زبانشناسان قدیم مسلمان به مقوله بافت، اعم از زبانی و غیرزبانی توجه داشتهاند. با بررسی و جمعبندی نگرش حازم قرطاجنی الگوی نسبتاً جامعی برای این مقوله میتوان ارائه داد. البته بهطور کلی نگاه قدما در این خصوص یکدست و ثابت نیست و میان نگرش اجتماعی به زبان، یعنی توجه به مؤلفههای غیرزبانی و محدود شدن به ساختار زبانی محض در نوسان است، از اینرو باید به زبانشناسی قدیم بهعنوان یک کلیت واحد نگریست تا بتوان در پرتو دیدگاههای مختلف، طرح جامعی در خصوص بافت و کارآمدی آن در حوزه کاربست ایجاد کرد. قدما از توجه به بافت اهدافی چون ارزشیابی سطح بلاغت کلام، تحلیل معنای متن و بازآفرینی بافت غیرزبانی مفقود از خلال بافت زبانی داشتهاند و از آن برای دریافت معنا استفاده کردهاند. در این تحقیق با محوریت الگوی استخراجی از کتاب منهاج البلغاء اثر حازم قرطاجنی، دیدگاه قدما در خصوص بافت را بررسی میکنیم.
در مسئله سبکشناسی افزون بر تحلیل آثار ادبی یک دوره مشخص تاریخی، با روشهای عملی بررسی همهجانبه یک اثر به منظور رهیابی به «سبک فردی» نویسنده نیز میتوان آشنا شد و زمینه نقد آثار ادبی را فراهم آورد که این مهم اولین بار در این کتاب به روش عالمانه در دو بخش نظری و عملی با ارائه نمونههایی از آثار ادب فارسی تحلیل و بررسی شده است. در ارائه نمونهها ـ اعم از نثر و شعر ـ آثار شناخته شده و برجسته نویسندگان گذشته و معاصر مدنظر بوده است. در این کتاب به دیدگاههای زبانشناسان در تحلیل سبک اشاره مختصری شده است.
راندن شاعران از جمهوريت افلاطون براي ايجاد جامعهاي عاري از مسووليتگريزي، نخستين گام در نوشتههاي فلسفي نظرورزانه غربي در انتقاد از هنر و ادبيات است. از ديدگاه افلاطوني، نگارش «غيرمسوولانه» غيرعقلايي ـ كه شعر به دليل ماهيت الهامي تبلور جدي آن است ـ نظام اجتماعي ايده آل يونانيان را ميآشوبد و بايد از آن به نفع نوشتار فلسفي نظرورزانه ـ كه عقلايي و حقيقت جوست ـ دوري كرد. با وجود ممکننبودن تعيين دقيق درستي و نادرستي اين نظريات، آنها در طول تاريخ به شكلهاي مختلف بيان شده و هنرمندان مسببان اصلي بحرانهاي جوامع بشري تلقي شدهاند. در اين مقاله، با توجه ويژه به دوره مدرن، درباره اين موضوع بحث ميشود كه به دليل نقصان در «گفتمان فلسفي» غرب، نوشتههاي فلسفيِ به ظاهر «مسوولانه» آنها، خود خطرناك و عامل بحرانهاي سياسي و اجتماعي بودهاند؛ شايد نگارش برآمده از «گفتمان ادبي» بتواند نقش «مسوولانهتري» داشته باشد.
متن به عنوان ابزاری در جهت انتقال مفاهیم و معانی میبایست از ساختار و چارچوبی برخوردار باشد که اولاً بتواند در برگیرنده تمامی مقصود صاحب کلام باشد و ثانیاً وظیفه انتقال معنی را به مخاطب به نحو احسن انجام دهد. بهراستی متن باید دارای چه ویژگیهایی باشد که در این فرایند گیرندگی و فرستندگی از صفت زیبایی برخوردار شود؟ در میان ادبای قدیم صفت زیبایی با موضوعات زبانی ارتباط بیشتری داشت. مسائل زبانی از قبیل لفظ و ساختار و نظام حاکم بر جمله بیشترین تأثیر را در زیبایی متن داشتند. در ادبیات مدرن نقش زبان تضعیف شده و این نقش به گیرنده انتقال پیدا کرده است. البته این نکته را نمیبایست از نظر دور بداریم که نوع نگاه ما به زیبایی متن برخاسته از جهانبینی و مبانی نظری ما است. باید بپذیریم که زیبایی در فصاحت و بلاغت جمله خلاصه نمیشود. وظیفه متن پرواز دادن مخاطب و کشاندن او به جهان حقیقت است!
سخن در حضور یا غیبت «معنی» است. عقل و منطق حکم میکند که حضور «معنی» امری عقلانی باشد و وظیفة خواننده زدودن حجابها و دریافت معانی و مقاصدی باشد که به کمک نشانههای لفظی مطرح شدهاند. در این فرایند، نکته قابل تأمّل آن است که انتخاب و نامگذاری این نشانههای لفظی برای مضامین و معانی و مدلولات، با توجه به ویژگیها و عملکردی است که برای تمامی بینندگان و مخاطبان آن مدلول، قابل لمس و مشاهده است؛ از این رو زوایای پنهان در این نامگذاری نقشی ندارند. با این تحلیل، بهانة مسبوقبودن معنی به تئوریهای هر عصر، رنگ میبازد و معنی، امری متعین خواهد شد. البته مراد از تعیّن مخالفت با قرائتها و برداشتهای گوناگون نیست، بلکه این استنتاجات تا زمانی میتوانند پذیرفتنی باشند که با قوانین زبانی همخوانی داشته باشند و قرائتهای استنباطشده با یکدیگر تعارضی نداشته باشند. در این فرایند معنییابی، دلالتهای داخلزبانی و خارجزبانی تأثیرگذار هستند. از مهمترین ابزارهای دریافت معنی که چالشهای بسیاری را در محافل فکری برانگیخته است، سه محور «متن»، «مؤلّف» و «خواننده» هستند که سه ضلع اصلی مثلث معنییابی را تشکیل میدهند. تعیین سهم هرکدام از این عوامل، بستگی به نوع نگرش مخاطب و مبانی نظری او دارد که در این مقاله درصدد به چالش کشیدن این مبانی هستیم.