اين مقاله درباره يکي از مهمترين و محوريترين شخصيتهاي شاهنامه ـ سياوش ـ است. داستان اندوهناک سرگذشت سياوش بخش مهمي از شاهنامه را به خود اختصاص داده به گونهاي که تاثير آن بر حوادث و داستانهاي بعدي شاهنامه انکار نشدني است. ميتوان به قطع اذعان کرد که زيباترين و گيراترين داستان شاهنامه است که فردوسي بر اساس اصول تراژدي و داستاننويسي آن را به رشته تحرير درآورده است. در اين نوشتار به بررسي نقش آيينها در داستان سياوش پرداخته شده است. ردپاي بسياري از آيينهاي کهن در داستان قابل تشخيص است که استاد سخن بخوبي از عهده اداي معناي آن در قالب تراژدي جذاب و ماندگار برآمده است؛ آيينهايي که تا به حال نيز در قالب رسوم و سنتهاي نوروزي مانند حاجي فيروز و سوگ سياوش در جامعه جريان دارد. سياوش نه تنها شخصيتي اساطيري بلکه شخصيتي ديني است که در بسياري از متون ديني کهن مانند اوستا و بندهشن و... به وي اشاره شده است. پژوهش پيش رو سعي ميکند در حد امکان به بررسي آيينهاي مرتبط با سياوش: «حاجي فيروز»، و «سوگ سياوش» و ارتباط سياوش با خداي شهيد شونده نباتي در تمدن بين النهرين )دموزي) بپردازد.
شاهرخ مسکوب روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامهشناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در مدرسه علمیه تهران گذراند و ادامه تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. نخستين نوشتههايش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه «قيام ايران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقيق در حوزه فرهنگ، ادبيات و ترجمه روی آورد. او پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سهشنبه بیستوسوم فروردين ۱۳۸۴ در بيمارستان كوشن پاريس درگذشت. کتاب «سوگ سیاوش» به قلم شاهرخ مِسکوب اثری است در باب تحلیل شخصیت اسطورهای و محبوب سیاوش و نقش او و بهویژه پسرش کیخسرو در رستاخیز و آخرالزمان به باور ایرانیان باستان. این کتاب از سه بُعد اساطیری، باستانگرایی و زرتشتی قابل ملاحظه است. سوگ سیاوش، در مرگ و رستاخیز یکی از معدود آثاری است که صرفا به بازگویی افسانههای ایران باستان نمیپردازد، بلکه آن را تحلیل کرده و هدف از سرایش این افسانهها را بازگو میکند.
آيينهاي سالانه مرگ و تولد دوباره خداي نباتي، هستهاي بنيادين در فرهنگهاي پيش تاريخي و بستري بوده است که عاشقانههاي تراژيکي را با محوريت بغ بانوي باروري يا جانشين انسانياش و ايزد ـ قهرمان شهيدشونده همتاي او سامان داده است. اين روايات ارتباطي تناتنگ با اولين تفکرات ذهني بشر درباره چرخه زمان، تسلسل ادوار تقويم و اعتقاد به تکرارپذيري مرگ و تولد طبيعت در نقاط عطف اين چرخه دارد. اين روايات الگويي جهاني دارد که در ادبيات حماسي فارسي با داستان سياوش و سودابه و در پيشينه اساطيري اين داستان با اسطوره هبوط ايزد رپيهوين به زير زمين (همراه با زمستان) و نقش او در حفظ زايايي زمين و گرماي آبها و خروج او (همراه با بهار و بازگشت خرمي به طبيعت) مرتبط است؛ بخش اول اين الگو با هجرت و مرگ سياوش و بخش دوم با بازگشت کيخسرو سنجيدني است.
این مقاله پیرامون نقش و جایگاه زن در زمینههای ذهنی و آثار دو شاعر بزرگ در عرصههای ادبیات فارسی و عربی است. در حقیقت زن همواره در شعر این دو شاعر دارای نقشی محوری و تعیینکننده بوده است، آن چنان که بسیاری از تفکرات سیاسی، اجتماعی، ادبی و زیباییشناسی این شاعران در خطاب به همسران خود که در واقع معشوقهای آنان نیز بودهاند تجلی مییابد. «آیدا» و «بلقیس» دو زنی هستند که در زندگی «احمد شاملو» و «نزار قبانی» بسیار تأثیر نهادهاند تا آنجا که این شاعران بسیاری از مکنونات و منویات خود را از راه عشق به این دو زن بیان میکنند. حضور و ظهور این زنان در کلیت آثار شاعران این نکته را بیش از پیش مبرهن میسازد که هر کدام از آنها برای شاعرخود دارای ارزش و اهمیتی خاص هستند. احمد شاملو بهترن عاشقانههای زبان فارسی را برای همسر و معشوقش آیدا سروده است و نزار قبانی در شعری که پس از مرگ همسرش و در رثای او مینویسد ارزشهای پنهان زنی را برای آیندگان برملا میسازد که تنها شاعر قادر به درک آنها بوده است. صاحب این قلم کوشیده است تا گوشههایی از رابطه تنگاتنگ عشق به معشوقی که در جایگاه همسر نیز هست را ذکر شواهی از اشعار این دو شاعر بزرگ آشکار نماید.
یکی از عناصر کلیدی و بسیار تعیینکننده در داستاننویسی امروزی پرداختن به شخصیت و شخصیتپردازی است. اشخاص ساخته شدهای راکه در داستان و نمایشنامه ظاهر میشوند شخصیت مینامند و شخصیت؛ در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیتروانی و اخلاقی او، در عمل وی و در آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزه داستان و رمان مثل افراد واقعی جلوه میکنند شخصیتپردازی میگویند. مقاله پیشرو به بررسی شخصیت و شخصیتپردازی در یکی از رمانهای دفاع مقدس به نام نخلها و آدمها پرداخته تا چگونگی پردازش شخصیتها و انعکاس و نمود واقعیت را در شخصیتهای این رمان نمایان سازد. این بررسی نشان میدهد، شخصیتهای رمان بیشتر به صورت مستقیم پردازش شدهاند. همچنین، استفاده هر چند اندک نویسنده از روش شخصیتپرداز ی غیرمستقیم، در کنار شیوه مستقیم و ارتباط منسجمی که میان شخصیت با دیگر عناصر داستان ایجادکرده در استحکام بنای داستان نقش ویژهای ایفا کرده است.