باوجود اهمیت ساخت سببی ـ که جزء جهانیهاست ـ و نیز انجامشدن پژوهشهای گسترده درباره اینگونه ساختها در زبانهای دیگر، تحقیق درباره ساخت سببی ریشهای، تکواژی و کمکی ترکی آذری، محدود به بررسیهای سنتی است، و توصیفها به افزودهشدن تکواژ سببی دئر (dir) به پایههای فعلیای چون قاچ دیرماق (qaçdirmaq)، یعنی دواندن/ دوانیدن و یاتدیرماق (yatdirmaq)، یعنی خواباندن/ خوابانیدن اختصاص دارند؛ بنابراین، در پژوهش حاضر، به بررسی معنایی، نحوی و کاربردشناختی ساخت سببی ریشهای، تکواژی و کمکی در چهارچوب دستور نقش و ارجاع میپردازیم. مهمترین نتایج حاصل از این بررسی به شرح ذیل است: الف) سببیهای ریشهای، تکواژی و کمکی، القاکننده سببی مستقیم هستند؛ ب) فعلها بیشتر، فرایندهای مفید و دستآورد را نشان میدهند؛ ج) ساختهای سببی در حالت بینشان، دارای تأکید محمولی هستند؛ ولی در حالت نشاندار هم میتوانند تأکید محدود و هم نوع جملهای را داشته باشند.
این کتاب دستورزبان فارسی برای کلاس چهارم آموزش متوسطه عمومی در سال 1358 تدوین شده است. کتاب بر دو بخش است که از ابتدای کتاب تا پایان مبحث «گروه قیدی و قید» را غلامرضا ارژنگ و از مبحث «جملههای گروهی همپایه» تا پایان کتاب را علیاشرف صادقی نوشتهاند. جمله، گروه اسمی و اسم، ضمیر، حرف ضافه، زمانهای افعال فارسی، متمم مفعولی، جملههای گروهی همپایه، تقسیمبندی جملههای گروهی، پسوندها و .... مباحث این کتاب را تشکیل میدهند.
مطالعات گسترده انجامشده در سه دهه اخیر نشان میدهد که ساختار واژی ـ نحوی ساختهای سببی در زبانهای مختلف منعکسکننده ادراک انسان از چگونگی رابطه سبب و نتیجه در رویدادهای جهان خارج است. در این پژوهش، پس از پرداختن به مفاهیم اصلی، ارکان و انواع ساختهای سببی (واژگانی، صرفی و مرکب)، در چهارچوب یافتههای کامری (1989)، دیکسون (2000)، و هایمن (1983(، )اصل تصویرگونگی فاصله)، با استناد به شواهد و دادههایی از انواع ساختهای سببی فارسی، نشان داده شده است که: در انواع ساختهای سببی فارسی، فاصله صوری ـ موجود بین عناصر در ساختار صوری ـ منعکسکننده فاصله مفهومی ـ موجود بین عناصر مفهومی مربوطه ـ است. نتایج این پژوهش اولاً مبیّن انگیختگی (تصویرگونگی) این گونه ساختها در زبان فارسی است؛ و ثانیاً مؤید جهانیبودن مبانی نظری زبانشناسی شناختی ـ نقشگرا میباشد.
در غالب كتابهاي دستور زبان فارسي، از نوع ئي/ يي سخن به ميان آمده است كه به مصدر فعل اضافه ميشود و صفت لياقت ميسازد. برخي از دستورنويسان، از جمله خانلري (1370) و خيام پور (1373)، سخني درباره صفت لياقت نگفتهاند. ساير دستورنويسان به بيان يك يا دو جمله درباره آن اكتفا كردهاند. فرشيدورد (1382) ميگويد لياقت در واقع نوعي نسبت است؛ مثل گفتني و ديدني و تماشايي. قريب و ديگران (1355) گفتهاند، ياي نسبت گاهي مفيد لياقت و لزوم است؛ مانند سوختني و مردني و رفتني و ديدني. وحيديان كاميار (1379) تنها به بيان ساختمان آن بسنده ميكند، يعني مصدر + ي؛ مانند خوردني، رفتني. انوري و گيوي (1369) و، ظاهرا به تبع آنان، نوبهار (1372) به توضيح بيشتري درباره انواع ساخت صفت لياقت پرداختهاند. به باور آنها، صفت لياقت شايستگي و لياقت را به موصوع خود نسبت ميدهد، مانند كتاب خواندني، فيلم ديدني. آنها از نظر ساخت به 5 نوع صفت لياقت قايل شدهاند: 1) مصدر + ي؛ مثال: رفتني، پوشيدني 2) فعل امر؛ مثال: مگو (در اسرار مگو) 3) بن مضارع + اك؛ مثال: خوراك، پوشاك 4) بن ماضي + گار؛ مثال: ماندگار 5) بن مضارع + ا؛ مثال: روا (= رفتني).
«خود اصلاحي (self-repair) «فرايندي است که گوينده مشکلي را در «واحد ساختاري نوبت»خويش تشخيص ميدهد و درصدد اصلاح آن برميآيد. اينکه چه مقدار به عقب برميگردد تا اقدام به اصلاح کند، از زباني به زبان ديگر متفاوت است. در اين مقاله اين سوال مطرح است که آيا در عملکردهاي خود اصلاحي محاوره زبان فارسي، ارتباطي بين سازه تحت ساخت و ميزان «قلمرو بازيابي» (scope of recycling) وجود دارد. دادگان محاوره زبان فارسي نشان ميدهد که 89.8% «قسمتهاي نيازمند اصلاح» (repaired segments) از سازههاي واحد (کلي يا جزئي) و 10.2% از ترکيب سازههاي بندي تشکيل ميشود. اگرچه انواع مختلف سازهها (نهاد، فعل، مفعول و...) از نظر تعداد رخدادشان در«قسمتهاي نيازمند اصلاح» به صورت کلي يا جزئي و همچنين ترکيبي، متفاوتاند؛ اما ارتباطي بين سازه تحت ساخت و «قلمرو بازيابي» يافت نشد.