اهمیت ادبیات تطبیقی در سالهای اخیر و نیاز روزافزون به منابع و روش تحقیق در این دشته موجب استقبال چشمگیر پژوهشگران از این حوزه شده است. بیتردید این رشته نوپا به توجه هر چه بیشتر صاحبنظران و پژوهشگران نیاز دارد، ولی باید دقت کرد که کمیت غلبه نکند و آثار تألیف شده در این زمینه دقیق و راهگشا باشد. کتاب مبانی نظری ادبیات تطبیقی (فارسی ـ عربی) به قلم ابراهیم محمدی، عضور هیئت علمی دانشگاه بیرجند، با چنین انگیزه و هدفی به نگارش درآمده است. پس از پیشگفتار و مقدمه، کتاب به دو فصل کلی تقسیم شده است: «فصل اول: مبانی نظری» و «فصل دوم: پژوهشهای عملی و کاربردی (بررسی زمینههای تطبیقی ادبیات تطبیقی فارسی و عربی تا قرن هفتم هجری)». فصل اول شامل دو گفتار است:«کلیات و تعاریف» و «ادبیات تطبیقی» و فصل دوم از سه گفتار تشکیل شده است: «زمینههای تاریخی ـ سیاسی»، «فرهنگ و تمدن» و «زبان و ادبیات».
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
فرهنگ و تمدن ایران چون خورشیدی تابان پرتو خرد اهورایی خود را در طول هزارههای متمادی، از زمانی که دنیا اولین گامهای خود را در راه زندگی اجتماعی برمیداشت و هنوز در تاریکی جهل و بیقانونی دستوپا میزد، سخاوتمندانه بر سراسر جهان گسترانیده است. این کتاب دربردارنده اهمیت و ارزش زبان و ادب فارسی است و شامل این مطالب میباشد: ادب و ادبیات، آشنایی با فرهنگ و تمدن ایران، فلسفه ایران باستان و زرتشت، زبان فارسی، فردوسی و شاهنامه، علم و تمدن در ایران باستان، و نقش ایرانیان در بنیانگذاری تمدن بزرگ اسلامی.
روسیه از کشورهای باسابقه در رشته ادبیات تطبیقی است. از دستاوردهای نظری تطبیقگران روس میتوان به نظریه بوطیقای تاریخی وسلوفسکی اشاره کرد. ادبیات تطبیقی، که از قرن نوزدهم در این کشور آغاز شده بود، پابهپای دیپر کشورهای صاحب نام در این رشته پیش میرفت، اما به تدریج با آن کشورها فاصله پیدا کرد. ریشه این عقبماندگی را میتوان در ادبیات سیاستزده این کشور جست. هر چند ادبیات تطبیقی شوروی توجه تطبیقگران را از تأثیر به شباهت متمایل ساخت، تفاوت بنیادینی با اندیشه حاکم بر مکتب فرانسه نداشت؛ از اینرو، دوران شکوفایی ادبیات تطبیقی شوروی را میتوان دوران گذر از مکتب فرانسوی به مکتب امریکایی دانست. تطبیقگری که بر مبنای دستاوردهای ادبیات تطبیقی روسیه، شباهت دو پدیده ادبی را به عنوان موضوع پژوهش برمیگزیند، باید با هشیاری و آگاهی کافی از شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی پدیدههای مورد بررسی، از افتادن پژوهش در دام سطحینگری جلوگیری کند.
تاریخگرایی نو به عنوان رویکردی که به ادبیات و تاریخ از منظری نو مینگرد و به رابطه متقابل تاریخ و ادبیات توجّه میکند. این رویکرد تاکنون مورد استقبال گستردهای قرار گرفتهاست، هرچند این استقبال با ابهامها و گاه کجفهمیهایی درباره اصول این رویکرد نیز همراه بودهاست. از زمان پیدایش این رویکرد در دهه هشتاد میلادی تا به امروز برداشتهای گوناگون و گاه متناقضی از آن عرضه شده و به نوعی میتوان گفت هرکسی از ظنّ خود یار این رویکرد شدهاست. بخشی از این برداشتهای متناقض به ماهیّت چارچوبگریز این رویکرد و خلاصه نشدن آن در قالب یک روش و اسلوب علمی مشخّص برمیگردد. مشکلات یاد شده ـ که از ماهیّت این رویکرد است ـ در کنار کمبود منابع نظری فارسی، شناخت درست این رویکرد را در کشور ما با دشواری دو چندانی روبهرو کرده است. با گذشت سه دهه از پیدایش این رویکرد در جهان، فقط چند سال است که در ایران شاهد پژوهشهای جدّی در این حوزه هستیم. نگاهی به این پژوهشها ـ که اغلب کاربردی هستند ـ ضعفهایی جدّی را آشکار میکند که از درک نادرست رویکرد ناشی شده است. نوشتار پیشرو ضمن بررسی این ضعفها، به ارائه راهکارهایی در جهت شناخت دقیقتر این رویکرد میکند.