دانای یمگان ـ ناصر خسرو قبادیانی ـ از جمله خردورزان سخنگویی است که اگر چه بندرت لحظاتی، وسوسه دلکش شعر و هنر واقعی بر او غالب میشود؛ اما روحیه ذاتی او که همانا تدبّر و تعقّل در ژرفای هستی است بواطن معانی را در چشم وی میآراید تا ظواهر الفاظ را. این نگرش وی را بر آن میدارد تا تلاش خود را در کار میناگری و گوهرتراشی به هدر ندهد و همه چیز را در وادی معنا کشد. با این حساب تشریف «شاعری» بر قامت وی کوتاه میآید و «شعر» او دیگر نه به معنای واقعی هنر، بلکه دستاورد تعقّل و استدلال محسوب میشود. سطور حاضر حاصل نگرشی در این زمینه است.
کتاب تحقیقات ادبی یا سخنانی پیرامون شعر و شاعری تالیف کیوان سمیعی است. این کتاب در سال 1361 توسط انتشارات زوار منتشر شده است. فهرست کتاب شامل شصت موضوع است و عناوین برخی از آنها عبارتند از: قلمرو و نفوذ زبان تازی، تاثیر شعر در نفس، قدیمی ترین شعر عربی، علم بدیع، قواعد ماده تاریخ، مخارج حروف، پیشگویی به وسیله احکام نجوم، تضمین غزلیات حافظ، دستور زبان فارسی و ...
شاید زبان فخیم و استوار ناصرخسرو همراه با لحن جدی و نصیحتبار او برای نسل امروز جلوه چندانی نداشته باشد و نتواند به اصطلاح گفتمانی برقرار کند. در حالی که آثار پرشمار و عمیق او بخشی از تاریخ پربار فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است و اشعار او هنوز در دانشگاه تدریس میشود. بنابراین لازم است بیش از پیش با رویکردهای علمی به آثار او توجه شود. نخستین گام در این جهت تهیه فرهنگی از لغات دیوان ناصر خسرو است تا دانشجویان را در خواندن اشعار او رغبت بیفزاید و این کتاب بدین منظور فراهم شده است. مقصود از «واژههای ترکیبی» که در عنوان اصلی این فرهنگ به کار رفته، آن است که از بیش از یک تکواژ اعم از مشتق، مرکب، مشتق مرکب و عبارتهای کنایی ساخته شده باشد. شیوه تدوین این فرهنگ بدین صورت است که نخست مدخل یا خود لغت یا واژه ترکیب به شکل پررنگتر از توضیحات درج شده و سپس تلفظ آن با آوانگاری نشان داده شده است. آنگاه معنای اصلی مدخل آمده و بعد از آن بلافاصله بیت موردنظر درج شده است.
در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامي، به واسطه تعدد و تنوع نظامها و مکاتبشناختي، زبانهاي گوناگوني مجال ظهور يافته است. به نظر ميرسد زبان عرفاني تفاوتي فاحش و ماهوي با زبان ساير حوزههاي معرفتي دارد. آگاهي نسبت به اين امر کم و بيش در آثار گذشتگان وجود داشته است، به صورتي که آن را «زبان اهل راز» خواندهاند. اما امروزه توجه به رمز و رازهاي اين زبان بر اساس پيشرفتهاي معرفت بشري در شاخههاي گوناگوني چون فلسفه زبان، زبانشناسي و... امري ضروري و اجتنابناپذير است. محور عمده اين نوشتار وابستگي زبان به شرايط تجربي هر زندگي و نوع نگاه به هستي است که رنگ و بوي ويژه خود را به زبان ميبخشد و زبان عالم و عابد و عارف را از هم جدا ميسازد. تجربه جهان با حواس باطني، گسستن از عقل و قوه نطق و اراده، برخورد عاطفي با هستي و زندگي در زمان حال، شاخصههاي زيست عرفاني است که لاجرم نشانهشناسي زبان عرفاني، رابطه لفظ و معنا در زبان عرفاني و معنيشناسي زبان عرفاني را از لوني ديگر ميسازد.
آميختگي هنر و عرفان در دامن فرهنگ و تمدن ايراني اسلامي از مباحث مهمي است که حتي بدون فهم آن، فرهنگ ايراني اسلامي توصيفناپذير است. فرهنگ و جهانبيني حاکم بر جامعه ايران به هنر نيز مثل بسياري از مقولات ديگر، رنگ قداست بخشيده و از اين جهت آن را ديوار به ديوار و حتي همسان با آميزهها و تعاليم عرفاني قرار داده است. پژوهش حاضر ضمن مطالعه ميزان اين تاثير، نيز به مدد شناخت واژگاني و اتيمولوژي هنر و عرفان در ادبيات فارسي، که مهمترين پهنه تجلي اين مقولات است، در پي بيان اين فرضيه است که هنر در اين فرهنگ بدرستي چيزي از جنس عواطف ديني و عرفاني است و از مباني زيباييشناسي غرب جداست. يکي از مهمترين اشتراکات بنيادين در هنر و عرفان ايراني اسلامي که آن را از مبانيِ هنر غربي جدا ميسازد، همانا شان معرفتشناسانه آن است، لذا در ادامه جهت تبيين اين امر، همسانيهاي اين دو مقوله در نحوه کسب معرفت و استشعار به آن مورد بررسي قرار گرفته است.