فردوسي با هنر عظيم خود توانسته است شاهنامه را در عين تعدد و گستردگي منابع، به صورتي منظم و منسجم بيافريند و آن را به صورت يک کل يگانه و يکپارچه عرضه کند؛ اما در درازاي زمان، گاهي کاتبان، عناصر يا داستانهايي را وارد متن کردهاند يا در عرض باقي عناصر و داستانها، داستاني را ساخته يا جايگزين کردهاند. برخي محققان نيز بدون توجه به طرح منسجم و هدف نظم و انسجام شاهنامه، بخشي از اين کتاب را به صورت گسسته و بريده، و فارغ از ساير قسمتهاي آن، تفسير و تحليل کردهاند. مقاله حاضر ميکوشد با تبيين ساختار شاهنامه و پيوند اجزا آن با هم، سبب و عوارض چنين مسايلي را آشکار کند تا فهم شاهنامه و دريافت ارزش آن به صورت علمي ميسر شود.
از زمانی که انسان تمدن خود را آغاز نهاد و نوشتن آموخت و خواست که از گذشته خود مطلع باشد و آیندگان را از حال خود و گذشتگان خویش باخبر سازد، به نگارش سرگذشت طولانی بشریت و نمایاندن تمدنهای بشری پرداخت، این اصل را احساس کرد که نیاز به مشخص کردن زمان وقایع و حوادث بر تمام مسائل برتری دارد... در بخشی از این کتاب گفتارهای ما اختصاص دارد به بیان و توضیح چگونگی آشنایی انسان به این قبیل قضایا و حل مسائل مربوط به آن و کشف رموز طبیعت و استفاده از آنها جهت اختراع تقویم. در بخشی دیگر از این کتاب گفتار ما در خصوص تقویمهایی است که به این منظور از قدیم الایام در عرصه گیتی در میان و اقوام و صاحبان ادیان پیدا شده اند و بیان خصوصیات فرهنگی و جنبه های دینی و قومی آنها منظور نظر می باشد. در بخشی دیگر از کتاب از اصول و قواعد استخراج تقویمها سخن رفته است، این امر اگرچه به طور اجمال و به صورت اختصار بیان شده است ولی خالی از فایده نخواهد بود زیرا کتابها و آثاری که از اصول استخراج تقویمها سخن می گویند متاسفانه هنوز در قفسه های کتابخانه ها خاک می خورند کمی آشنایان به علم نجوم و بی توجهی که از زمانهای قبل به این علم شده است علاقمندان را مایوس ساخته و تلاش آنان به جایی نمی رسد ....
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
سنتی ژرف و پایدار هست که انسان امیدوار است کسی بیاید و او را از محنتها نجات بخشد. این فرد قهرمان آرمانی است. ویژگیهایی که به قهرمان آرمانی نسبت داده میشود متأثر است از آنچه انسان در آیینها و اسطورههایش درباره نمونه نخستین انسان میاندیشیده است و در پرتو آن آیین، راز آفرینش را تبیین میکرده است. در این کتاب با توجه به کارکردهای نخستین انسان، چگونگی و علت تغییر و تحول پیش نمونه نخستین انسان به نخستین شاه بررسی شده، آنگاه با توجه به علت پیوند قهرمان با نخستین آفریده، جابجایی اسطوره نخستین آفریده با قهرمان نجاتبخش توضیح داده شده است. ضمن اشاره به کسانی چون کیخسرو، طهمورث، جمشید، کیومرث و سیاوش که دارای ویژگیهای نخستین انسان و نخستین شاه هستند، به مسئله نجاتبخشی و قهرمانی آرمانی آنها نیز استناد شده و همچنین برای اثبات آیینی بودن این مسئله به نمونههایی از آن در قالب داستان سیمرغ، ققنوس و سگ آبی اشاره شده است.
«هاويه» نخستين مجموعه داستان كوتاه ابوتراب خسروي است. به منظور دريافت شيوه نويسنده و تحليل داستانها، به کمک روش ساختارگرايي تودوروف پس از استخراج پيرفتها، ژرف ساخت داستانها را تحليل کردهايم. ژرف ساخت اين مجموعه مبتني بر مبارزه با زمان و مظاهر آن است. بررسي ساختار روايتها نشان ميدهد نويسنده آگاهانه در پي آن است که ژرف ساخت را در شيوه و ساختار روايتها نيز بازتاب دهد و ميان روايت و ژرف ساخت تا حد ممکن تناسب ايجاد کند؛ در روايتهاي ساده و تک محور که ترکيب پي رفتها زنجيرهاي است نويسنده به کمک عناصر ديگر نظير ايجاد شک و تعليق، ژرف ساخت مبارزه با زمان را بازتاب ميدهد و در مواردي که ترکيب پيرفتها تناوبي است با ايجاد حالتي دوري، ژرف ساخت مذکور را همخوان ميسازد. فقط داستان «هاويه آخر» داراي روايتي چندمحور است و روايتي واحد به چند شکل تکرار شده تا با اين تکرار، ژرف ساخت مقابله با زمان به منظور براندازي يا بياعتبار کردن آن تداوم يابد.