در نيمه دوم قرن بيستم، تعدادي از انديشهورزان و نظريهپردازان حوزه ادبيات، تحت تأثير دستاوردهاي پربار هرمنوتيك فلسفي، ضرورت تكوين «هرمنوتيك ادبي» و يا «رويكرد هرمنوتيكي به متون ادبي» را طرح كرده و با نگرشها، انتظارات و پيشنهادهاي گوناگون پا به عرصه اين ميدان نهادهاند. بعضي از ايشان، چون پتر سوندي، نوع خاصي از هرمنوتيك را مدنظر دارند، كه توان آن را داشته باشد، نخست به بازخواني و ساماندهي پيشينه تاريخي نظريههاي تأويل ادبي بپردازد، و سپس در هماهنگي با مدرنترين روشهاي نقد ادبي و زبانشناختي، جوابگوي پرسشهاي بنياديني باشد كه ذهن منتقدان ادبي از ديرباز با آنها مشغول بوده است. بعضي ديگر، چون هانس روبرت يآوس و اومبرتو اكو، خود از پايهگذاران مكتبهاي ادبي محسوب ميشوند، و قصد دارند دامنه نقد ادبي را به مدد پرسشهاي جامع هرمنوتيكي گسترش دهند و با رجوع به مباني محوري اين مبحث، اعتبار تئوريها و انديشههاي خود را محك زنند. جستار حاضر به نقد و بررسي منتخبي از مهمترين رهيافتها و نظريههاي هرمنوتيك ادبي، مناسبات آن با ساير ديسيپلينهاي مشابه علوم انساني، و تلقيهاي مختلف از وظايف و كاركردهاي آن ميپردازد و سوالاتي نيز در مورد توان آشتيپذيري هرمنوتيك با روشهاي تأويل متن و نظريههاي نقد ادبي مطرح ميكند. توجه اساسي اين مقاله اما به ديدگاهها، راهكارها و معضلات ويژهاي معطوف است كه در تقاطع انديشههاي محوري تأويل ادبي و پرسشهاي هرمنوتيكي شكل ميگيرند.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
کتاب ذیل چهار بخش به این شرح سازمان یافته است .بخش نخست به تعریف و تاریخچه زیباشناسی و زیباییپرستی، سپس زیبایی در قرآن و حدیث اختصاص دارد .در بخش دوم رابطه عرفان اسلامی با زیبایی شناسی و زیبایی پرستی بیان میشود .و بخش سوم به معرفی عناصر مکتب جمال در عرفان اسلامی میپردازد .در بخش چهارم پارهای از آراء شخصیتها و بزرگان مکتب جمال (نظیر :عطار، احمدو محمد غزالی، مولوی، بن عربی، حافظ و جامی) عرضه میگردد .
هر چند قرار بود ادبيات پس از جنگ جهاني دوم نقشي ابزاري و تبليغاتي در بازسازي جامعه سوسياليستي بخش شرقي آلمان به عهده بگيرد و رسالت سياسي داشته باشد، اما سيطره ايدئولوژي مارکسيستي بر اين گستره در عمل چندان آسان نيفتاد. جستار حاضر به نقد سه اثر مهم ميپردازد که نقش برجستهاي در شکستن سدهاي ايدئولوژيک و گشايش فضاهاي خلاقانه ادبي داشتند و توانستند به مدد مضمونها و ساختارهاي ويژه خود، از گفتمان تکگوي حاکم فاصله بگيرند و با ادبيات جهان پيوندي ارگانيک برقرار کنند. اين آثار در سه دهه متفاوت نوشته شدهاند و درونمايههاي متفاوتي دارند، اما هر يک به ترفندي از تن دردادن به پيش نهادههاي رئاليسم سوسياليستي سر باز زدهاند. اين پژوهش نشانگر آن است که خردگرايي، شکگرايي، دروننگري و فردگرايي چنان در فرهنگ آلماني زبان ريشه دوانده بود که حتي نويسندگان متعهد به جهانبيني مارکسيستي حاضر نشدند، آموزههاي «رئاليسم سوسياليستي» را بيچون و چرا بپذيرند.
از پايان دهه هفتاد قرن بيستم ميلادي، ادبيات آلمان شاهد حضور فزاينده نويسندگان خارجي تبار آلمانينويسي است كه تجارب بينافرهنگي خود را پيرامون موضوعاتي محوري چون آوارگي، گسست، بيگانگي، بحرانهاي هويتي و تضادهاي فرهنگي و اجتماعي بازنمايي ميكنند. جستار حاضر به چگونگي طرح تضادها و مشكلات فرهنگي، اجتماعي و هويتي در متون منتخب «ادبيات مهاجرت» (Migrationsliteratur) در دو دهه پاياني قرن بيستم ميپردازد و نشان ميدهد كه تجربههاي بيگانگي، ناهمساني و ناهمزماني در اين متون، بازتابهاي بسيار متنوعي داشته و دستخوش دگرگونيهاي پرشتاب و چشمگيري بوده است. ادبياتي كه در آغاز با سوداي مبارزه عليه تبعيض و پيشداوري پا به ميدان گذاشته بود، در مدت زمان كوتاهي موفق شده است با طرح سوژههاي نو و تنوع شكلي و زباني از حاشيه گفتمانهاي فرهنگي به عمق نفوذ كند و جايگاه ويژه خود را در ادبيات معاصر آلمان بيابد.