در مقاله حاضر، نگارنده بر آن است، با برشمردن کارکردهای متنوع «مثال»، اهمیت و ضرورت آن را در خرد ساختار فرهنگهای عمومی یک زبانه نشان دهد. مثال کاربرد واحد واژگانی درون بافت است و، در کنار تعریف، معنا را روشن میکند. از آنجا که پیکره ساختار و بدنه اصلی هر فرهنگ و منبع اصلی استخراج مثال است، ابتدا به اجمال آن را تعریف و توصیف خواهیم کرد؛ سپس با بررسی نقش و کارکردهای مثال، برضرورت وجود آن در فرهنگهای عمومی یک زبانه صحه میگذاریم و با استناد به مدارک و شواهد و فرهنگهای موجود انگلیسی، فرانسه و فارسی، تعریف و توصیفی تازه از ویژگیهای یک مثال مطلوب فرهنگنگاشتی ارائه میدهیم.
فرهنگنویسی یکی از حوزههای مهم کاربرد اصول زبانشناسی است. این حوزه رابطه مستقیمی با ساختواژه و اصول و محدودیتهای حاکم بر صرف هر زبان دارد و، در نتیجه، بیتوجهی به این اصول و محدودیتها، فرهنگنگاری را با مشکلات گوناگون مواجه خواهد کرد. از جمله عوامل مهمی که در فرهنگنگاری باید به آن توجه داشت، مشخصه زایایی در فرایندهای ساختواژی است. این مقاله به بررسی تأثیر زایایی ساختواژی در مدخلگزینی فرهنگهای عمومی یک زبانه در 5 بخش اختصاص دارد. قبل از پرداختن به موضوع اصلی در بخش 4، در بخشهای 1و 2و 3 درباره زایایی ساختواژی، رابطه بسامد و زایایی ساختواژی، رابطه زایایی و شفافیت معنایی و انواع زایایی به اختصار توضیحاتی داده شده است و، درآخر، بخش 5 به نتیجهگیری اختصاص خواهد داشت.
مقاله حاضر در نظر دارد تا به بررسي جايگاه و اهميت خيال و همچنين تاثير آن بر چهرهنگاري در نقاشي ايراني بپردازد. در اين مقاله سعي بر آن است تا با بهرهگيري از تفكر و نگرش عرفاني ايراني و استفاده از آثار منظوم ادبيات پارسي و تطبيق آن با عناصر مورد اشاره در نقاشي ايراني، تحليلي بينامتني ارائه گردد. در هر بخش نيز مستندات تصويري از مكاتب مختلف نقاشي ايراني ارائه شده است تا به روشنشدن اين امر كه هنر تصويرگري ايران همواره و در طول تاريخ خود بهرهمند از عنصر خيال بوده و با توسل به اين تفكر خالق جهاني مثالي شده است، كمك نمايد. بدين منظور در بخش نخست به خيال و جايگاه آن در نقاشي ايراني پرداخته شده و در بخشهاي ديگر مقاله عناصر خيالي و مثالي ادبيات با چهرهنگاري نقاشي ايراني تطبيق يافته است. نتيجه حاصل از تحقيق آنکه، نقاشي ايراني با بهرهگيري از نمادها و نشانههاي نهادينه شده در ادبيات منظوم که برآمده از نگرش خيال محور شاعران بوده به خلق انسانآرماني و مثالي خود پرداخته، چنانکه اين مشخصه را تا نقاشي نيمه نخست قاجار در سده سيزدهم هجري قمري به وضوح ميتوان شاهد بود.
«ارجاع» عبارت است از عمل رجوع دادن خواننده از نقطهای در متن به جایی دیگر به وسیله نشانهای که وی را دعوت میکند تا برای یافتن اطلاعی خاص به جایی مشخص رجوع کند. ارجاع به خودی خود و اغلب برای یافتن اطلاعی محتوایی خواننده را به شیوهای کما بیش صریح و مشخص به داخل خود متن یا خارج از آن راهنمایی میکند. در فرهنگها، ارجاعها داخل خود متن هستند و برای این به وجود آمدهاند که خواننده را به جایی دیگر در متن فرهنگ رجوع دهند.
در کنار تألیف و تدوین فرهنگ لغت نقد و بررسی آن اهمیت بسیار دارد. در این راستا مقصود اصلی ما ارائه نمایی از ویژگیهای یک نقد مطلوب و گسترش آگاهی و عادت به استفاده از فرهنگ لغت یک زبانه عمومی در جامعهای مثل ایران است. چنان که آگاهیم در کشور ما اغلب افراد با فرهنگهای لغت آشنایی و الفتی ندارند و حتی در میان افراد فرهیخته نیز عادت به استفاده از فرهنگ لغت، اگر نگوییم اصلا وجود ندارد، قطعاً بسیار اندک است. یکی از موانع افزایش دانش و مهارت کار با فرهنگهای لغت نبود نظریه منسجم و مشخص در حوزه نقد و داوری آنهاست که بر روند تولید فرهنگهای جامع، کارآمد و کاربرمحور نیز تأثیر منفی میگذارد.