این مقاله که به بهانه سالگشت درگذشت ادیب بزرگ دو زبانه (مسلط به زبان فارسی و عربی) جهان معاصر و شاعر پارسی و عربی، دکتر سید امیرمحمود انوار نگارش یافته است؛ به بررسی مقام ممتاز استاد در عصر حاضر میپردازد. ایشان در دانشگاههای جهان معاصر، به دلیل مقام شعر و شاعری در دو زبان پارسی و عربی، بیبدیل بوده است.
موضوع این کتاب مفهوم مهن (وطن)ی به نام «ایران» و هویت ملی ایرانی «ایرانیت» در بازنمودهای آن در فرادهش (سنت) ادب پارسی از دوران کلاسیک تا مدرن است. به عبارت دیگر این کتاب کوششی است برای یافتن پاسخی برای این پرسش که ایران در فرادهش (سنت) ادب فارسی چگونه خوانده شده و در زمانه ما این واژه را چگونه خواندهاند؟ این دو پرسش در واقع از دل پرسش کلی مهمتری ریشه گرفته که امروز در برابر ماست. پرسش اکنون دیگر فقط این نیست که ایران چیست؟ بلکه این است که از ایران چه مانده است؟ از ایران برای ما چه گذاشتهاند؟
نوروز ترکیبیافته از دو واژه «نو» و «روز» است. نو در فرهنگها به معنای تازه، جدید، قدیم، پهلوان، دلیر، شجاع، جوان و غیره آمده است. اگر چند بیژن جوان است و نو به هر کار دارد خرد (شاهنامه) اگرچه در اکثر فرهنگها این واژه به فتح اول برآمده است، در پارهای دیگر از فرهنگها و حتی در بعضی از شاعران به ضم احول بر وزن او نیز خوانده میشود. در فرهنگ جهانگیری به ضم اول در فرهنگ رشیدی به ضم اول و در فرهنگ فارسی معین به فتح و ضم ضبط شده است.
در پهنه بیپایان شعر و ادب مشرق زمین، بیگمان یکی از اثرگذارترین شاعران، در طول قرون و اعصار، «متنبّی» بوده است. چرا که «ابوطیّب متنبی» ـ این شاعر کوفیِ قرن چهارم هجری ـ نه تنها سخنور صاحب سبکِ بسیار اثرگذاری در طول تاریخ ادب عربی بوده است، بلکه در سخنوران بزرگ پارسی همچون مولوی و سعدی نیز تأثیر نموده است. از این رو به نظر نگارنده ـ به عنوان مترجم دیوان متنبّی ـ وی را باید «سرسلسله شعرای مشرق زمین» نامید؛ زیرا هیچ شاعر دیگری در هر دو ادب پارسی و عربی بدین حدّ اثرگذار نبوده است و نام و سخن هیچ شاعر عربی به اندازه متنبّی در مطاوی متون ادب پارسی نیامده است. در این مقال، به طور اجمال، به تأثیر سبک و سخن متنبی در شعرای بزرگ پارسی ـ از آغاز تا اکنون ـ پرداخته شده است.
عصری که در آن به سر میبریم، عصر تلاقی علوم و دانشها و تخصصهای بین رشتهای است. یکی از این دانشهای میان رشتهای که تأسیس و توسعه آن ضروری به نظر میرسد، ادبیات تطبیقی فارسی ـ عربی است که رؤیای دیرین اهل ادب بوده است و اخیراً چند ترمی است که دوره کارشناسی ارشد آن در تعداد محدودی از دانشگاههای وزارت علوم افتتاح شده است، ولی متأسفانه در این رشته با کمبود شدید متخصص و مدرس مواجهیم و تا تحقق کامل آن رؤیا فاصله بسیار داریم. در این مقاله ضمن بحث مختصری درباره تعریف و تسمیه ادبیات تطبیقی به بیان برخی کمبودها و نیازهای این رشته نوپا (به ویژه کمبود استاد چندزبانه) پرداخته شده و در پایان، راهکارهایی نیز برای خروج از این مضیق دشوار ارائه گشته است. امید آنکه مقال فراروی، موجب فزونی روشنبینی و واقعگرایی شود و ما در راه تأمین آتیهای امیدبخش برای ادبیات تطبیقی ثمر دهد.