نشانه معناشناختي از جمله نظريههايي است که موجب ميشود نظام ايستا و مکانيکي نشانهشناسي ساختگرا به نظامي سيال تبديل گردد. اين نظريه بر پايه اصول پديدارشناختي و جريان يابي نشانهها قرار دارد و ميکوشد تا تبيين کند که چگونه نشانهاي با برخورداري از نظامهاي معنايي، در روند نشانهپذيري و معنايابي متکثر قرار ميگيرد. همچنين آشکار ميسازد که عامل انساني چطور و چگونه تاثيري را در رابطهسازي بين دال و مدلول به وجود ميآورد. اين مقاله از رهگذر اين نظريه تلاش ميکند تا پاسخ مناسب اين پرسشها را بيابد که: چگونه فرهاد در مسير نشانهپذيري متکثر و معنايابيهاي عميق واقع ميشود؟ و خسرو در اين رويکرد چگونه شرايطي دارد؟ و چرا فرهاد پايگاهي مرجع و اسطورهاي مييابد؟ و خسرو به نشانهاي نازل و فروکاسته تبديل ميشود؟
مقاله شیرین در چشمه از جمله مقالات ارائه شده به کنگره بزرگداشت حکیم نظامی در شهر تبریز بود. این مقاله که توسط دوست ارجمند و استاد گرامی جناب دکتر نصرالله پورجوادی به رشته تحریر درآمده است واکنشهای متفاوتی را در میان مجامع فرهنگی داخل و خارج از کشور موجب شد برخی وصف مقاله را صرفا از طریق دوستانشان شنیده بودند، برخی از طریق شایعه و برخی هم بصورت ناقص آنرا مطالعه کرده بودند و تعدادی هم مقاله را بصورت کامل خوانده بودند. در این مقاله سعی شده که پارهای از نکات مهم را از راه تحلیل ابیات نظامی بررسی شود. این نکات در واقع معانیای است که بسیاری از شعرای دیگر نیز در داستانهای عشقی، در وصفی که صحنه دیدار عاشق و معشوق کردهاند در نظر داشتهاند.
برپایه رویکرد بلاغت جدید و بهرهگیری از نظریّه امپسن در باب ابهام، نباید ابهام در کلمه و کلام حافظ را پیش فرضی صرفاً هنری تلقّی کرد، بلکه وقایع شگفت قرن هشتم حافظ را ناگزیر ساخته است تا از روی درایت و فهم موقعیّت، ترفند ابهام را هم در بُعد هنری و هم در بُعد عقلانی در غزلهایش به کار گیرد. اصولاً مقوله ابهام در غزلهای حافظ مکث و سکوت معنادار و اندیشمندانهای است که وی آگاهانه بدان دست یافته و آگاهانه از آن نیز استفاده کرده است. دریافت این دستگاه فکری، قاعدتاً از طریق تأمّل به قراین زبانی و روابط ارجاعی درون متنی و برون متنی میسّر خواهد بود. بدین ترتیب، این مقاله با طرح چنین فرضیهای با استفاده از ابزار مطالعه کتابخانهای با شیوه تحلیلی کوشیده تا این رابطه را با ذکر شواهدی به اثبات برساند.
برپایه رویکرد بلاغت جدید و بهرهگیری از نظریّه امپسن در باب ابهام، نباید ابهام در کلمه و کلام حافظ را پیش فرضی صرفاً هنری تلقّی کرد، بلکه وقایع شگفت قرن هشتم حافظ را ناگزیر ساخته است تا از روی درایت و فهم موقعیّت، ترفند ابهام را هم در بُعد هنری و هم در بُعد عقلانی در غزلهایش به کار گیرد. اصولاً مقوله ابهام در غزلهای حافظ مکث و سکوت معنادار و اندیشمندانهای است که وی آگاهانه بدان دست یافته و آگاهانه از آن نیز استفاده کرده است. دریافت این دستگاه فکری، قاعدتاً از طریق تأمّل به قراین زبانی و روابط ارجاعی درون متنی و برون متنی میسّر خواهد بود. بدین ترتیب، این مقاله با طرح چنین فرضیهای با استفاده از ابزار مطالعه کتابخانهای با شیوه تحلیلی کوشیده تا این رابطه را با ذکر شواهدی به اثبات برساند.
اين پژوهش منطبق بر اصول هرمنوتيکي، در پي تبيين اين فرضيه است که ساختهاي استعارهاي متخيله، کنش و تعاملي اساطيري دارند. چرا که ميان استعارههاي خلاق و اسطورهها همواره نوعي سازگاري پنهاني وجود دارد. پس نبايد پنداشت که قالبهاي استعارهاي تنها ساختهايي تشبيهي ـ تزييني و ابهام آفريناند. شاعران صاحب سبک و طراز اول، ميکوشند تا از طريق استعاره مفاهيم ارزنده اساطيري را که به طور فشرده در ساحت نهفته استعاره مکتوم است، بيان کنند. بر اساس دو عنصر تخيل و زبان ميتوان گفت اسطوره و استعاره هر دو پديده و جرياني شاعرانهاند.