حفظ هويت ملي سنگ بناي دست يابي به هويت انساني است، که براي تقويت خودباوري و اعتماد به نفس در مقابل بيگانگان کاملا ضروري به نظر ميرسد. ولي با فرض حذف هر نوع سلطه جويي و حرکت به سوي هويتيفراملي، هويتانساني برتري مييابد. حماسهسرايي فردوسي با ترويج آزادمنشي، نيک انديشي، انعطافپذيري هوشيارانه و دين باوري، زمينه تعامل انديشهها را در پرتو هويتفرهنگي فراهم ميکند. نگرش جهانيشدن هويت با ظهور اسلامي آغاز ميگردد و در قلمرو ادبيات با تاثير پذيرفتن زبان فارسي از انديشههاي عرفاني استمرار مييابد. مولوي در اوج قله ادبيات عرفاني احياگر هويت انساني است. سر تکويني زبان و ادبيات فارسي از مليگرايي فردوسي تا انسانگرايي يا فرامليگرايي مولوي فتح الباب دست يافتن به هويت جهاني است.
نویسنده در این کتاب کوشیده هویت ملی را به عنوان یک مقوله علمی جامعهشناسانه مورد مطالعه قرار دهد. نویسنده کوشیده بر اساس واقعیتها و ضرورتهای موجود جامعه که عبارت است از وجود زبانها و قومیتهای گوناگون (که عموماً از آزادیها و حقوق واقعی خود بیبهره ماندهاند) و ضرورت تاریخی تمتع از این آزادیها در عین حفظ وحدت ملی از سوی دیگر ارتباطی منطقی ایجاد کند. وی توانسته با طرح علمی مقوله هویت ملی، جایگاه آن را میان سایر هویتهای قومی و دینی و ... مشخص نماید.
موضوع این کتاب مفهوم مهن (وطن)ی به نام «ایران» و هویت ملی ایرانی «ایرانیت» در بازنمودهای آن در فرادهش (سنت) ادب پارسی از دوران کلاسیک تا مدرن است. به عبارت دیگر این کتاب کوششی است برای یافتن پاسخی برای این پرسش که ایران در فرادهش (سنت) ادب فارسی چگونه خوانده شده و در زمانه ما این واژه را چگونه خواندهاند؟ این دو پرسش در واقع از دل پرسش کلی مهمتری ریشه گرفته که امروز در برابر ماست. پرسش اکنون دیگر فقط این نیست که ایران چیست؟ بلکه این است که از ایران چه مانده است؟ از ایران برای ما چه گذاشتهاند؟
پیشینه تاریخی پلورالیزم یا کثرتگرایی به زمان سوفسطائیان میرسد. درعصر حاضر جان هیک در حوزه مقایسه آیین مسیحیت با سایر ادیان نوعی پلورالیزم دینی را مطرح میکند. و پژوهشگران و صاحبنظران هر کدام به تفحص و تبیین این موضوع از زوایای متفاوتی پرداختهاند. حاصل کلام ایشان را البته با تفاوتهایی، در متون عرفانی نیز به نوعی میتوان مشاهده کرد. از جمله پرسشهای مهم در این راستا، این است که آیین اسلام با کدام نوع پلورالیزم سازگاری دارد؟ استدلالهای کثرتگرایان و انگیزه اصلی ایشان از پذیرفتن پلورالیزم دینی چیست؟ آیا تسامح وتساهل نوعی پلورالیزم رفتاری و اجتماعی است؟ نگارنده در این جستار به تحلیل این اندیشه در کتاب آسمانی قرآن و سرودههای مولانا مبادرت میورزد. زیرا مثنوی به لحاظ جامعیتی که نسبت به سایر متون عرفانی دارد؛ بهتر به شرح مبسوط و صحیح این موضوع ورفع سوء تعبیرها میپردازد. همچنین نقدی بر اندیشه بعضی صاحبنظران در این خصوص دارد.
دیوان شمس دریای متلاطم، پرجزر و مد و در حال تلوین شخصیت مولانا را به تصویر میکشد که از منظر روانکاوی لایههای درونی ضمیر او منبعی سرشار، عمیق و حائز اهمیت است. وزنهای ضربی یا خیزابی در کلام شاعر از انقلابی سترگ و شگرف در درون او حکایت میکند و اینکه او در آستانه یک تولد تازه قرار دارد. او پس از گذشتن از مقامات تلوین و رسیدن به مقام تمکین و بازگشت به عالم صحو، آرام و قرار خود را بازمییابد و تصویر زیبا و سرشار از ملاحت این آرامش ژرف را در مثنوی با جذابیتی هنرمندانه منعکس میکند. این مقاله به پیوند ادبیات و روانشناختی، شعردرمانی، غلبه ناهوشیاری بر مولوی و پیامدهای آن میپردازد.