زبان، مهمترین عامل انتقال فرهنگ است و شاعران در میرایی یا حیات زبان به عنوان بستر فرهنگ، نقشی تعیینکننده دارند؛ بنابراین نوع به کارگیری زبان و آگاهی از توانمندیهای آن، از مهمترین ویژگیهای شاعر است. یکی از شاعرانی که شاید از حیث زبان، به نوعی «طرحی نو درانداخته» پدر شعر نو، نیماست. بیتردید، شعر نیما که به سبب پیش گامی در جریان نوین شعر معاصر هدف پایه در این پژوهش به شمار میرود با ویژگیهای زبانی و ساختاری شعر شاعران کلاسیک، بسیار متفاوت است و این تفاوت در توآوریها باعث تشخیص سبکی خاص این شاعر معاصر بیشتر در حوزه هنجارگریزیها شده است. هدف از این پزوهش تبیین مهمترین ظرفیت های متنوع زبانی شعر نیمایی در مقولهای به نام هنجارگریزی زبانی است. مسئله محوری این پژوهش آن است که آیا نیما در این مقوله زبانی به شیوهای قاعدهمند و در چهارچوبی مشخص و منظم پیش رفته است و آیا میتوان به دستهبندیای منطقی و پذیرفتنی از هنجارگریزیهای زبانی در شعر این شاعر رسید یا خیر. در این پژوهش به شیوهای تحلیلی و با ژرفنگری در مبانی نظری پژوهشهای زبانی، ویژگیهای زبانی شعر نیما را بررسی کرده و پس از مطالعه مبانی و منطبق کردن آنها با شعرهای نیما، به این نتیجه رسیدهایم که شعر نیما در شعر کهن فارسی ریشه دارد و شعرهای نوی این شاعر بیانگر تلاش او برای گشودن روزنهای جدید بهروی زبانفارسی است. در شعرهای نیما، انواع هنجارگریزیهای زبانی، در قالب دستهبندیای خاص نشان داده شده و طبیعت اطراف شاعر، در ایجاد نوعی خاص از هنجارگریزی، بسیار مؤثر بوده است. در پی بررسی شعرهای نیما درمییابیم که درک برخی شعرهای او در گرو شناخت هنجارگریزیهای زبانی است و اگر ابهامی در شعر این شاعر دیده میشود، ناشی از همین نوع هنجارگریزیهاست. نتیجه ملموس این مطالعه دستهبندی کلی مهمترین هنجارگریزیهای زبانی شعر نیما در قالب چهار دسته کلی است.
موضوع کتاب گزیده ای از سروده های طبری نیما تحت عنوان روجا و مجموعه واژه های طبری (مازندرانی) است که شاعر بلند آوازه و نوپرداز معاصر ایران مرحوم نیما یوشیج (علی اسفندیاری) در اشعار خودآورده است. این واژه ها به لهجه طبری در منطقه بین نور تا نوشهر خصوصا در نقاط کوهستانی و ییلاقی متداول است که شاعر در آنجا زاده شده و بخشی از زندگی خود را در آن نواحی سپری کرده است، هرچند تعدادی از واژه های به کار گرفته شده به وسیله نیما در نقاط میانی و قسمت شمالی جبال البرز و شرق مازندران یکسان تلفظ می شود.
هفتاد سال پیش کودکی در یوش مازندران دیده به جهان گشود که مقدر بود بعدها نیمای نیماور (نام آور) گردد. نیما در طی زندگانی ادبی خود در داستان نویسی، نمایش نامه نویسی، نگارش مباحث ادبی به آزمایش پرداخته است، ولی آنچه که او را نامبردار ساخته جنبه شاعری اوست. در شعر نیز وی مراحل مختلف را طی کرده: سرودن اشعاری که شکل و قالب و مضمون آنها به سبک قدماست ولی مضمون آنها نو و بکر می باشد و سرودن اشعار به سبک نو. از این سه نوع، آنچه که شخصیت نیما را نشان می دهد دسته اخیر است. پس از درگذشت نیما بنا به وصیت وی کار تدوین و چاپ آثار فراوان و گرانقدرش با یاری همسر و فرزند و چند تن از یاران صمیم آن مرحوم با مراقبت نویسنده آغاز شد و نخستین شماره به عنوان افسانه و رباعیات و دومین شماره به عنوان "ماخ اولا" به همت و علاقه بی شائبه آقای سیروس طاهباز و همراهی آثای شراگیم فزرند ایشان منتشر شده است
نوشتار زنانه از نیمه دوم قرن بیستم، به عنوان یکی از شاخههای نقد فمنیستی مطرح شد. طرفداران این نظریه در آغاز، با تأسّی از اندیشههای متعصبانه این جنبش، نوشتار زنان را در مقایسه با کلام مردان، از منظر تضاد بررسی کردند و در پی آن بودند که زبانی ویژه زنان خلق کنند؛ پساز آن، با کمرنگ شدن تعصبها و رد نظریه نخست، این ویژگیها از منظر تفاوت بررسی شد. از این نظر، زنان به دلیل روحیات و احساسات خاص خود، دارای زبانی با ویژگیهایی هستند که در کلام جنس مخالف دیده نمیشود و یا کمتر مجال ظهور مییابد. نظریهپردازان این حوزه، با بررسی انواع مختلف آثار زنان، بهویژه در ادبیات و از منظر واژگان، جملهها و موضوعات، این تفاوتها را بیان کردند. کتاب دا که در سالهای اخیر، در نوع ادبی خاطره ـ داستان و درحوزه ادبیات دفاع مقدس نگاشته شده، از جمله آثاری است که به سبب دارابودن راوی و نگارنده زن، از این ویژگیها بهرهمند است. در این مقاله، برآنیم که با بیان مهمترین این مؤلفهها، کارکرد آنها را در کتاب دا نشان دهیم و اثبات کنیم که اگرچه نقل خاطرههای حول محور جنگ سبب شده است از حضور این ویژگیها در اثر کاسته شود، همواره با اثری سروکار داریم که نوشتار زنانه را در ذهن تداعی میکند.
در بسياري از قصههاي عاميانه عناصري دخالت دارد که شايد بتوان آنها را امروزه به خرافات و عقايد بدوي انسانهاي گذشته تعبير کرد؛ عناصري همچون: سحر، جادو و طلسم. در اين پژوهش نگارنده از ميان امهات قصههاي مکتوب سه اثر مشهور را برگزيده است و در پي تبيين جلوههاي مختلف طلسم و چگونگي گشايش آنهاست تا دريابد اين عناصر چه ارتباطي با هم دارند. هدف اين مقاله، بررسي جلوههاي عيني طلسم در ميان ايرانيان در خلال اهم قصههاي عاميانه فارسي است. با مطالعه انجام شده در اين گفتار نزديکي برخي از طلسمات ديده شد و حتي در برخي از آنها مانند حسين کرد و اميرارسلان زوال طلسمات به طريقي يکسان تصوير شده اين بيانگر تقريب زماني اين دو قصه است. آتش محور اصلي طلسمات است و از اين منظر تاثيريپذيري از آموزههاي اسلامي مبني بر آفرينش ديوان و جنيان از آتش بوضوح ديده ميشود، طلسم و طلسمگذاران در سرزميني غير از ايران هستند و در ايران سپند جايي براي اين اعمال شيطاني ديده نميشود.