یکی از سه مقوله اصلی در دانش زبانشناسی در مورد تمام زبانهای دنیا، که جوهره زبان را میسازد: «امواج صوتی یا انرژی ارتعاشی از حنجره است که (فونتیک) یا آواشناسی نام دارد و نیز نظامی که بین اجزاء زبان وجود دارد و دستگاه صوتی یا (فونولوژی) یا واجشناسی را بوجود میآورد؛ در مطالعه دستگاه صوتی زبان بیشتر به کارکرد یا وظیفه اصوات در ارتباط آنها با الگوی دستوری و واژگانی زبان توجه میشود».
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
توماس کارلایل یک زبانشناس، تاریخنگار، مترجم، ریاضیدان، فیلسوف، مقالهنویس، و نویسنده اهل اسکاتلند بود در چهارم دسامبر ۱۷۹۵ به دنیا آمد و مهمترین اثر او «تاریخ انقلاب کبیر فرانسه» (The French Revolution: A History) است که آن را در سال ۱۸۳۷ نوشت. توماس کارلایل، در پنجم فوریهٔ ۱۸۸۱ چشم از جهان فرو بست. کارلایل در تاریخنگاری انقلاب کرد و تالیفاتش را بدون پانوشت منتشر ساخت که امروز از آن ژورنالیستیک نویسی تاریخ نام میبرند. به گمان او، از یک سو خواننده باید به مورخ اعتماد کند و از او سند و مرجع و پانوشت نخواهد و از سوی دیگر، مورخ نیز نباید مطالبی را که به صحتشان اطمینان ندارد، در کتاب خود بیاورد و صرفاً با آوردن منبع در پانوشت، مسئولیت آن را به گردن دیگران بیندازد.
پیش از آغاز و بنیاد نهادن هر گونه زمینهای برای ساختار و داوری یا افشاندن و پراکندن تخم سخنی شتابزده و نابه هنگام، درباره ریشه و بنمایه ساختاری این نام ـ رباعی ـ و نیز پیشینه مهزده و فرورفته در تاریکیاش، با آن همه پیچ و خمهای ریز و درشت دستوری که برایش گفته و نوشتهاند ـ و نمیدانیم که آنها را از کجا آورده و چگونه درهم آمیختهاند و یا چرا چنین کردهاند؟ ـ نیاز به آن داریم که نخست در پیرامون و سپس درباره این نامواژه سرشناس و پرآوازه زبان پارسی و نیز برای روشنگری و شناخت هر چه بیشتر و نزدیکشدن تنگاتنگ با آن، گامی ـ اگر چه کوتاه ـ به پیش بگذاریم و دیدمان خود را تا آنجا که میشود، به یاری و برپایه آن توانمند و استوار سازیم و بدین سان ـ با آن که نمیتوان هیچ گاه به پاسخی همهکس پذیر در پژوهشهایی این چنین دست یافت ـ به گونهای راه را برای خویش و نگاه در پرسش پیچیده ای که به این واژه ویزه داریم و نیز دوستداران این گونه زمینهها هموارتر گردانیم. تا از دید خود نکند ناخواسته و نبایسته، سخنی ناپیراسته گفته یا نوشته باشیم. در پرامون رباعی و خاست گاه آن تاکنون پژوهشهایی والا و خواندنی، از سوی پژوهندگان و دانشوران ایرانی و بیگانه، به گونههایی گوناگون هم چون بررسی کوتاه یا بلند، دفتر جداگانه و ... برای دوستداران این شیوه و رشته از هنر شاعری، بسیار به انجام رسیده و آماده گردیده که هر کدام خود به تنهایی رهنمونی ارزنده و رسا در این راستا برای خواهندگان آن است.
بارها از این و آن، اینجا آنجا شنیدهایم و میشنویم که: یکی از بزرگترین کاستیهای نوشتار و الفبای پارسی، نداشتن آواها در آن است و چون این کمبود بزرگ را دارد، نمیشود آن را به درستی خواند؛ پس بهتر است ـ از دیدگاه برخی باید ـ الفبای خود را کنار بگذاریم و الفبای لاتین را جایگزین آن کنیم! چون آن آواها را که باید ندارد! اگر هم الفبای لاتینی در برخی از واکها با زبان ما هخوانی نداشته باشد، سخت نمیگیریم، برایش خواهیم ساخت! چنانچه در ترکیه کردهاند و یا آلمانها برای خودشان ساختهاند.