نشانهشناسی یکی از رویکردهای پژوهشی است که به بررسی و تحلیل نشانهها و درک معانی نهفته در آنها میپردازد. در این مقاله نگارندگان کوشیدهاند نشانههای اجتماعی در رمان بیوتن، یکی از رمانهای معاصر، را بررسی کنند. بیوتن، نوشته رضا امیرخانی، از داستانهایی است که میتوان جلوههایی از هویت، فرهنگ، و آداب و رسوم اجتماعی را در آن به وضوح مشاهده کرد. این رمان مانند رمانهای پسانوگرا ترکیبی از تخیل و واقعیت را به نمایش میگذارد. بخش زیادی از وقایع بیوتن در خارج از ایران میگذرد و تقابل فرهنگ و آداب اسلامی و ایرانی با فرهنگ غربی، و تقابل انسانها با خود، با یکدیگر و با محیط زندگی در آن کاملاً مشهود است. ازاین رو، نشانههای مربوط به هویت، ازقبیل دین، خوراک، پوشاک، شغل و غیره، و همچنین نشانههای آداب معاشرت در رمان بیوتن ردیابی و تجزیه و تحلیل شده است. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده و بیانگر تنوع نشانهها و توجه ویژه نویسنده به درونمایه اجتماعی، فرهنگ و اعتقادات است. تقابل فرهنگی میان شخصیتها، توجه به جنبههای اعتقادی زندگی، بازتاب مسائل اجتماعی و بهرهگیری از شیوههای گوناگون ارتباط کلامی و غیرکلامی در شخصیتپردازیهای این رمان کاملاً نمایان است. نقش محوری دین، کاربرد فراوان آیات قرآنی، بحران هویت، و تمایز طبقات اجتماعی در پوشاک، خوراک، شغل و مسکن از مباحثی است که در این مقاله به آنها پرداخته شده است.
شگردهاي چاپي و نوآوري در شيوه روايت، رمان بيوتن(1387) نوشته رضا اميرخاني را به يک فراداستان شبيه کرده است. فراداستان، يکي از شايعترين انواع داستانهاي پسامدرن، داستاني است خود ـ ارجاع که با فنون گوناگون نحوه برساختهشدن خود را آشکار ميکند. بيوتن در نگاه اول داراي چنين فنوني است؛ ولي با بررسي دقيق تر شگردهاي اين داستان معلوم ميشود که اين رمان چندان با قلمرو پسانوگرايي همسو نيست.
نويسندگان زن بر اين باورند که در ادبيات مردان، نقشي که به زنان داده ميشود، نقشي فرعي است و زن در بيشتر آثار ادبي، عبارت از «ديگري» مرد است و به همين دليل در ادبيات مردمحور، موضوع تجربه زنان مورد توجه قرار نميگيرد. اين موضوع باعث شد که نويسندگان زن بر اين نکته تاکيد کنند که زنان به دليل برخورداري از امتيازات خاص بيولوژيکي، معني خاصي از تجربه زنانه به خواننده نشان ميدهند که ادبيات مردانه قادر به توصيف و بيان آن نيست. زنان داستاننويس در ايران توانستند موقعيت خود را در نوشتن آثار داستاني ابراز کنند و مورد استقبال مخاطبان قرار گيرند. اين پژوهش به شيوه توصيفي ـ تحليلي مبتني بر چارچوب نظري زبان به مثابه نظامي نشانه شناختي ـ اجتماعي، به تحليل دو رمان سووشون سيمين دانشور و عادت ميکنيم زويا پيرزاد پرداخته است. مهمترين نتيجه حاصل از کاربست اين نظريه در تحليل رمانهاي مذکور، تلاش نويسندگان آنها براي نمايش روايتي زنانه و بازنمود هويتي زنان به شيوههاي مختلف در سطوح مختلف متن (نحوي، معنايي و انديشگاني) است. در دو رمان مذکور تحول در نقش زن از همسري خانهدار تا نيروي کنشگر و فعال در عرصه اجتماعي، سياسي و فرهنگي سوق داده شده است.
مطالعه ميان رشتهاي (Interdisciplinary study) که در دهههاي اخير در بسياري از مراکز تحقيقاتي و دانشگاهي جهان مورد توجه جدي قرار گرفته، رويکردي است که در آن، پژوهشگران با ايجاد تعامل بين رشتههاي گوناگوني و پل زدن ميان دو يا چند رشته مختلف، ميکوشند تا براي دستيابي به حل مسايل به الگوي مناسبي دست يابند. هدف اين مقاله آشنايي با رويکرد ميان رشتهاي و معرفي بعضي از گونههاي پژوهشهاي ميان رشتهاي است که با پژوهشهاي ادبي مرتبط است. در اين نوشتار، ضمن ارايه تعريف دقيقي از پژوهش ميان رشتهاي و بيان انواع آن در مطالعات ادبي، زمينهها و علل گرايش به پژوهش ميان رشتهاي و مباني اين رويکرد مورد بررسي قرار ميگيرد و نمونههايي از آثاري معرفي و بررسي ميشود که با چنين رويکردي به تحليل متون ادب فارسي پرداختهاند. بررسيها نشان ميدهد که در دهه اخير، تحليل متون ادب فارسي با استفاده از اين رويکردها گسترش چشمگيري يافته و موجب توجه و بازخواني آثار ادب فارسي با نگاهي تازه شده است.
در ديوان حافظ، ادبيات تعليمي و ادبيات غنايي به خوبي با هم پيوند خوردهاند و نتيجه هم نشيني اين دو نوع ادبي، به شکلگيري لحني خاص در کلام حافظ منجر شده است. حافظ با زدن رنگ عاطفي به پند و اندرزهاي کوتاه و فشردهاش، نوعي خاص از ادبيات تعليمي را که داراي لحني نرم و تاثيرگذار است، تقويت و برجسته کرد و با گنجاندن بايستهها و نبايستههاي اخلاقي در فرم غزل، راههاي درست زندگي را در بياني هنري و دلنشين به مخاطبانش نشان داده است. در اين مقاله ضمن بيان اهميت عنصر لحن در فهم و تفسير ديوان حافظ، مولفههاي کشف لحن تعليمي در اشعار او معرفي ميگردد و انواع لحن تعليمي در غزلياتش بررسي و تحليل ميشود. بررسي غزليات حافظ در محور افقي و عمودي بر اساس روش توصيفي ـ تحليلي نشان ميدهد که حافظ از گونههاي مختلف لحن در ابيات تعليمي بهره برده است اما لحن او در برابر عموم مخاطبانش، اغلب غيرتحکمي و خيرخواهانه است. او بيشتر از طريق گزينش واژگان مناسب و دقت در نحوه چينش آنها و هماهنگ کردن موسيقي کلام و بهرهگيري از انواع تکرارها به ايجاد لحن تعليمي مورد نظرش دست يافته است.