مقاله حاضر به بررسي شکستهشدن خوشههاي همخواني آغازين وام واژههاي انگليسي در زبان فارسي، که منجر به تغيير هجا ميشود، ميپردازد. دادههاي پژوهش از سه فرهنگ معتبر، انوري (1383)، مشيري (1371) و زمرديان (1384)، جمعآوري شده است. چارچوب اين پژوهش نظريه بهينگي ـ يکي از رويکردهاي محدوديت بنياد ـ است که پرينس و اسمولنسکي در سال 1993 آن را در چارچوب مکتب زايشي مطرح کردند. در اين پژوهش، در پي پاسخ به اين سوال هستيم که نظريه بهينگي چگونه ميتواند تغيير و تحولات خوشههاي همخواني آغازين وام واژهها را، که منجر به تغيير ساخت هجا در زبان فارسي ميگردند، تجزيه و تحليل کند؟ پاسخ مقاله حاضر به سوال مذکور اين است که زبان فارسي براي دستيابي به برون دادهاي بهينه به تعارض محدوديتهاي نشانداري و پايايي در نظريه بهينگي پرداخته، با فرايند درج واکه (ميانجي و آغازي) خوشههاي همخواني را ميشکند و تغييري در ساخت هجا پديد ميآورد. علت اصلي درج واکه همگوني در نظر گرفته شده است.
یکی از اقوامی که از دیرباز در همسایگی ایران سکونت گزیده و همراه با اقوام و طوایف پیرامون خویش تاریخ کهنسال این منطقه از آسیا را بنیان نهاده، قوم ارمنی است. وامواژههای ایرانی در ارمنی عمدتاً متعلق به دوره میانه زبانهای غربی ایرانی، یعنی پهلوانی (اشکانی پارتی) و فارسی میانه است. اما تا آنجا که میتوان به یقین گفت که وامواژهای پهلوانی است یا فارسی میانه، بیشتر واژهها اصلی پهلوانی دارند. بقیه وامواژهها میتوانند متعلق به هر یک از دو زبان باشند؛ زیرا دو زبان لغات مشترک بسیاری داشتند که تفاوتهای زبانی و گویشی نداشتند. بعضی واژهها نیز احتمالا متأثر از پارسی است.
محصولات فرهنگي بيگانه نظير فيلم و سريال، بخش قابل توجهي از فرآوردههاي سمعي و بصري موجود را تشكيل ميدهد جاذبه اين محصولات و بالطبع استقبال مخاطبان، اهميت آنها را در همكاريهاي فرهنگي آشكار ميسازد. در اين ميان عدم تسلط عموم مخاطبان فرهنگ مقصد به زبان بيگانه از يكسو و لزوم نظارت بر مسايل اخلاقي، مذهبي و سياسي كه از طريق رسانه فيلم و تلويزيون انتقال يافته و كليت فرهنگي جامعه را ميسازند از سوي ديگر، وجود شاخهاي از علم ترجمه به نام ترجمه فيلم را ايجاب ميكند. مقاله پيش رو ضمن پرداخت سطحي و مختصر به برخي مباحث نظري در اين زمينه، كلياتي را در زمينه عناصر فرهنگي فيلم شامل لهجهها، گويش، اسامي و نامهاي مذهبي، اسامي اشخاص، وامواژهها و ترجمه طنز بيان ميكند.
مقاله حاضر تلاشي است، در پيگيري برخي از مفاهيم بديع دانش زبانشناسي نوين در آرا حکيم ناصر خسرو قبادياني بلخي که از رهگذر بازخواني يکي از آثار منثور وي با عنوان جامع الحکمتين حاصل آمده است. ابتدا ضمن واكاوي فصل «اندر نطق و كلام و قول» و برخي فصلهاي ديگر كتاب، ديدگاههاي ناصر خسرو را در باب زبان يك به يك معرفي كردهايم و آنگاه با مقايسه تطبيقي آرا ياد شده با نظريههاي نوين زبانشناسي و بحث درباره پيامدهاي نظري و روش شناختي مفاهيم مورد نظر، به طور غيرمستقيم بر اهميت و عمق انديشههاي زباني حكيم بلخ تاكيد نمودهايم.
یکی از عناصر زبرزنجیری مهم در زبان، آهنگ است و برای شناخت بهتر آن میتوان از بررسیهای صوتشناختی کمک گرفت. در این مقاله، به بررسی صوتشناختی آهنگ پارهگفتارهای پرسشی در گونههای فارسی اصفهانی و فارسی محاوره تهرانی در چهارچوب مدل آوایی خیزان، افتان و پیوستگی تیلر(2009) پرداختهایم. برای انجامدادن این تحقیق، برای هردو گونه، دو مرد و دو زن را در نظر گرفتیم. این افراد پنج جمله پرسشی را بیان کردند و درنهایت، چهل پاره گفتار بهدستآمده را تجزیه و تحلیل کردیم. برای انجامدادن تحلیلهای آماری، از روش طرح آزمایشها در نرمافزار SPSSاستفاده کردیم و نتایج نشان داد که در گونههای بررسیشده، مقادیر دیرش عناصر افتان و خیزان، تقریباً مشابه است؛ ولی دامنه زیروبمی عناصر خیزان و افتان در گونه فارسی اصفهانی، نسبتبه گونه فارسی محاوره تهرانی، بزرگتر است.