساله آورده ام، بیشتر بیان و توضیح تئوری خودم درباره فرهنگ است تا سعی در اثبات و توجیه آن. برای بحث و تحلیل عمیقتر مسایل مربوط به فرهنگ، خواننده را به توضیحات تفصیلی کتاب دیگرم یعنی فلسفه صورتهای سمبولیک ارجاع می دهم...
اين مقاله كوشيده است پس از ذكر مقدمهاي كافي پيرامون روح و روان و كيفيت آن از نظر فلاسفه و عرفا و همچنين روح از منظر قرآن، به بررسي و تبيين بازتاب شاعرانه روح و روان در شعر سنتگراي معاصر با تكيه بر اشعار علامه حسنزاده آملي، حكيم هيدجي و شهريار كه هركدام نماينده طيفي از شاعران با رويكردها و ديدگاههاي متفاوت هستند، بپردازد و در مسير و فرايند پژوهش بدين نكته رسيده است كه شاعران فوق با تاسي از تعاليم و آموزههاي قرآني و ديدگاههاي عرفاني، فلسفي و ديني بر اين نظرند كه انسان مركب از جسم و روح است كه جسمش به اقتضاي ماهيتش فناپذير و روحش به جهت تجردش ناميراست. آنان به تاثير و تاثر جسم و روح معتقدند و روح را عنصر ملكوتي و رجعت يابنده به موطن اصلي ميدانند و بر اين باورند كه همه شرافت آدمي مترتب بر اين عنصر است و كمال و اعتلاي صفاتي آن بدين بعد بسته است. آنان بعد خاكي انسان را فاقد كرامت و فضيلت ميشمارند و اعتقاد دارند كه روح مجرد از ماهيت است و پس از متلاشيشدن جسم همواره باقي خواهد ماند.
ادبيات کارگري يا شعر کارگري صلاي آزادي، اصلاح و بهبود زندگي تودههاي نادار جامعه را بر زبان دارد و واماندگي، فقر و رنج کارگران و ديگر زحمت کشان مردم را موضوع خود قرار ميدهد. شعري است که در آن هيچ پديده زشت و زيبا از ديدگان تيزبين شاعر پنهان نميماند و خيلي از موضوعاتي که ديگران به راحتي از کنار آن ميگذرند، شعر آفرين ميگردد. در شعر قبل از مشروطيت نيز انعکاس زندگي مشقت بار و طاقت فرساي طبقه رنجبران را ميبينيم، اما چنين اشعاري هرگز از سر اعتراض و آگاهي تودههاي زحمتکش سروده نشده است. ستمي که در اين اشعار مطرح است، ستمي است عارضي و حاصل صعوبت کار، نه ستم اجتماعي و ناشي از رابطه کارگر و کار فرما و از مقوله تجاوز مباشر و کد خدا، و در نهايت شعر با دعوت رنجبران به سکوت و بردباري در برابر قضا و قدر و سرنوشت محتوم پايان ميپذيرد. گفتني است جنبههاي سياسي و اجتماعي ادبيات کارگري جنبههاي هنري آن را تحت الشعاع خود قرار ميدهد. اهداف مکتبي سرايندگان و عمر کوتاه دورههاي آزادي قلم و بيان، فرصت چنداني براي تجربههاي بادوام و مستمر هنري در اين عرصه باقي نگذاشته است که اين مقاله در پي آن است، محتوا و مباني جمال شناختي ادبيات کارگري را با استناد به آثار موجود در اين زمينه از مشروطيت تا کودتاي 28 مرداد 1332 مورد بررسي قرار دهد.