سیاوش از شخصیتهای مقبول و محوری شاهنامه به شمار میرود که حکایت زندگی پاک و مرگ ناجوانمردانهاش، انعکاس وسیع و چشمگیری در ادبیات فارسی داشته است. این شخصیت، دارای ویژگیهایی خاص و منحصربهفرد است زیرا ریشههایی عمیق در اساطیر ایرانی، اوستا و متون پهلوی دارد و همواره حجم قابلتوجهی از آیینها و مناسک ایرانی در شخصیت فراانسانی او دیده میشود. باتوجه به این پیشینه اساطیری و قدمت دیرینه، میتوان چنین گفت که وسعت ابعاد وجودی او تا آنجا دامنه پیدا کرده که بخش خاصی از ادبیات وسیع فارسی و طیف عظیمی از تشبیهات، استعارات، کنایات و تلمیحات ادبی را به خود اختصاص داده است. سیاوش با توجه به موقعیتی که به عنوان یک شاهزاده اهورایی در شاهنامه دارد، فرصت رشد و تکامل پیدا کرده و با داشتن مؤلفههای خاص فردی و ویژگیهای والای اجتماعی به آن مرتبه از کمال انسانی دست یافته است و همواره پاکی و خوبی را برای انسانهای بعد از خودش تداعی میکند. ظهور، حضور و انعکاس این ویژگیها در گستره ادبیات فارسی موضوعی است که در این نوشتار به آن پرداخته میشود.
از خون سیاوش منتخب سیزده دفتر شعر آوا، آرش کمانگیر، خون سیاوش، با دماوند خاموش، سنگ و شبنم، خانگی، به سرخی آتش به طعم دود، از قرق تا خروس خوان، آمریکا آمریکا، چهل کلید، پیوند، ستارگان سپیده دم، مهره سرخ از سیاوش کسرایی است که در سال 1378 توسط انتشارات سخن منتشر شده است. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.
شاهرخ مسکوب روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامهشناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در مدرسه علمیه تهران گذراند و ادامه تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. نخستين نوشتههايش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه «قيام ايران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقيق در حوزه فرهنگ، ادبيات و ترجمه روی آورد. او پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سهشنبه بیستوسوم فروردين ۱۳۸۴ در بيمارستان كوشن پاريس درگذشت. کتاب «سوگ سیاوش» به قلم شاهرخ مِسکوب اثری است در باب تحلیل شخصیت اسطورهای و محبوب سیاوش و نقش او و بهویژه پسرش کیخسرو در رستاخیز و آخرالزمان به باور ایرانیان باستان. این کتاب از سه بُعد اساطیری، باستانگرایی و زرتشتی قابل ملاحظه است. سوگ سیاوش، در مرگ و رستاخیز یکی از معدود آثاری است که صرفا به بازگویی افسانههای ایران باستان نمیپردازد، بلکه آن را تحلیل کرده و هدف از سرایش این افسانهها را بازگو میکند.
این مقاله پیرامون نقش و جایگاه زن در زمینههای ذهنی و آثار دو شاعر بزرگ در عرصههای ادبیات فارسی و عربی است. در حقیقت زن همواره در شعر این دو شاعر دارای نقشی محوری و تعیینکننده بوده است، آن چنان که بسیاری از تفکرات سیاسی، اجتماعی، ادبی و زیباییشناسی این شاعران در خطاب به همسران خود که در واقع معشوقهای آنان نیز بودهاند تجلی مییابد. «آیدا» و «بلقیس» دو زنی هستند که در زندگی «احمد شاملو» و «نزار قبانی» بسیار تأثیر نهادهاند تا آنجا که این شاعران بسیاری از مکنونات و منویات خود را از راه عشق به این دو زن بیان میکنند. حضور و ظهور این زنان در کلیت آثار شاعران این نکته را بیش از پیش مبرهن میسازد که هر کدام از آنها برای شاعرخود دارای ارزش و اهمیتی خاص هستند. احمد شاملو بهترن عاشقانههای زبان فارسی را برای همسر و معشوقش آیدا سروده است و نزار قبانی در شعری که پس از مرگ همسرش و در رثای او مینویسد ارزشهای پنهان زنی را برای آیندگان برملا میسازد که تنها شاعر قادر به درک آنها بوده است. صاحب این قلم کوشیده است تا گوشههایی از رابطه تنگاتنگ عشق به معشوقی که در جایگاه همسر نیز هست را ذکر شواهی از اشعار این دو شاعر بزرگ آشکار نماید.
اين مقاله درباره يکي از مهمترين و محوريترين شخصيتهاي شاهنامه ـ سياوش ـ است. داستان اندوهناک سرگذشت سياوش بخش مهمي از شاهنامه را به خود اختصاص داده به گونهاي که تاثير آن بر حوادث و داستانهاي بعدي شاهنامه انکار نشدني است. ميتوان به قطع اذعان کرد که زيباترين و گيراترين داستان شاهنامه است که فردوسي بر اساس اصول تراژدي و داستاننويسي آن را به رشته تحرير درآورده است. در اين نوشتار به بررسي نقش آيينها در داستان سياوش پرداخته شده است. ردپاي بسياري از آيينهاي کهن در داستان قابل تشخيص است که استاد سخن بخوبي از عهده اداي معناي آن در قالب تراژدي جذاب و ماندگار برآمده است؛ آيينهايي که تا به حال نيز در قالب رسوم و سنتهاي نوروزي مانند حاجي فيروز و سوگ سياوش در جامعه جريان دارد. سياوش نه تنها شخصيتي اساطيري بلکه شخصيتي ديني است که در بسياري از متون ديني کهن مانند اوستا و بندهشن و... به وي اشاره شده است. پژوهش پيش رو سعي ميکند در حد امکان به بررسي آيينهاي مرتبط با سياوش: «حاجي فيروز»، و «سوگ سياوش» و ارتباط سياوش با خداي شهيد شونده نباتي در تمدن بين النهرين )دموزي) بپردازد.