از مواردي كه مايه اختلاف ميان جبرگرايان و معتقدان به آزادي انسان گرديده؛ آياتيست كه درباره هدايت و ضلالت در قرآن كريم آمده است. خداوند در قرآن, در بسياري از موارد, ارشاد و گمراهي را به خود نسبت داده است. برخي از گروههاي اسلامي، مانند اشعريان، كه معتقد به خلق افعال از جانب خداوند هستند؛ از اين آيات برداشت جبري نموده و معتقد شدند كه خداوند در مؤمنان, هدايت و در كافران, كفر و معصيت، خلق نموده و اينها هرگز هدايت نميشوند؛ امّا معتقدان به آزادي انسان (اماميّه و معتزله)، با در نظر گرفتن معاني متعدّد براي هدايت وضلالت، بگونهاي آدمي رادرگزينش راه رشدوگمراهي، مختار دانستهاند. مولانا نيز به گونههاي مختلف, آزادانديشي خود را در زمينههاي گوناگون و از جمله در درباره هدايت و اضلال، آشكار نموده است؛ آن چنان كه تلويحاً روح تساهل و تسامح را به مخاطبانش القا ميكند. او معتقد است: از آن جا كه هر انساني استعداد جهتگيري بسوي خوبي را دارد؛ نميتوان حتي نسبت به كافران هم تكبّر ورزيد؛ چون سرانجام امور, دقيقاً مشخص نيست و در ضمن, مؤمنان هم از ضلالت و گناه در امان نيستند.
این کتاب دربرگیرنده منتخبی است از بهترین غزلها و رباعیهای حضرت مولانا به همراه ترجمه و تفسیر برخی کلمات و اصطلاحات تصوف اسلامی که با نسخه دیوان کبیر مصحح شادروان فروزانفر مقابله و تکمیل شده است. در مقدمه مفصل کتاب درباره مولانا و شمس و حیات مولانا مطالبی ارائه شده است.
این کتاب در سه بخش به بررسی جبر و اختیار در آثار شاعران پرداخته است. ابتدا در بخش اول به بررسی مسئله جبر و اختیار در شاعران قبل از مولوی از قبیل فردوسی، ناصرخسرو، خیام، انوری و سعدی پرداخته شده، در بخش دوم در اشعار مولوی این بحث صورت گرفته و در بخش سوم در اشعار شاعران بعد از مولوی از قبیل شیخ محمود شبستری، ابن یمین و حافظ این تحقیق انجام شده است.
لازمه حیات جسمانی آدمی خوردن است و آن شرط زندگی همه موجودات زنده کره خاکی است. اما فرق در آن است که آدمی میخورد تا زنده بماند و دیگر موجودات حیه زنده میمانند تا بخورند. براین معنی در ادیان بیش از همه به تأکید سخن گفته شده است. تعلیمات عرفانی اسلام سالک را از توجه غالب بر احتیاجات جسمانی و حطام دنیوی باز میدارد و به عنایت تام به مایده روحانی سوق میدهد. در آن آموزههای عیسی روح در مقابل خرتن علم میشود.
در علم روايتشناسي شخصيتها به عنوان جزئي از ساختار کلي متن محسوب ميشوند که تابع کنشهاي از پيش تعيين شدهاند، بنابراين براي تحليل شخصيت ابتدا بايد الگويي از حوزه کنش آنان به دست آورد. آلژيرداس ژولين گرماس، از جمله روايتشناساني است که به چنين الگويي دست يافته است. گرماس معتقد است، الگوي کنشي که ارائه داده جهان شمول است و با هر روايتي قابليت انطباق دارد. از طرفي درونمايه روايت ميتواند تا حدودي بر ساختار آن تاثير بگذارد. در اين مقاله با نظر به جهان شمول بودن الگوي کنش گرماس و قابل انطباقبودن آن با هر چه روايت محسوب ميشود، برخي از روايتهاي دفتر اول و دوم مثنوي که از درونمايه کلامي برخوردار بودند، برگزيده شد تا نشان داده شود در مواجهه روايتهاي کلامي با الگوي کنشگر به عنوان بخشي از ساختار چه رخ ميدهد و از خلال اين رويارويي دريچهاي تازه گشوده شود تا بتوان از اين منظر نسبت به برخي روايتهاي کلامي مثنوي به نگاهي بديع و متفاوت دست يافت. آن چه به عنوان دستاورد اين پژوهش بر آن تاکيد ميشود، تغييراتي است که در نتيجه درونمايه کلامي روايتها، بخصوص در حوزه کنش بازدارنده و ياري رسان رخ ميدهد. کنشگران متناسب با نوع عقيده کلامي گاه نسبت به اين تغييرات آگاهي دارند و گاه ناآگاهانه عمل ميکنند. همچنين بر اساس نظريه گرماس و نيز عقيده توحيد افعالي جفت متقابل بنيادين در روايتهاي منتخب انسان و خدا به عنوان دو فاعل مجازي و حقيقي است که مفعول آنها ميتواند نسبت به هم دو حالت همسويي و تضاد داشته باشد.