حکیم نظامی گنجوی از استادان بزرگ و از ارکان شعر فارسی است. در ادب فارسی داستانپردازی، در منظومههای پرآوازه او به اوج خود رسید. از جمله این منظومهها، مثنوی هفت پیکر یا هفت گنبد است که گاهی بهرام نامه نیز خوانده شده و چهارمین منظومه نظامی است. با نگاهی سطحی به آثار نظامی، این پرسش به ذهن خواننده متبادر میگردد که چگونه شاعری که عمری را در ریاضت و سیر و سلوک روحی و معنوی گذرانده و در روزگار جوانی مخزن الاسرار را آفریده، پیرانه سر اقدام به نظم داستانهای بزمی و عاشقانه نموده است؟ اما با توجه به شخصیت نظامی که مرد دین و حکمت و اخلاق است و با تامل در داستانهای وی ـ که دربردارنده نتایج اخلاقی و عرفانی است ـ درمییابیم که اگرچه «به حسب صورت افسانه است، اما از روی حقیقت، کشف حقایق و معارف را بهانه است.» شاعر پرآوازه گنجه از نظر اعتقادی مسلمان معتقدی است. وی همه آثار خویش را با توحید و مناجات خدا آغاز میکند. ایمان و اعتقاد وی به رسالت نبی اکرم (ص) و خلافت خلفای راشدین به طریق سنیان درآثار او کاملاً مشهود است. در این مقاله، داستان انبیا در مثنوی هفت پیکر و برداشت تاویلی نظامی از این مایههای داستانی بررسی میگردد.
مثنوی «هفت پیکر» که پنجمین مثنوی نظامی گنجوی است، در سال 598 پایان یافته است. این مثنوی را که داستان بهرام گور است، از آن جهت که هفت گنبد برای دختران پادشاهان هفت اقلیم درست کرده بود، هفت گنبد نیز نامیدهاند. از نظر دقت و رقت معانی و اشتمال بر افکار بلند و وصف مجالس و اشارات فلسفی، یکی از شاهکارهای درخشان زبان فارسی است. در این کتاب منتخبی از این مثنوی فراهم آورده شده است. در این منتخب افزون بر مقدمه که در ستایش خدا و نعت رسول اکرم است، داستانها و موضوعات به این شرح: داستان سمنار، داستان مرد پرهیزکار، داستان خیر و شر، داستان چوپان و بهرام و سگ خیانتکار، اندرز و ستایش سخن، در نصیحت فرزند، انتخاب شدهاند و با شرح لغات و عبارات و توضیح نکات ادبی همراه است.
نظامی استاد داستانسرای گنجه «هفت پیکر» یا «هفت گنبد» را در سال 593 به پایان برد، در حالی که پنج سال از سرودن داستان «لیلی و مجنون» گذشته بود. نمیتوان گفت که افسانههای این کتاب از زمانهای دور یعنی از عصر ساسانی با نام بهرام گور پیوند داشته، به عبارت دیگر آنچه از عناصر این داستان که با بهرام گور پیوستگی داشته، همان ساختن هفت گنبد است و دیدن او هفت پیکر را و به زنی خواستن دختران هفت پادشاه از هفت کشور و اینکه هر یک از آن دختران برای بهرام قصهای حکایت میکردهاند. پس آن قصهها که در «هفت گنبد» نظامی آمده، قصههایی رایج در زمان او بودهاند که نظامی بر زبان آن کنیزان نهاده است. در این گزیده، از اصل داستان چندان چیزی کم ندارد و اگر پیرایشی صورت گرفته، بیشتر از مقدمات یا مؤخرات کتاب بوده که یا هیچ ربطی به اصل داستان نداشته یا در زمره معانی و مضامین مکرر بوده است.
فیروزشاهنامه، قصهای است با حال و هوای ایران باستان که از قرن نهم قمری باقی ماندهاست. بنمایه این قصه عشق است و این عشق حوادث حماسی داستان را ایجاد میکند. ویژگیهای عیّاری و قصههای پریان نیز طرح قصه را گسترش میدهد. اغلب محققان سعی کردهاند این قصهها را در چارچوب انواع ادبی ارسطویی ببینند و آنها را ذیل یکی از انواع ادبی قرار دهند. در این مقاله، قصه فیروزشاه نامه، نخست از دیدگاه انواع ادبی و سپس از منظر بوطیقای داستانپردازی کهن فارسی نقد و بررسی میشود. با توجه به این دیدگاهها، قصههای عامیانه ایرانی یک نوع مستقل ادبی است که از یک سنتِ کهنِ داستانپردازی مایه میگیرد. در این سنت ادبی، راوی، همواره وجهها و مقولههای ادبی گوناگونی را در روایت به کار میبرد.
حماسه از قدیمترین انواع ادبی است که صورت داستان دارد، زیرا همانند داستان دارای آغاز، میانه و پایان است. حماسه از یک سو زاده اسطوره است و از سوی دیگر داستان و رمان را در درون خود جای داده است. این مقاله به شناخت بهتر بخشی از ادبیات حماسی گذشته فارسی که در متون حماسی بازتاب یافته و از ویژگی روایی و سادگی بیان برخوردار است، میپردازد، هدف این نوشتار تشریح ساختار روایی حماسه مصور (پرده خوانی) و حماسه زبان بنیاد (داستان رستم و اسفندیار) با تکیه بر «نظریه میک بال» است. چون هدف این مقاله بیشتر نشاندادن ویژگیهای متن روایی در قالب ادبی حماسه است، به همین دلیل داستان «رستم و اسفندیار» انتخاب شد، سپس با در نظر گرفتن ویژگیهای متن روایی براساس نظریه میک بال، توجه فردوسی به عناصر داستان نویسی و ساختار متن روایی مورد بررسی قرار گرفت. این پژوهش نشان میدهد که داستان حماسی (اعم از مصور و زبان بنیاد) نیز مانند دیگر انواع داستانهای زبان بنیاد دارای خط سیر داستان (شروع، حرکت داستان به سمت اوج، اوج، گره گشایی و نتیجه نهایی) است.