«نفثه المصدور» را «شهاب الدين محمد خرندزي نسوي» پس از تازش مغولان به ايران و کشتهشدن «جلال الدين خوارزم شاه» با نثري شاعرانه مينويسد و در آن به شرح دردها و در به دريهاي خود ميپردازد. اين کتاب داراي سبکي سه گانه: ساده، فني و مصنوع و سرشار از آرايههاي درهم پيچيده و چند لايه شعري است. آرايهها و ابزارهاي آفرينش شعر را در اين کتاب بر اساس کاربرد و بسامد ـ ميتوان به سه گروه تقسيم کرد: الف: بديع لفظي: اوج آرايي، جناس، سجع، موازنه ب: بديع معنوي، ايهام، تناسب (مراعاتالنظير) استخدام، تضاد، پارادوکس، تلميح، ارسال المثل پ: بيان: مجاز، تشبيه، استعاره، کنايه. در اين مقاله به اجمال براي هر يک از آرايهها، نمونههايي از هر دست آمده است.
این نوشته از علامه محمد قزوینی در باب چاپ اولین تصحیح از کتاب نفثة المصدور درباره مؤلف کتاب و سایر مطالب آن است. نفثة المصدور اثر شهاب الدین محمد زیدری نسوی از شاهکارهای نثر فنّی، مصنوع و مزیّن فارسی است. محتوای این کتاب که بدون مقدمه آغاز می¬شود و به یکباره به انتها می¬رسد، به نظر می¬رسد غلیان احساسات نویسنده است که در متنی مخیّل با زبانی آهنگین به وقوع پیوسته است.
با توجه به اینکه کتاب نفثه المصدور جزء کتابنامه فرهنگ بزرگ سخن است، یعنی جزء کتابهایی است که در استخراج شاهد از آنها استفاده شده است پس انتظار این است که واژههای به کار رفته در نفثهالمصدور که در کتابها و متون دیگر نیز به کار رفته است، در فرهنگ بزرگ سخن ضبط میشد، حال آنکه اینگونه نیست و بسا واژهها و ترکیبات و عباراتی که در این کتاب به کار رفته در فرهنگ سخن نیامده است. نگارنده در مطالعه کتاب نفثهالمصدور، بارها برای کشف معانی متن پر از ایهام و ابهام کتاب و لغات مشکل آن، ناگزیر به مراجعه به فرهنگ لغت بود.
حماسه رستم و اسفندیار، داستان سرگشتگی انسان بر سر دوراهیهاست. در روایتهای کتبی، اسفندیار با خوردن اناری که زرتشت بر آن دعا خوانده رویین تن میشود ـ انار نماد بی مرگی و جاودانگی است ـ اما چشمان او آسیبپذیر میماند. او برای رسیدن به تاج و تخت، کورکورانه از پدرش برای جنگ با رستم اطاعت میکند. بنابراین آسیبپذیر بودن چشمان این "شهزاده نابینا" رمز آن است که او قدرت بینش ندارد. در اسطوره، چشم بسته نماد بیخردی و بیخردی به معنی مرگ و نابودی است. در این جستار، نخست بر بنیان آن چه در نامههای دینی آمده است. چهره آیینی اسفندیار نموده میشود و سپس شخصیت وی را در حماسه بررسی میکنیم تا دو گانگی شخصیت وی در برنامههای دینی و حماسی پدیدار شود.
در سپهر ادبیات جهان کمتر اثر عاشقانهای را میتوان یافت که یارای هماوردی با منظومه عاشقانه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی را داشته باشد. شاید تنها اثری را که میتوان با این شاهکار ادبی قیاس کرد، داستان عاشقانه تراژیک «رومئو و ژولیت»، سـروده ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامهنویس بیمثال ادبیات انگلیس باشد که سرشار از ظرایف و دقایق ادبی و غنایی است. این نوشتار بر آن است تا با خوانشی مقایسهای، به بررسی محتوا و نحوه پردازش شخصیتهای دو داستان مذکور بپردازد و شباهتهای موجود در آن را آشکار سازد تا از این طریق پرتوی تازه بر زوایای مغفول مانده این دو اثر گرانسنگ و جاوید بیفکند.