والتر بنيامين هرچند منسوب به مكتب فرانكفورت است، اما هم در مباني تفكر و هم در مواجهه با ماركسيسم و سبك تاملات و سلوك زندگي، پديدهاي است متفرد. تاملات او درباره زبان، ترجمه، تاريخ و... بر جريانهاي فلسفي، هنري، نقد و نظريه بسيار موثر بوده است. به رغم نظر كساني كه تفكر او را فاقد انسجام و پيوستگي ميدانند، دغدغه بنيادين بنيامين در نوشتههايش، تصوير «فقدان»، «فاصله» و «گمشدگي» به قصد راهيابي به «رهايي و رستگاري» است. دو مضمون اصلي تفكر او، «فلسفه زبان» و «فلسفه تاريخ» است. «نظريه زبان» او به «نظريه ترجمه» و حوزههاي ديگري چون معنا، تمثيل، تاويل، نقد ادبي، تراژدي، قصه و رمان راه يافت و بر همين مبنا او به نقد تاريخ باوري و فلسفه تحصلي روي آورد و از زبانشناسي، نشانهشناسي و نقد به معناي متعارف يا مسلط فاصله گرفت. اين تحقيق ميكوشد تا به كانون نظريه بنيامين، يعني زبان و ترجمه، و به تبع آن به تاثير آنها در عرصههاي ادبي بپردازد.
مولف در پیشگفتار کتاب "استعاره و ترجمه" میگوید: "اینجانب حین تالیف و تحقیق و ترجمه مطالبی گرد آوردم که بتواند تا حدی راهگشای این رشته باشد.کتاب با "روششناسی پیشنهادی ارزیابی ترجمه ادبی" شروع میشود که بحثی کلی در ارزیابی ادبی است. در ایران معمولا انتقاد از ترجمه، خالی از حب و بغض نیست، بیشتر نظریست و سلیقهای و عاری از معیارهای ملموس. اگر هم به ندرت چنین باشد، حداکثر از سه سطح واژگان، دستور، و سبک فراتر نمیرود. در این گفتار برآنیم تا با استفاده از روششناسی پیشنهادی کارمن والروگارسس و دیگران بالاخص پیترنیومارک نوعی روششناسی برای ارزیابی ترجمه ادبی پیشنهاد نماییم تا اظهارنظرها در مورد ترجمه منطقی، مستدل، ملموس و قابل اعتماد باشد نه سراسر دشنام یا تعریف و تمجید یا راه میانه و محافظهکارانه یکی به میخ و یکی به نعل زدن......
این کتاب که از هفت مقاله تشکیل شده، تلاشی است برای معرفی دیدگاههای گوناگون درباره تعبیری به نام «استعاره». این دیدگاههای عمدتاً نو، استعاره را از صرفاً سطح ادبی، شعری و هنری خارج میکنند و فراگیری آن را در کل نظام زبان و تفکر نشان میدهند؛ از اینرو بهنوعی این مقالات نگاهی غیرمتعارف به مفهومی دارند که به طور سنتی آن را بخشی از ادبیات و بلاغت انگاشتهاند.
این نوشتار به معرفی و نقد کتاب (تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی) به نویسندگی سیدمهدی زرقانی پرداخته است. کتاب مشتمل بر «چهار بخش و بیست و چهار فصل» است و قصد دارد رد تاریخ ادبی ایران را با «تز اصلی دگردیسی و تکامل ژانرها» در برههها و برشهای تاریخی (سه دوره: از عصر اساطیر تا سده پنجم)، و تنوع فرهنگی ـ اقلیمی روایات و متون را در شکلهای شفاهی و نوشتاری نشان دهد و خطوط برجسته تطور سنت نگارش «تاریخ ادبیات» را در توالی سه نسل (جد ـ پدرـ فرزند) ترسیم کند. در این بررسیها، به دو مؤلفه «برونمتنی» (قدرت سیاسی و ایدئولوژی) و «درونمتنی» (شاخصها) توجه میشود.
«فراست» از مفاهيمي است که به دليل تعلق به ساحتها، طبقات، گفتمانها و ايدئولوژيهاي مختلف، به طور همزمان در شبکههاي مختلف مفهومي قرار ميگيرند. با تامل در حوزههاي کاربرد و نظام اصطلاحشناسي آن ميتوان دست کم به دو گفتمان متفاوت، يعني گفتمان عرفي ـ تجربي و گفتمان عرفاني رسيد. در اين مقاله پس از ذکر معناي قاموسي فراست، حوزه معنايي هر يک از اين دو گفتمان را با همبستههاي مفهومي آنها بازمينماييم. ابتدا به بررسي آثار اين دو حوزه ميپردازيم. سپس به طور خاص از آرا مولوي در مثنوي بر اساس «حديث فراست» استفاده ميکنيم. اين حديث در معرفتشناسي عرفاني/ مثنوي از احاديث کليدي است، و سرشت «تابشي ـ انعکاسي» فراست، بصيرت و معرفت مبتني بر تجربههاي وجودي ـ شهودي عرفا و ارتباط آنها با موضوعاتي چون «پيش آگاهي»، «غيببيني» و «انديشهخواني» را تبيين ميکند. همان طور که بر جداسازي اين گفتمان از آن ديگري اصرار ميورزد.