در سپهر ادبیات جهان کمتر اثر عاشقانهای را میتوان یافت که یارای هماوردی با منظومه عاشقانه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی را داشته باشد. شاید تنها اثری را که میتوان با این شاهکار ادبی قیاس کرد، داستان عاشقانه تراژیک «رومئو و ژولیت»، سـروده ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامهنویس بیمثال ادبیات انگلیس باشد که سرشار از ظرایف و دقایق ادبی و غنایی است. این نوشتار بر آن است تا با خوانشی مقایسهای، به بررسی محتوا و نحوه پردازش شخصیتهای دو داستان مذکور بپردازد و شباهتهای موجود در آن را آشکار سازد تا از این طریق پرتوی تازه بر زوایای مغفول مانده این دو اثر گرانسنگ و جاوید بیفکند.
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
در ادبیات دراماتیک نهتنها کلام، یعنی جملهها و مکالمه اشخاص بازی، بلکه سکوتهایشان همراه با ژستها و حرکتها میتوانند بسیار گویا باشند و القاحکننده مفاهیم و مقاصدی که تماشاگر آن را درک میکند؛ اما در ادبیات داستانی چنین سکوتهای معنادار به دشوار از سوی نویسنده معنا پیدا میکند. در این کتاب ابتدا پیشینهای از ادبیات دراماتیک گفته شده و سپس درباره موضوعات ادبیات دراماتیک از قبیل تراژدی، کمدی، فارس، ملودرام، طنز دراماتیک، کمدی تراژیک و کمدی گروتسک مطالبی مطرح شده است.
«نفثه المصدور» را «شهاب الدين محمد خرندزي نسوي» پس از تازش مغولان به ايران و کشتهشدن «جلال الدين خوارزم شاه» با نثري شاعرانه مينويسد و در آن به شرح دردها و در به دريهاي خود ميپردازد. اين کتاب داراي سبکي سه گانه: ساده، فني و مصنوع و سرشار از آرايههاي درهم پيچيده و چند لايه شعري است. آرايهها و ابزارهاي آفرينش شعر را در اين کتاب بر اساس کاربرد و بسامد ـ ميتوان به سه گروه تقسيم کرد: الف: بديع لفظي: اوج آرايي، جناس، سجع، موازنه ب: بديع معنوي، ايهام، تناسب (مراعاتالنظير) استخدام، تضاد، پارادوکس، تلميح، ارسال المثل پ: بيان: مجاز، تشبيه، استعاره، کنايه. در اين مقاله به اجمال براي هر يک از آرايهها، نمونههايي از هر دست آمده است.
حماسه رستم و اسفندیار، داستان سرگشتگی انسان بر سر دوراهیهاست. در روایتهای کتبی، اسفندیار با خوردن اناری که زرتشت بر آن دعا خوانده رویین تن میشود ـ انار نماد بی مرگی و جاودانگی است ـ اما چشمان او آسیبپذیر میماند. او برای رسیدن به تاج و تخت، کورکورانه از پدرش برای جنگ با رستم اطاعت میکند. بنابراین آسیبپذیر بودن چشمان این "شهزاده نابینا" رمز آن است که او قدرت بینش ندارد. در اسطوره، چشم بسته نماد بیخردی و بیخردی به معنی مرگ و نابودی است. در این جستار، نخست بر بنیان آن چه در نامههای دینی آمده است. چهره آیینی اسفندیار نموده میشود و سپس شخصیت وی را در حماسه بررسی میکنیم تا دو گانگی شخصیت وی در برنامههای دینی و حماسی پدیدار شود.