خوسه خوان تابلادا متولد سوم آوریل 1871 در مکزیک است. این مجموعه را در دوم اگوست 1945 در نیویورک گفته است. اولین صحفه کاری او از سبک مدرنیسم بهره جسته و در حقیقت میتوان گفت که او علاقه وافر به کلمات، ماجراجویی و سفر را از این کشور همیشه هنرمند و هنرپرور به ارث برده است. او در سالهای 1911 ـ 1898 در مجله مدرن به دفاع و ترویج از مدرنیسم پرداخت.
اکتاویو پاز (1914- 1998) شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی است. در سال 1990 آکادمی ادبیات سوئد، جایزه نوبل ادبیات را به پاس نیم قرن تلاش در زمینه شعر و ادبیات مکزیک به اوکتاویو پاز اهدا کرد. او کنکاش فکری خود در زمان و مکان را با کلام و شعر آغاز کرد، به سیاست و فرهنگ پرداخت و رازهای زندگی درونی و اجتماعی بشر را جستجو کرد. وی معتقد است که شاعر برای دلش شعر می گوید، اما باید با مخاطبش ارتباط برقرار کند و شعر وجدی است که واقعیت را نفی یا دگرگون می کند. شعرهای او به منزله دریچه قلب انسانی پاک و بیآلایش است که بر روی انسانیت و قلمروهای نا شناخته هستی گشوده می شود، از این رو می توان او را شاعر عشق و دوستی نامید. کتاب پیش رو متشکل از مجموعه اشعار اوکتاویو پاز با ترجمه ای از علی اکبر فرهنگی، باد و سنگ و آفتاب ترجمه مهدی چاوشی، سمندر ترجمه فواد نظیری و کتابهای سنگ آفتاب و کودکان آب و گل با ترجمه احمد میر علایی می باشد که در سالهای مختلف و توسط انتشارات متعدد به چاپ رسیده است.
شب بسیار سرد چهارشنبه 19 اسفند نرسیده به بهار 84 یا 9 مارسو (مارس) 2005 ساعت یازده و اندی برابر با 1 بعدازظهر گرم تگزاس (امریکا) با جوان شاعری که مکزیکی است، تلفنی صحبت کردم. صدایی غمگین شاعرانهای داشت و لهجه کاملا مشخص آمریکایی لاتینی ( زمانی که انگلیسی صحبت میکرد) اصولاً بیشتتر افراد آمریکای لاتین میلی به یادگیری زبان انگلیسی ندارند، چه برسد که حرف بزنند، احتیاجی هم ندارند مخصوصا تگزاس و آریزونا که روزگاری سرزمین مکزیکیها و سرخپوستان بوده است. اما خولیوسار آگیلار انگلیسی میدانست، اما با همان لهجهای که برایتان گفتم. بسیار خوشحال شد که من میتوانم به زبان مادریش کاستیانو یا همان اسپانیولی با او صحبت کنم. بعد از معرفی خود و کمی گپ زدن از حال و هوای شعریاش پرسیدن، یکی از سرودهایش را خواندم، شعری به نام «Cacior» ترجمه آن را هم برایش خوندم تا با آهنگ و ریتم شعر و ترنم زبان فارسی آشنا شود.