در اين مقاله، فرايند تبديل‌آوايي تکواژ اضافه را از -i به-a ، در بافت تکواژ معرفه‌نما در ساخت اضافه زبان کردي تحليل مي‌کنيم. با جمع‌آوري شواهد از حوزه‌هاي تجربي متفاوتي همچون دامنه معرفگي تکواژ معرفه نما، تاثير معرفگي ضميرهاي اشاره و عملکرد کميت نماي بافت وابسته در ساخت اضافه، استدلال خواهيم کرد که بافت محرّک تبديل ‌آوايي تکواژ اضافه، بر حسب چينش خطي تکواژها در صورت آوايي، تعريف شدني نيست، بلکه روابط نحوي ميان تکواژهاي دخيل در اين فرايند آوايي، نقش بسزايي ايفا مي‌کنند. در اين پژوهش، به طور مشخص نشان مي‌دهيم که محرک تبديل آوايي تکواژ اضافه، بافتي ساختاري است که در آن، تکواژ اضافه تحت تسلط سازه‌اي تکواژمعرفه نما قرار دارد. نتيجه مهم اين تحليل، وارد دانستن روابط سلسله مراتبي نحوي در صورت‌بندي قواعدآوايي، فارغ از توالي خطي تکواژه‌است.

منابع مشابه بیشتر ...

571a76e981ea8.PNG

مشخص‌بودگي در كردي كرمانشاهي

شجاع تفکری رضایی, یاسمن چوب‌ساز

اصطلاح مشخص‌بودگي معمولاً براي اشاره به گروه‌هاي اسمي به كار مي‌رود. در اين مقاله بر پايه تعريف اِنك (1991) و كريمي ((1999، 2003) ) از مشخص‌بودگي، تكواژ «ægæ» را در انتهاي برخي اسم‌هاي موجود در جايگاه‌هاي مختلف نحوي به عنوان علامت ساختواژي مشخص‌بودگي در كردي كرمانشاهي بررسي كرده‌ايم و با استفاده از شواهد و داده‌هايي مانند حضور اجباري تكواژ مذكور، نه تنها در برخي از گروه‌هاي اسمي معرفه، بلكه در بعضي از گروه‌هاي اسمي نكره نشان داده‌ايم كه برخلاف نظر ادموندز (1955)، مكنزي (1961)، يارمرادي (1384) و بهادر (1390) اين تكواژ در كردي كرمانشاهي نشانگر مشخص‌بودگي است، نه معرفگي. در پايان، كردي كرمانشاهي را در تقسيم‌بندي لاينز از زبان‌ها (1999)، از ‌نظر داشتن علامت‌هاي معرفگي و نكرگي، جزو زبان‌هايي قرار داديم كه تنها نشانه نكره دارند. با توجه به اينكه در دستورزايشي يكي از اصول بنيادين اين است كه آن بخش از دانش زباني كه در ذهن سخنگويان يك زبان قرار دارد يكسان است، داده‌ها از سخنان نگارندگان به عنوان سخنگويان بومي اين زبان جمع‌آوري و با استفاده از روش استدلالي بررسي شده‌اند. چارچوب نظري استفاده شده در اين تحقيق، نظريات انك (1991) و كريمي (1999) در خصوص مشخص‌بودگي است.

568cafff4f7ff.PNG

بررسی پیکره بنیاد مفعول‌نمایی افتراقی در مازندرانی

محمد راسخ‌ مهند, راحله ایزدی فر

چنانچه در زبانی برای نشان‌دادن نقش مفعولی از نشانه حالت استفاده شود، در آن زبان مفعول‌نمایی وجود دارد و در صورتی که نشانه حالت مفعولی تنها با زیرمجموعه‌ای از مفعول‌های آن زبان همراه شود، مفعول‌نمایی به صورت افتراقی می‌باشد. ویژگی‌هایی مانند معرفگی و جانداری مفعول از جمله دلائل حضور نشانه مفعولی در کنار یک مفعول در میان برخی زبان‌های جهان هستند. هدف از نگارش مقاله حاضر بررسی وضعیت مفعول‌های مستقیم دارای نشانه و بدون نشانه با توجه به جانداری و معرفگی در متون مکتوب مازندرانی است تا از این طریق رابطه بین این عوامل مشخص گردد. از رویکرد آیسن(2003) در چارچوب نظریه بهینگی در انجام این پژوهش استفاده شده است. با بررسی مفعول‌نمایی افتراقی در یک پیکره مازندرانی در مجموع 150 گروه اسمی مفعول مستقیم شناسایی شد و مشخص شد که هر دو ویژگی معرفگی و جانداری در حضور نشانه مفعولی در کنار مفعول مستقیم در این پیکره زبانی از زبان مازندرانی تاثیرگذار هستند.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

575d0c7c48a43.PNG

تحلیل نحوی ساخت کنایی برپایه شواهدی از زبان کردی

یادگار کریمی

هدف از نگارش این مقاله، به‌دست‏دادن تحلیلی جامع از نحو ساخت کنایی برپایه مشاهدات داده‌های زبان کردی است. در این پژوهش، با استناد به سیر تاریخی فعل‏های کنایی و همچنین ذکر شواهدی از ساخت‌های شبه‌کنایی، مانند گزاره‌ «داشتن»، گزاره «خواستن»، شکل مجهول تز فعل‏های دو‏مفعولی و نمونه‌های مشابه از لهجه هورامی، استدلال کرده‏ایم که الگوی کنایی، در ساخت‏هایی نمایان می‏شود که فعل متعدی (کنایی) نتواند به مفعول، حالت مفعولی بدهد و فاعل توسط یک هسته الحاقی، با گروه فعلی ادغام شود. در این تحلیل، گروه اسمی مفعول، با‏وجود فعل متعدی غیر‏مفعولی، با هسته گروه زمان، ارتباطی از‏نوع تطابق می‌یابد و از این طریق، حالت فاعلی می‏گیرد. گروه اسمی فاعل نیز در جایگاه مشخصگر گروه الحاقی، وارد مرحله اشتقاق می‏شود و پس‏از تطابق با هسته گروه الحاقی، حالت «به‌ای» می‌گیرد. در روی‏کرد مورد نظر در این مقاله، ساخت کنایی، الگویی جداگانه و‏یا زبان‏ویژه نیست؛ بلکه پدیده‏ای ثانویه و پیامد منطقی و طبیعی تعامل فرایند‏های مستقل در نحو زبان‌های کنایی است.

دستور زبان/گویش و لهجه
مقاله
572a317e2ccbf.PNG

حذف گروه فعلی در زبان فارسی: مسئله ساختاری

یادگار کریمی

در این مقاله به بررسی و تحلیل ساخت بندهایی در زبان فارسی می‌پردازیم که در آنها گروه‌ فعلی (گزاره) محذوف/مفقود است. این بحث، به لحاظ نظری در قالب دو دیدگاه ساختاری و غیرساختاری مطرح می‌گردد. با بهره گرفتن از داده‌ها و شواهدی از زبان فارسی و با اعمال آزمون‌های نحوی مستقل و استانده، به‌طور مشخص استدلال خواهد شد که ‌در جایگاه حذف، ساخت نحوی متداول وجود دارد اگر چه در صورت آوایی زبان دارای بازنمون آوایی نیست. پیامد تحلیل مذکور تفوق نظری رویکرد ساختاری بر رویکرد غیرساختاری در حوزه حذف می‌باشد.

دستور زبان/دستور زبان فارسی
مقاله