یکی از مباحثی که در ادبیات، امروزه مورد توجه قرار دارد، مبحث آرکی تایپ است. این بحث به وسیله کارل گوستاو یونگ و مکتب مردمشناسی تطبیقی دانشگاه شیکاگو مطرح گردید و در ادبیات راه یافته است. ناقدان ادبی ضمن مطرح کردن مباحثی از قبیل آنیما، آنیمو، سایه، نقاب، تاریکی، شب، آب، دایره، اعداد و... به کندوکاو ضمیر ناخودآگاه جمعی راه یافته و به تحلیل و نقد و بررسی هر اثر و خالق آن میپردازند. بدیهی است تاریکی شب نیز چونان دیگر آرکیتایپها، نمادها و سمبلهای گوناگونی را دربرمیگیرد که بعضی از این نمادها بوسیله ناخودآگاهی جمعی در ذهن شاعران و نویسندگان مشترک میباشد. از اینرو در این مقاله ضمن بررسی نمادهای سیاهی و تاریکی شب، به واکاوی و تطبیق نمادهای خاص این آرکیتایپ در میان اشعار سهراب سپهری و رابیندرانات تاگور پرداخته شده است.
تمثيل از اصطلاحاتي است که با وجود کاربرد گسترده و قدمتش در بلاغت غرب، به سبب برخي اشتراکها و اختلاطهايي که با ديگر آرايههاي بلاغي مانند استعاره، نماد، رمز، کنايه و... داشته، منتقدان ادبي و بلاغيها را در ارایه تعريف دقيق و تعيين حدود و کارکردهايش با سردرگمي رو به رو کرده است؛ از اين رو در دورههاي مختلف و براساس مکتبهاي فکري موجود، اهميت و اعتبارش دچار افت و خيزهاي فراوان شده است. نظريهپردازان مکتب رمانتيسم براي اولين بار ويژگيها و کارکردهاي تمثيل را در مقايسه با نماد بررسي کردند. آنها سعي کردند با ارایه تعريف دقيق و مشخص کردن ويژگيهاي هريک، مرزهاي اين دو اصطلاح را روشن کنند. در واقع معناي مدرن تمثيل مديون نظريات کساني چون گوته، شلينگ، اگوست ويلهلم شلگل و کالريج است. اين نظريهپردازان اولين تلاشهاي نظاممند را در تبيين و تعريف اصطلاح تمثيل به معناي امروزي انجام دادند. بنابراين هدف نگارنده در اين جستار، ارایه گزارشي از کارکردها و ويژگيهاي تمثيل در مکتب رمانتيسم از رهگذر مرور نظريات منتقدان صاحبنظر در اين حوزه مانند گوته، شلينگ، شلگل و کالريج است.
فرهنگ ما پر از نماد است: خوراک بوقلمون روز شکرگزاری، حلقه ازدواج، تاج عروس، غسل تعمید و ... در هر کدام از این نمادها، شیء یا مراسمی جانشین صدها و هزارها کلمه توصیف میشود. اگر بخواهید به داستانتان وجوه بیشتری بدهید، استفاده از نمادها را، به عنوان ابزاری برای ارائه معنا، مورد توجه قرار دهید. نماد میتواند یک تصویر باشد که برای لحظهای کوتاه در داستان میآید. همچنین ممکن است با عمل داستانی یکی شود: این ترکیب یا شکل ادبی که در سرتاسر کار گسترش مییابد و کلیت آن را در برمیگیرد و [در مقایسه با سطح ظاهری داستان] بار معنایی بیشتری را بر دوش میکشد.
یکی از مباحثی که در ادبیات، امروزه مورد توجه قرار دارد مبحث آراکی تایپ است. این بحث به وسیله کارل گوستاو یونگ و مکتب مردمشناسی تطبیقی دانشگاه شیکاگو مطرح گردید و در ادبیات راه یافت. ناقدان ادبی ضمن مطرح کردن مباحثی از قبیل آنیما و آنیموس، سایه، نقاب، مادر کبیر، پیرمرد خردمند، آب، خورشید، دایره، اعداد، رنگ و ... به کندو کاو ضمیر ناخودآگاه جمعی راه یافته و به تحلیل و نقد و بررسی هر اثر و خالق آن میپردازند. رنگها در زندگی انسان تأثیر شگرف و جایگاه ویژهای دارند در برخی از تمدنهای کهن، رنگها سمبل مفاهیم خاصی بودند. بعضی رنگها، نشاط انگیز و آرام بخش و قرار آفریناند و برخی دیگر، تحرک بخش و مایه سرزندگی و برانگیزنده و موجب تحریک و تهییج. از این رو رنگها ارتباط عمیقی با ضمیر ناخودآگاه جمعی پیدا میکنند و در دستهبندی آرکی تایپها قرار می گیرند. در این مقاله تلاش گردیده تا تطبیقی میان رنگها و نمادهایشان با مفاهیم و معانی آرکی تایپ در شعر سرهاب سپهری صورت گیرد و تأثیرپذیری سهراب از آرکی تایپ رنگها بررسی گردد. سهراب از عنصر هفت رنگ سیاه، سفید، آبی، سبز، سرخ، زرد، بنفش 212 بار در اشعارش بهره جسته که 65 درصد آن با مفاهیم آرکی تایپ تطبیق دارد.
دیدگاههای منتقدانه فراوانی در کتب قدیمی ادبِ عربی وجود دارد که ماده اصلی آن مطالب، در مورد نقد است و این موضوعات، راه ظهورِ مکاتبِ نقدی معروفی را که بعداً به وجود آمده، فراهم کرده است؛ لذا صرف نظر از کلاسیک بودن آنها و با توجه به بُعد زمانی میتوان پیشینه بسیاری از نقدها و نظرات را در گفتههای گذشتگان دریافت؛ به عنوان مثال، بدیهی است که در مورد محاکات و خیال، کسانی همچون خواجه طوسی در اساس الاقتباس، ابن طباطبا در عیارالشعر، ابن معتز در البدیع و ... مطالبی را بیان کردهاند اما با واکاوی سخنان ایشان میتوان به این نتیجه رسید که بسیاری از نقدهای دورههای بعد از آنها و یا حتی دورههای معاصر، بر پایه همان سخنان گذشتگان است. یکی از کسانی که در باب کلام (بویژه لفظ و معنا ) و صورخیال (بخصوص در باب تشبیه)سخن گفته، ابن طباطبا است. بدیهی است که پیشینه پارهای از نظرات درباره این دو مورد را میتوان در کتابهای وی، بویژه عیارالشعر، مشاهده کرد؛ لذا در این مقاله، به تطبیق نظرات ابن طباطبا با منتقدان دیگر در باب این دو مورد پرداخته شده است.