نشانه ـ معناشناسي يکي از ابزارهاي علمي تحليل نظامهاي گفتماني است که سازکارهاي شکلگيري و توليد معنا را در متون بررسي و مطالعه ميکند. در نشانه ـ معناشناسي با عبور از نشانهشناسي ساختگراي محض به نشانهشناسي پديدارشناسي و نشان دادن مسير حرکت نشانهها به نشانههاي استعلايي، عوامل معرفت شناسانه آثار فرصت بروز و ظهور بيشتري مييابد. شعر «عقاب» از پرويز ناتل خانلري و «آرش کمانگير» از سياوش کسرايي، اشعاري روايت محور هستند که به دليل در برداشتن ماهيتهاي شوشي و کنشي گوناگون و پروراندن کنشهاي ارزش آفرين و اسطورهساز در نهايت داستان، ويژگيهاي يک روايت را دارند و از اين جهت، براي بررسي و تجزيه و تحليل نشانه ـ معناشناختي گفتمانهاي حاکم بر آنها ارزشمند و درخور توجه هستند. در ابتدا و ميانه اين دو داستان، نظامهاي گفتماني تجويزي و القايي يا تعاملي شناختي جريان دارد. در ادامه، به دنبال گفت وگوها و پديداري روايتهاي تعاملي، دو نظام ارزشي شکل ميگيرد که از چالش ميان آنها ديناميک معنايي گفتمان تامين ميشود و به نظام تنشي ميانجامد که بر اساس دو ارزش گسترهاي و فشارهاي قابل تبيين است. اين پژوهش ضمن تحليل انواع نظامهاي گفتماني مانند نظام گفتماني تجويزي، القايي و رخدادي در اين دو شعر، به بررسي اين متون از ديدگاه نظريات تقابلي گرمس و مربع معنا و گذر از مربع معنايي به فرايند تنشي ميپردازد و در پي پاسخ به اين پرسش است که شعر روايي فارسي تا چه حد ظرفيت تحليل نظامهاي گفتماني را داراست.
داستان آرش که در شاهنامه نیامده، اما در «اوستا» به اختصار محفوظ مانده بوده است و معرفی جداگانه آن توسط احسان یارشاطر از بهترین نمونههایی است که جانفشانی مردی پاکنهاد میتواند زندگی تباهشده ملتی را از نو جان بخشد. این داستان در این کتاب به نظم درآمده است. حماسه آرش منظومه ای بلند در قالب چهار پاره و در بحر هزج و در پاسخ به منظومه آرش کمانگیر سیاوش کسرایی توسط مرحوم مهرداد اوستا سروده شده است.
ديدگاه گفتماني با رويکرد نشانه ـ معناشناختي معتقد است توليدات زباني تابع فرآيندي پيچيده هستند که عوامل نشانه ـ معنايي بسياري در آن دخيلاند. در چنين ديدگاهي، بر خلاف روشهاي مطالعه ساختگرايي که توليدات زباني را ابژههايي بيروني و مستقل از توليدکننده آن ميدانستند، آنچه داراي اهميت است نوعي حضور و موضع گفتماني است که پويا بودن آن همواره ما را با نوعي جهتگيري گفتماني، بسط روابط، تعامل بين نيروهاي همسو يا همگرا و نا همسو يا واگرا سوق ميدهد. آنچه سبب عبور از نظام ساختاري مبتني بر رابطه دالي و مدلولي نشانهها به سوي نظام فرآيندي ميشود چيست؟ به نظر ميرسد نظام فرآيندي که بر رابطه بين سطوح زباني (سطح صورت و محتوا) متکي است، جانشين رابطه دالي و مدلولي ميشود. چه ويژگيهايي سبب ميشوند تا سطوح زباني بتوانند مرزهاي معنايي را جا به جا کنند و به توليد جرياني نشانه ـ معنايي منجر شوند؟ هدف ما از ارايه اين مقاله علاوه بر پاسخ به اين پرسش، بررسي شرايطي است که ما را از نشانهشناسي ساختگرا، که معناهاي از پيش تعيين شده در آن از اهميت زيادي برخوردارند، به نشانه ـ معناشناسي گفتماني، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش و تنش بين سطوح زباني است، سوق ميدهد.
ملاّصدرا یکی از فیلسوفان بزرگ عصر صفوی است که صوفیان و دانشمندان صاحبقدرت این روزگار را در قالب آثار مختلف خود توصیف، ترسیم و نقد میکند. وی مانند بسیاری از حکما و فلاسفه شیعه در این دوره، مشربی ذوقی و صوفیانه اتّخاذ مینماید و در مقام دفاع از تصوّف و ردّ و انکار تشرّع خشک ظاهری و فقهای منسوب به حکومت برمیآید و با تلفیق و ترکیب متناسبی از براهین عقلی و کشف و شهودهای عرفانی موجد حکمت صدرایی و عرفان فلسفی و تصوّف شیعی میگردد که بازتاب این تفکّرات در آثار گوناگون وی دیده میشود. از جمله آثار ذوقی ملاّصدرا که جلوهگاه اندیشههای ناب و متعالی اوست، مجموعه اشعار صوفیانه وی میباشد که در عین حال، آیینه تمامنمایی از روزگار و ابنای زمانه اوست و سرشار است از بُنمایههای کلّی تصوّف با رویکردی جدید که عبارتست از ترکیب تعالیم نظری تصوّف با عرفان عملی و فلسفه. این پژوهش با بررسی اشعار صوفیانه او به روش تحلیل محتوا ضمن استخراج و معرّفی این موتیفهای صوفیانه، در صدد پاسخ به این پرسش است که چگونه ملاّصدرا با بهکارگیری برخی از موتیفها، اصطلاحات و رمزهای ادبیّات تصوّف چون عشق، می و ساقی و خرابات و ... در منظومه تداعیهای عارفانه به توصیف برخی از گروههای اجتماع عصر خویش میپردازد و تا اندازهای، بعضی منشها و کنشهای صوفیان، عالمان، فقیهان و متشرّعان زمانه خویش را باز مینمایاند.
در تذکرهها، کتابهاي تاريخ ادبيات، فهرستها و ساير مراجع به دليل گستردگي و پراکندگي موضوعي، گاه مطالبي نقل ميشود که نميتوان به درستي همه آنها اطمينان داشت؛ يکي از آن موارد، انتساب آثار نسبتا زيادي به ده نامههاست. اين وضعيت گاه نيز حاصل پيش داوريهاي غيرتحقيقي و اعتماد بدون مراجعه به اصل آثار است که برخي محققان مرتکب شدهاند و به اندک نشانهاي مانند شباهت نام يا اشاره صرفا واژگاني و نه اصطلاحي، يا صرف يادکرد شخصي و مشاهده در کتابي، حکم به تعلق اثري به نوع خاصي دادهاند؛ به طوري که 23 منظومه به نام ده نامه در اين آثار ثبت شده است که نيمي از آنها واقعا ده نامه نيستند. پرسشهاي تحقيق نوشته حاضر، گرد اين موارد هستند که نظريههاي انواع ادبي چه مطالبي را بررسي ميکنند؟ چه ملاکها و ابزارهايي بيشتر به کار تشخيص انواع ادبي ميآيند؟ آيا همه آثاري که نام ده نامه بر آنها نهاده شده است، ده نامه هستند؟ در پايان، پس از حذف 11 اثر که منسوب به ده نامهاند، 12 اثر باقي ميماند که از اين تعداد 7 منظومه کاملا با معيارهاي تعيين کننده ژانر ده نامه همخوان هستند که عبارتند از: منطق العشاق اوحدي مراغهاي، محبت نامه ابن نصوح، عشاق نامه عبيد زاکاني، تحفه العشاق رکن صائن سمناني، روح العاشقين شاه شجاع، روضه المحبين ابن عماد و محبوب القلوب حريري. 3 اثر الحاقي به ژانر ده نامه نيز وجود دارد که عبارتند از: عشاق نامه عراقي، صحبت نامه همام تبريزي و سي نامه اميرحسيني هروي. اما 2 اثري که بدون بررسي باقي ماندند، روضه العاشقين عزيز بخاري و عشرت نامه هستند.