پیوند دادن فعل فارسی خوسیدن «خشک شدن» به ریشه ایرانی آغازین ـ Hhaus «خشک شدن» و نیای هندواروپاییاش، یعنی ـ h2seus «خشک شدن»، با دشواریهای آواشناختی روبه رو است؛ ولی روی آوردن به دیدگاه متفاوت الکساندر لوبتسکی درباره عنصر هندواروپایی یاد شده این دشواری را برطرف خواهد ساخت. در پرتو این دیدگاه، میتوان ریشهشناسیهایی محتملتر برای واژههای فارسی هواسیدن «خشک شدن لبها» و خوست (در آبخوست) «جزیره» و نیز تلفظی محتمل برای خوسیدن پیشنهاد کرد که میتوانسته [xwas1dan] < [xus1dan] یا [xas1dan] بوده باشد.
زبانی که اکنون در منطقه آذربایجان ایران به آن تکلم میشود ترکی است. چنان که شاهدها، متنها و آثار بازمانده از گذشته نشان میدهد، قبل از رواج زبان ترکی در منطقه آذربایجان ایران، گویش آذری (پهلوی) که شاخهای از زبانهای ایرانی است در این منطقه رایج بود. قدیمیترین مرجع در این موارد گفته ابنمقفع (متوفای 142 قمری) به نقل از ابن ندیم است که زبان آذربایجان را «پهلوی» (الفهلویه)، منسوب به «فهله»، یعنی سرزمینی که شامل اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده است میشمارد.
در متون كهن گاهي به عبارت يا كلمهاي برميخوريم كه با مراجعه به فرهنگهاي لغت، امكان دريافت معناي مناسب براي آن وجود ندارد. همچنين گاهي مصححان متون كهن در خواندن متن و ارائه صورت مناسبي از يك واژه درميمانند و تصحيح قياسي بر مبناي قواعد نحوي و بلاغي نيز راه به جايي نميبرد. در اين موارد، گاه ميتوانيم به کمک اطلاعاتي از زبانها و گويشها و آداب و رسوم و نام ابزارها يا مسائل محلي به حل اين معضلات بپردازيم. در اين مقاله كوشيدهايم براي تصحيح و تبيين مفهوم اصطلاحات و واژههايي چون ايواره، بره بزه، اخره و اوغرات، سکال، سرهول، برمه کردن، کوز، گاو کيلي، نچ کردن و ناوري، در متون تاريخي و ادبي به کمک اطلاعات محلي و گويش لري، خصوصا گويش روستاي نقده از توابع شهرستان تويسرکان، پيشنهادهاي تازهاي عرضه کنيم.
از میان مسئلهسازترین واژههای گنجینه واژگان ایرانی، xarnah lfarnah ایرانی باستان است که قلمفرساییهایی گسترده برانگیخته. حتی پس از شرح بسیار روشن نیولی از آخرین وضع موجود، همنوایی درباره بسیاری از ریزهکاریهای ـ ریشهشناختی و همین طور معناشناختی ـ این واژه، مانند همیشه اندک است. روشن است که راه نرفته درازی پیش رو است. بهانه نگارنده برای افکندن ریگی دیگر به این شنزار، آن است که برای مسئلهای قدیمی چارهای به نسبت نو پیش نهد. فکرهایی که در اینجا عرضه میشود، هیچ یک آن چنان نو نیستند، اما شاید رویکردشان چنان باشد.
در لغت فرس اسدی زیر واژه «کیاخن» بیت زیر از رودکی به شاهد آمده و «کیاخن» به «آهستگی» و «نرمی» معنی شده است. درنگ آر ای سپهر چرخوارا کیاخن ترت باید کرد کارا این واژه در دو منبع کهن دیگر نیز آمده است؛ یکی کتاب المصادر (تألیف نیمه نخست سده پنجم) اثر ابوبکر بستی است که در آن «سکون» به «کیاخن شدن» برگردانده شده است و منبع دیگر مصادراللغه است که در آن مصدر «الاتئاد» به «کیاخنی کردن» و «آهستگی کردن» معنی شده است. از آنجا که در نسخههای کهن اغلب املای «کاف» فارسی و «کاف» تازی از هم متمایز نیست، از منبعهای یاد شده مشخص نمیشود که حرف اول این واژه «ک» است یا «گ». نخستین فرهنگی که این کلمه را با «کاف» فارسی ضبط کرده صحاحالفرس نخجوانی است. این فرهنگ نیز مانند لغت فرس این واژه را به شکل مصدر و به معنی «آهسته رفتن» آورده است.